eitaa logo
فروشگاه کتاب جان
5.5هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
386 ویدیو
61 فایل
🔷️مرکز توزیع کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📚پاتوقی برای دیدن، خواندن و خریدن کتاب های خوب وابسته به مرکز کتاب جان/ فروش فقط به صورت غیر حضوری ارتباط با مدیر: @milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
مجموعه صحیفه آفتاب "گزیده 22 جلد صحیفه امام خمینی (ره)" یک پیشنهاد خوب برای علاقمندانی که فرصت خواندن کل 22 جلد صحیفه امام رو ندارند 💯 قیمت دوره ۲۲ جلدی : ۳۰۰،۰۰۰ تومان 👌 قیمت با تخفیف : ۲۵۰،۰۰۰ تومان 🔰 خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/55997?ref=830y خرید از طریق ایتا: @milad_m25‌‌ مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
نفر پنجم روایتی نو از ناظران متعدد با روایت‌های پرکشش انقلاب است. نویسنده با خلق شخصیت‌های خیالی، ماجراهایی جذاب و واقعی از رویدادهای مهم و حساس تاریخ معاصر همچون کشف حجاب، کودتای 28 مرداد، 15 خرداد 42 و... بیان می‌کند و خواننده را با شخصیت‌های خود در کوچه پس کوچه‌های تاریخ همراه می‌کند. نفر پنجم حرف های زیادی برای گفتن دارد. از حاج‌بابا و خان آبجی، کاظم و شهروز، روایتی داغ و پر ماجرا که خواننده را به کوچه پس کوچه های قدیمی تهران میبرند تا روزهایی از تاریخ پر شور معاصر ایران را برایش به تصویر بکشد 150 صفحه| 15000تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/185985?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب های خوب👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتابگاه مرکز پخش کتاب با تخفیف و پست رایگان پاسخگویی و پست سریع با هزاران کتاب، در خدمتیم http://eitaa.com/joinchat/1812398082C3c55400da3
▪️‏براي سخنراني به دانشگاه دعوتش كرده بودند. از راه رسيد و با صلوات جمعيت پشت تريبون رفت و بعد از بسم الله با لحني خسته و آرام گفت: من ساعتي پيش دخترم را از دست داده ام ولي چون به شما قول داده بودم هر طور بود خودم را به اين جلسه رساندم! اکنون دخترم در حياط منزل است و خانواده منتظر اجازه و حضور من براي تغسيل و تكفين هستند، اگر اجازه بدهيد مرخص مي شوم و اگر دستور بدهيد مي مانم و سخنراني مي كنم! بيست و يكمين سالگرد درگذشت استاد فرزانه و انديشمند بزرگ مرحوم علامه محمدتقي جعفري تبريزي @sn_shop
📸حشمت الله طبرزدی بسیجی دیروز و معاند امروز، اولین دانشجوی بسیجی واضع لفظ امام خامنه‌ای و مبلغ مرجعیت رهبری در نشریه پیام دانشجو مورخ ۷۳/۹/۵؛ جهت مطالعه بیشتر به بازگشت از نیمه راه ص۲۵۷ الی ۲۶۴ مراجعه کنید! خرید کتاب بازگشت از نیمه راه👇👇
📕 کتاب بازگشت از نیمه راه 🔹 جریان شناسی مخالفت ها با نظام و رهبری جمهوری اسلامی ایران 📖 مروری بر اسناد، اسرار و ناگفته های جاماندگان قافله انقلاب 🔺کتاب «بازگشت از نیمه راه» جریان شناسی چهره هایی است که از مسیر انقلاب بازگشته اند افرادی نظیر: محمد خاتمی٬ میرحسین موسوی٬ مهدی کروبی٬ یوسف صانعی٬ حسینعلی منتظری٬ عبدالکریم سروش، عطاءالله مهاجرانی، اکبر گنجی، بهزاد نبوی و ده ها نفر دیگر. 274 صفحه| 35000 تومان قیمت با تخفیف: 32000 تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/162040?