اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ برای سلامتی #رییس_جمهور_انقلابی و همراهان دعا کنیم. 🆔@koodak_shop

🔴 نجوای ماندگار و زیبا سید ابراهیم رئیسی با شهید سلیمانی.. 🆔️ @sn_shop

تو در جنگل‌های ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار می‌کنی مرد؟ صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟ می‌خواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟ خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله می‌شدی و چند نفر آدم را پیدا می‌کردی و از بین‌شان ردی می‌شدی و صدای شاتر دوربین‌ها و تمام. به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده. به جهنم که روستای کهنه‌لو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد. به جهنم که روستای کیغول یه درمانگاه ندارد و همین ماه پیش یک زن جوان، قبل از اینکه به زایشگاه شهرستان برسد، بچه‌اش سقط شد. اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار می‌رفتی سید! عدل رفتی سراغ نقطه‌ای که کل مملکت بسیج شده‌اند برای پیدا کردنت؟ انصافت را شکر. می‌گویند آن‌جا باران گرفته. زیر باران دعا مستجاب است. دعا کن برای خودت دعا کن برای ما؛ پیرمرد روستای کهنه‌لو را که یادت نرفته؟ همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟ دعا کن سید! شب عید است...

«الهي رِضاً بِقَضائِكَ و تَسْليماً لِامْرِكَ وَ لا مَعْبودَ سِواكَ يا غِياثَ الْمُستَغيثين» «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکو إِلَیْک فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا وَ کثْرَهَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّهَ عَدَدِنَا وَ شِدَّهَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنا

إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

دیدم این مشهد چرا هی‌ بی‌قراری می‌کند؛ جای باران؛ سیل در این شهر جاری می‌کند ‌دیر فهمیدم که او اندر فراق خادمش؛ عزم خود را جزم و دارد گریه زاری می‌کند😭😭😭😭 #خادم_مردم #شهید_جمهور #سید_ابراهیم_رییسی

دوستی گفت: چقدر قشنگه... همه شهدا از هم جدا شدند ولی سردار موسوی هنوز کناراقای رییسی هست😭 و دوست دیگری که خبر از لحظه پیدا کردن پیکرها داشت اینطور گفت: صحنه زیباتر پیکرش رو در حالی که دستش رو دور حاج آقا حلقه کرده و خودش رو حائل روی حاج آقا قرار داده پیدا کردند و اول فکر کردند ایشون حاج آقاست از روی پلاتین های توی پاهاش که اونم جریانی داره شناسایی کردند تا لحظه آخر..... 😭😭😭😭😭

در لگدکوب حوادث، جان دیگر یافتم چون غبار از زیرپای کاروان برخاستم

کتاب زاغی ( رمان نوجوان) زاغی (سعید) نوجوان شر و شور خرمشهری است که روزهای گرم تابستانی پس از جنگ را با کمک به برادر خود در جمع‌آوری ضایعات و آب‌تنی در شط می‌گذراند. زاغی نفس خوبی دارد و به قصد پیدا کردن باقی مانده فلزات زیر آب رفته، در آب غواصی می‌کند که ناگهان چیزی را می‌بیند که‌ میان جلبک‌های کف شط گرفتار شده. چیزی که فکرش تا مدت‌ها زاغی را راحت نمی‌گذارد. کاربردهای کتاب زاغی : ۱. آشنایی با دوران جنگ و دفاع مقدس ۲. آشنایی با مفاهیم اخلاقی و تربیتی ۳. آشنایی با پیامدهای جنگ گروه سنی: پیشنهاد ما 13+ سال نویسنده: محمدرضا آریان فر انتشارات: مهرک قیمت پشت جلد: ۸۵۰۰۰ قیمت ما با ۱۱ درصد تخفیف: ۷۶۰۰۰ تومان خرید از طریق سایت باسلام👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/14735074 خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 این کانال مخصوص نوجوانان هست👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2639003806C87ee6671f1

مهاجر کوچک ( کتاب نوجوان) من عباسم یک مهاجر اجباری کوچک. برادرم قاسم تمام دارایی من است که برای پیدا کردنش یک شب در طویله خوابیدم، سه ماه در یک چادر همراه یک پیرمرد بیمار زندگی کرد. از خوزستان به تهران آمدم و دو ماه روی یک تخت بیمارستانی روزگار گذراندم و شبی را تا صبح در یک کیوسک تلفن از سرما لرزیدم. شما برای دیدن گم‌کرده خود حاضرید چه کار کنید؟ 😇کاربردهای کتاب: آشنایی با دوران جنگ و دفاع مقدس آشنایی با مفاهیم مقاومت و ایستادگی آشنایی با پیامدهای جنگ درک مفهوم وطن‌دوستی مقابله با مشکلات و سختی‌ها 🔹مناسب برای گروه سنی ۱۲ یا ۱۳ سال به بالا 🔹نویسنده: محمدرضا سرشار 🔹 نشر: مهرک 🔹 قیمت : ۱۵۰۰۰ تومان 👈 خرید از طریق سایت باسلام👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/14736357 👈 خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 این کانال مخصوص نوجوانان هست👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2639003806C87ee6671f1

کتاب مقاومت زینبیه روایتی از شانزده ماه محاصره حرم حضرت زینب (س) و شکل گیری جریان مدافعان حرم ۶۰۰ صفحه |۲۰۰,۰۰۰ تومان قیمت با ۲۰ درصد تخفیف: ۱۶۰,۰۰۰ تومان خرید از طریق سایت باسلام 👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/14739168 خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 @sn_shop

بعد دیدن این کلیپ بهتر می فهمم؛چرا رهبری گریه نکردند😭 👈 ‌به این میگن عشق واقعی

🚫 منافقین. اصلا کافی بود دهه شصت اسمشان بیاد، همه در دهه شصت، می شناختشان. فضایی پر از ترس و وحشت ایجاد کرده بودند، و هر فردی را که از نظرشان، با آنها مخالف بودند را به شهادت می رساندند، برایشان مهم نبود که کسی را به شهادت برسانند، می خواست مادر چهار تا بچه باشه یا عروس هفده ساله یا مسئولینی مثل شهید مطهری، شهید رجایی و.... 📖 خانواده ابدی ✒️ به قلم: خانم معصومه رامهرمزی 📇 انتشارات: حماسه یاران 🔖 روایتی هست از زندگی شهید عشرت اسکندری، مادری که منافقین، تحمل سخنان حقش را نداشتند و او را جلوی بچه هایش، به شهادت رساندند. ۱۸۰ صفحه|۱۳۵۰۰۰ تومان قیمت با ۱۵ درصد تخفیف: ۱۱۴,۷۵۰ تومان خرید از طریق سایت باسلام👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/14749404 خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 مرجع کتاب های خوب و خواندنی👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530

👆👆👆 📘 این کتاب درباره #ترور یه مادره که در برابر چشمان فرزندانش نوشته شده 🌷روایت زندگی #شهید_عشرت_اسکندری کتابی که موضوعش تروره، اما سراسر امید و روشنایی هست

👆👆👆👆👆👆👆 کتاب «خانواده ابدی» تالیف معصومه رامهرمزی روایت یکی از هزاران ترور مردم بی‌گناه توسط منافقین در دهه شصت است. منافقین با تهاجم به خانه محسن اسکندری، مادر خانواده را در مقابل چشمِ چهار فرزندش، هدف هشت گلوله قرار می‌دهند. بعد از این حادثه تلخ، پدر خانواده با صبر وبردباری به فرزندانش کمک می‌کند تا شوک ناشی از روز حادثه و شهادت مادر را پشت سر بگذارند. بانویی مومن، مسئولیت فرزندان شهید را برعهده می‌گیرد و با پر کردن جای خالی مادر، زندگی دوباره‌ای به آن‌ها می‌بخشد...

آدم مگر چه می خواهد؟ نانی و آبی و جایی برای خواب!

🔸اما گویا آدم‌ها معنای زندگی را نفهمیده بودند. نان بیشتر، آب بیشتر و جای بیشتر. 🔹آدم‌هایی که هر روز از کنار حرم می‌گذشتند. هرکدام برای خود دنیایی ساخته بودند و در آن زندگی می‌کردند.

🔺چقدر عالمشان حقیر بود. وقتی به من می رسیدند، دست ته جیبشان می‌کردند و دنبال خرده فلس‌هایشان می‌گشتند؛ تازه اگر به این نتیجه می‌رسیدند که به گدایی آس و پاس چیزی ببخشند.

🔅آن وقت‌ها معنای زندگی برایم فقط در نگاه به ردپای دیگران و چشم داشتن به دست آنها خلاصه می‌شد. وقتی آدم‌ها می‌آمدند. آسمان برای من رنگارنگ بود و وقتی نبودند، حتی اگر خورشید در بلندای خود قرار می‌داشت، همه جا تاریک به نظر می آمد.

🔺ابتدای محلة مشراق، منتهی به ورودی باب شیخ طوسی، جای بساط من بود؛ زیرانداز پاره‌ای و لباسی کهنه. 🔸با متکایی رنگ و رورفته که کمک می‌کرد تا همان جا بساطم را پهن کنم و بخورم و بخوابم. احدی حق نداشت سلطنتم را تصاحب کند.