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @Milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب «250 بازی 5 دقیقه ای با بچه ها در خانه و مهد و مدرسه» شامل بازی های حرکتی، مهارتی و بازی هایی برای بهبود تعاون و همکاری بین کودکان است که اوقات فراغت کودکان را پر کرده و قدرت یادگیری آن ها را بالا می برد. در بخشی از پیشگفتار این کتاب می خوانیم: «بازی های پنج دقیقه ای را بدون اینکه به مقدمات طولانی، وسایل پرهزینه و یا توضیحات خسته کننده نیازی باشد، می توان انجام داد. در بازی های این مجموعه همان قدر که اشتیاق ذاتی کودکان به جنب و جوش در نظر گرفته می شود، به نیاز آن ها برای داشتن فرصت هایی که بتوانند با آرامش فکر کنند هم توجه دارد ولی از همه مهم تر اینکه بچه ها بازی دسته جمعی را دوست دارند و از انجام آن ها لذت می برند...» نویسنده در این کتاب با توجه به این که بچه های هم سن و سال، در روند رشد خود تفاوت های زیادی را نشان می دهند، رعایت رده بندی سنی را الزامی نمی داند. 320 صفحه| 25000 تومان خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/187198?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 کتاب کودک و نوجوان👇 @koodak_shop
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب از نردبان که پایین آمد سرم داشت گیج می‌رفت. هیچ وقت به ذهنم نرسیده بود که آنها، تمام مدت سلاح‌ها را اینجا و در خانۀ ما انبار کرده بودند. حساب کرده بودم که یاسین آنها را به همان محل امنی می‌بَرَد که خودش و امین در آن زندگی می‌کنند. شک داشتم که حتی حکیم هم از موضوع خبر داشته باشد. چون او هم به اندازۀ من به مادرمان علاقه داشت و خیال نمی‌کنم حاضر بود مادر خودش را در معرض چنین خطری قرار دهد. نمی‌توانستم باور کنم که حالا خود من عملا مادرم را در معرض چنین خطری قرار داده بودم. هرچه می‌گذشت برایم بیشتر و بیشتر مشخص می‌شد که طارق، کمال، امین و یاسین بازی بسیار خطرناکی را شروع کرده‌اند. دلم می‌خواست از این خانه بیرونشان کنم. روند جریانات داشت شتاب بیشتری می‌گرفت. یاسین حالا سلاح‌های بزرگ‌تر و تعداد بیشتری می‌خواست. جوان‌های بیشتری هم در سمیر اعزام به جبهه‌های مختلف به خانۀ ما می‌آمدند. غالبا هم ماشین‌هایشان را با سلاح‌هایی که زیر شیروانی انبار شده بود پر می‌کردند. ماشین‌های بیشتری هر روز می آمدند و می‌رفتند. با اینکه برادرم نبیل خیلی کمتر از من دربارۀ ماجراها خبر داشت ولی او هم احساس نگرانی کرده بود. یک روز که بقیه به مسجد رفته بودند نبیل آمد پیشم. بیش از من ناراحت بود. پرسید: «اینجا چه خبره ؟ فکر می‌کنی این کارها امنه ؟ اگر پلیس بریزه اینجا چی؟ همه‌مون رو می‌گیرن. مامان رو هم می‌گیرن.» گفت طرحی دارد. می‌خواست دستگاه فتوکپی را از طبقۀ بالا بیندازد پایین تا نابود شود و آنها هم بگذارند و بروند. نبیل هیکل خیلی بزرگی داشت و این زمینه را داشت که خیلی هم خشن باشد. ترسیدم کاری که می‌گوید را واقعا انجام دهد. گفتم: «خر نشو. اونا با این کارا نمی‌رن. این کار فقط عصبانی‌شون می‌کنه.» پرسید: «پس چی کار کنیم؟» مغزم داشت به سرعت کار می‌کرد. نبیل برادر کوچک من بود و این مسئولیت من بود که حواسم به او و مادرم باشد و از آنها مواظبت کنم. به او قول دادم و گفتم: «خودم حلش می‌کنم.» ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب اصلا خودم هم نمی‌دانستم چه کار می‌‌خواهم بکنم. نمی‌دانستم چطور باید طارق و بقیه را از خانه بیرون کنم. عصبانی بودم، حس می‌کردم در تله افتاده‌ام. حس می‌کردم باید به نحوی عصبانیتم را [سر آنها] خالی کنم‌. و اینچنین بود که دست به احمقانه‌ترین کار زندگی‌ام زدم. فردای آن روز که با نبیل صحبت کرده بودیم، موقعی که بقیه بلند شدند تا به مسجد بروند در تختم ماندم. الکی گفتم مریضم. بعد از آنکه رفتند از تختم پریدم پایین و رفتم سر چمدان طارق. داخل چمدانش یک گذرنامه بود با عکس زنی که تا آن موقع ندیده بودمش. و البته کلی پول، از ارزهای مختلف. به همۀ پول دست نزدم، فقط مقدار کمی برداشتم، 25 هزار فرانک. ته ذهنم فکر کرده بودم اگر چیزی از طارق بلند کنم، او خواهد فهمید که خانه دیگر امن نیست و آن وقت با امین و یاسین از اینجا خواهند رفت. اما از آن مهم‌تر می‌خواستم از او انتقام بگیرم. فکر می‌کردم او بقیه در مقابل من کاری از دستشان برنمی‌آید. برای خریدن سلاح به من احتیاج داشتند. جسورانه رفتار می‌کردم. کل آن شب را دور از خانه گذراندم. هزاران فرانک پول توی جیبم بود و خوشحال بودم که از آنها دور باشم. خوشگذرانی آن شب را با یک شام گران قیمت و طولانی در گرَند پلِیس شروع کردم و تا صبح فردا هم مشغول خوشگذرانی بود. فردا که داشتم به سمت خانه نزدیک می‌شدم دیدم نبیل بیرون خانه منتظرم ایستاده. گفت: «نرو داخل.» بعد بازویم را گرفت و شروع کردیم به راه رفتن در جهت مخالف خانه. نبیل ادامه داد: «می‌خوان تو رو بکُشن. فهمیدن که پول رو تو برداشتی. دارن دربارۀ این صحبت می‌کنن که چطوری بکشندت.» شوکه شدم: «منو بکُشن؟ می‌خوان منو واقعا بکُشن؟ اینا رو جلوی تو می‌گفتن؟» «بله معلومه. باید هم این کارو بکنن، از نظر اونا تو الان طاغوتی. دشمن مجاهدینی. باید تو رو بکشن، قانون همینه.» -حکیم هم همینطوری فکر می‌کنه؟ -معلومه. همه‌شون همینطوری فکر می‌کنن. فکرهای مختلف به سرعت به ذهنم می‌آمد. انتظار این یکی را نداشتم... ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب فکرهای مختلف به سرعت به ذهنم می‌آمد. انتظار این یکی را نداشتم. من چند ماه بود داشتم به آنها خدمت می‌کردم. پاکت‌هایشان را پر می‌کردم و برای سربازهایشان سلاح گیر می‌آوردم. حالا و فقط با برداشتن 25 هزار فرانک ناگهان تبدیل شده بودم به طاغوت؟ تبدیل شده بودم به دشمن مجاهدین؟ این، از قبل هم عصبانی‌ترم کرد. بیش از همه از دست حکیم عصبانی بودم که زیر سقف خانۀ مادرمان با این مسئله موافقت کرده است. این بار فورا فهمیدم چه کار باید بکنم. با همۀ وجودم حسش می‌کردم. زل زدم توی چشم‌های برادرم و گفتم: «نبیل، می‌خوام برام یه کاری بکنی.» به نشانه ی آمادگی سرش را تکان داد. «می‌خوام فردا کل روز تو خونه بمونی. اگه تا ظهر زنگ نزدم برو محوطۀ زیر شیروونی. آنجا دو تا کلاشینکوف هست و یک کیسۀ فشنگ که هنوز جا‌به‌جا نکردنش. فکر می‌کنم فعلا فقط همین‌ها باقی مونده باشه. اگر تماس نگرفتم همشون رو بریز داخل یه کیسه و بعد ببر بیرون، بنداز توی کانال آب [رودخونه]. فهمیدی؟» نبیل سراسیمه و وحشت‌زده به نظر می‌آمد. گفت: «آره فهمیدم ولی می‌خوای چی کار کنی؟» گفتم: «نمی‌تونم بگم. برات بهتره که ندونی.» آن شب را در خانه گذراندم. موقع شام هیچ کس حتی یک کلمه هم دربارۀ پول‌ها حرف نزد. سر ساعت همیشگی هم رفتم به رختخواب. اما درست تقریبا نتوانستم بخوابم. طارق و امین و یاسین هر سه در اتاق من خوابیده بودند و مطمئن نبودم بلایی سرم نیاورند. فردا صبح خیلی زود از خواب بلند شدم و از خانه زدم بیرون. تصمیم‌ام را گرفته بودم که به سفارتخانۀ فرانسه بروم. می‌دانستم پلیس بلژیک کمکی به من نخواهد کرد. از نظر آنها من یک تروریست بودم که جایم در زندان بود. اما فرانسوی‌ها توجه بیشتری به جماعت اسلامی مسلح داشتند چون می‌دانستند هدف این گروه هستند. دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه (DGSE) هم به سنگدلی و بی‌رحمی معروف بود . همین چند سال پیش کشتی «جنگجوی رنگین‌ کمان»، یک کشتی غیرنظامی، را نزدیک سواحل نیوزلند منفجر کرده بودند تا فرانسوی‌ها بتوانند به آزمایش اتمی‌شان در جنوب اقیانوس آرام ادامه دهند. با خودم فکر می‌کردم که این دستگاه دستش را به [بازداشت] کسی مثل من آلوده نخواهد کرد. البته طبیعتا به هیچ چیز نمی‌شد اطمینان داشت. ممکن بود دستگیر شوم و به زندان بیفتم. به همین دلیل بود که از نبیل خواستم سلاح‌ها را [در صورت عدم تماس من] به بیرون منزل منتقل کند. می‌خواستم اگر مأمورین به خانه‌مان ریختند چیزی پیدا نکنند. نمی‌خواستم در کنار بقیه برای مادرم و نبیل هم دردسر دست شود. ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
امشب ۳ قسمت از داستان امنیتی کار شد👆
📖 کتاب از افغانستان تا لندنستان 💯 خاطرات جاسوس دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه در شبکه تکفیری اروپا در دهه 90 میلادی 🔹 شرح جذابی است از زندگی پرماجرای ابوامام، کسی که هم می‌خواست «مجاهد» باشد و هم می‌خواست با «تروریست‌ها» بجنگد 🔸 کسی که هم از دستگاه‌های اطلاعاتی غربی می‌ترسید، و هم برای نجات جان خود به آنها پناه برده بود. ۵۶۸ صفحه| ۴۵۰۰۰ تومان قیمت با ۱۰درصد تخفیف: ۴۲۰۰۰ تومان خرید آنلاین👇👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y خرید از طریق ایتا: @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
📖 کتاب شرح نهج البلاغه رهبر انقلاب (دوره ۳ جلدی) 💯 رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دهه ی چهل شمسی، به تدریس نهج البلاغه برای طلّاب، دانشجویان و عموم مردم پرداختند. 🔸 حاصل درسهای ایشان تا کنون در سه مجلّد جمع آوری شده است: 1) نبوّتها در نهج البلاغه 2) منشور حکومت علوی 3) راه روشن مدیران قیمت ۳ جلد: 79000 تومان قیمت با تخفیف: 72000 تومان خرید آنلاین👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/169236?ref=830y خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب فریادرس " داستان‌هایی از کرامات امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) " کتاب پیش روی شما الطاف و عنایات آن حضرت است که با اذن خداوند متعال، شامل حال ارادتمندان آستان مقدس شان در جای جای عالم هستی شده است. این کتاب شامل هفت داستان به عناوین ذیل می باشد: 1- قرب غریب 2- قول مردانه 3- یار پنهان 4- اسماعیل غافل 5- عطر حضور 6- سفر نجات بخش 7- سلطان آسمان 86صفحه| 9000 تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/187881?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 کتاب و محصولات فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 رایگان یا رایگان؟! مردم کدومو انتخاب میکنن؟! 🔺 از یک آزمایش اجتماعی جالب! مرجع تهیه کتاب های خوب👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
🎞 #عکس_نوشته ◀️ نامه امید بخش امام ◀️ بمناسبت ولادت #امام_حسن‌_عسکری (علیه اسلام) مرجع تهیه کتاب های خوب👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب فاطمه علی است "داستان‌هایی کوتاه از بلندای سبک زندگی حضرت صدیقه طاهره(س) و امیرمؤمنان(ع)" این کتاب، مجموعه داستان‌های کوتاهی از سبک زندگی علی(علیه‌السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) را شامل می‌شود. داستان‌های این کتاب در چهار فصل تنظیم شده است. فصل اول «تولد دو نور» به داستان ولادت و بالندگی آن دو معصوم می‌پردازد. در فصل دوم به نام «پیوند دو دریا» ماجراهای شورانگیز وصلت آن دو نور را می‌خوانیم. در سومین فصل که «داستان زندگی» نام دارد کاممان با داستانک‌هایی از زندگی و سلوک آن دو چراغ هدایت شیرین می‌شود. فصل آخر حین و بعد از شهادت مظلومانه حضرت زهرا (س) را روایت می‌کند و «در فراق یار» نام دارد. 192صفحه| 13000 تومان خرید آنلاین از سایت👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/189064?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب های خوب👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب ماموریت در قصر (رمان نوجوان و بزرگسال) این رمان که حال و هوای تاریخی دارد به عنایت امام کاظم (علیه السلام) به یکی از یاران خود که در کاخ هارون الرشید عباسی نفوذ کرده و منصب وزیر اعظم را گرفته است می پردازد. رمان در سه فصل روایت می شود که هر فصل متشکل از بخش های مختلفی است . ساختار یکپارچه و پرتعلیق آن، مخاطب را تا انتهای رمان با خود همراه می کند. تصویرسازی از صحنه های مختلف رمان، در جای جای آن بر جذابیت بصری آن افزوده است و رغبت خواننده را به کتاب بیشتر می نماید. 196صفحه| 20,000 تومان قیمت با ۱۰ درصد تخفیف:18,000 تومان خرید آنلاین از سایت👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/189436?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب های خوب👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب سوار تراموایی شدم که به سمت مرکز شهر می‌رفت. بعد به طرف ساختمان سفارت راه افتادم. چیزی از درونم می‌گفت کار درست همین است، و این «تنها» راهی است که دارم. اما در عین حال زیر بار احساس گناه داشتم له می‌شدم. یاد حکیم افتادم. یاد این افتادم که در بچگی چطور به من پول می‌داد که آبنبات بخرم. یاد مسلسل‌های یوزی افتادم. به یک میلیار و ششصد میلیون مسلمانی فکر کردم که در سراسر به خاطر ناکامی‌های جهان اسلام و تکبر غربی‌ها حقارت می‌کشند. به همۀ این چیزها فکر کردم چون اینها را عمیقا در وجودم حس می‌کردم و می‌‌دانستم که حکیم، امین، یاسین و طارق هم آن را عمیقا در وجودشان حس می‌کنند. اما در هر حال مجبور بودم از خانواده‌ام و خودم محافظت کنم. و گزینۀ دیگری مقابل نبود. به سفارتخانه که رسیدم روی پله‌ها ایستادم. بیش از یک دقیقه همینطور زل زده بودم به در. نوعی خلسه فرو رفته بودم. می‌دانستم رد شدنم از این درب، زندگی مرا تا ابد تغییر خواهد داد. تصویر مختلف در ذهنم رژه می‌رفت: تصاویر طارق، تفنگ‌ها، لوران، مادرم، امین، یاسین، حکیم با آن جلابة سفید درخشانش، نبیل، فشنگ‌ها، مجاهدین افغانستان و غیرنظامی‌های الجزایری. حس می‌کردم سینه‌ام منقبض شده است. تصاویر در ذهنم می‌چرخید و می‌چرخید. اشک در چشم‌هایم حلقه زده بود. و ناگهان در یک لحظه، همه محو شدند. ذهنم صاف صاف شد. در را باز کردم. و رفتم داخل. داخل سفارتخانۀ، جلوی دفتر پیشواز ایستادم. به دختری که پشت میز نشسته بود گفتم: «می‌خوام با کسی که در حوزۀ مرزی و امنیتی فرانسه مسئولیت داشته باشه صحبت کنم.» پرسید: «دربارۀ چه موضوعی؟» گفتم: «فکر می‌کنم نتونم به شما بگم. می‌خوام با کسی که در حوزۀ مرزی و امنیتی فرانسه مسئولیت داشته باشه صحبت کنم. اطلاعاتی دارم. کسیو می‌شناسی که این ویژگی‌هایی که گفتم رو داشته باشه یا اینکه برم؟» با تته‌پته گفت: «نه خواهش می‌کنم. لطفا بنشین. یک دقیقه دیگه برمی‌گردم.» بعد از چند دقیقه سر و کلۀ یک مرد خوش‌پوش پیدا شد. معلوم بود کت و شلوارش گرانقیمت است. پرسید: «آقا، می‌خواستید منو ببینید؟» به نشانۀ تایید سرم را تکان دادم. «لطفا دنبال من بیاید.» مرا با خودش به یک دفتر بزرگ برد. تعارف کرد روی کاناپه بنشینم. همانطور سرپا ایستادم. ظاهرا کمی به نظرش عجیب رسید. اما دوباره تعارف کرد: «لطفا بنشین. چی می‌خواستی به من بگی؟» محکم گفتم: «قصد ندارم قضیه‌ام را به شما بگم. می‌خوام با کسی صحبت کنم که مستقیما درگیر مبارزه با جماعت اسلامی مسلح باشه. اطلاعاتی دارم که می‌تونه خیلی ارزشمند باشه. ولی می‌خوام با کسی حرف بزنم که در اون خطوط جلویی مستقیما درگیر باشه.» مشخص بود یکه خورده و مقداری هم عصبانی شده است. قطعا انتظار نداشت آدمی مثل من برای او شرط و شروط بگذارد. اما خیلی زود تسلیم شد. «لطفا برو توی اتاق انتظار بنشین. چند دقیقه دیگه میام پیشت.» از دفتر آمدم بیرون و نشستم. بعد از ده دقیقه در را باز کرد و دوباره دعوتم کرد داخل. گفت: «می‌توانی فردا صبح تقریبا ساعت ده دوباره بیایی؟ اگه نمی‌تونی، لطفا همین الان به خودم بگو.» گفتم: «چرا، می‌تونم فردا بیام.» گفت: «خوبه. موقعی که رسیدی لطفا توی اتاق انتظار بنشین. یه نفر میاد نزدیکت و می‌گه چی کار باید بکنی. بعد دنبالش می‌ری. می‌تونم بهت اطمینان بدم که این آدم مستقیما درگیر نبرد علیه جماعت اسلامی مسلحه.» ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب با طرح موافقت کردم و از سفارتخانۀ آمدم بیرون. به محض بیرون آمدن یک تلفن عمومی پیدا کردم به برادرم زنگ زدم: «هیچ کار نکن. بذار فعلا همه چی سر جاش بمونه.» آن شب را هم باز در خانۀ خودمان گذراندم. در این مدت توانسته بودم هوش و حواسم را جمع کنم. متوجه شدم که محال است آنها مرا در خانۀ مادرم بکشند. چون شدیدا به این خانه احتیاج داشتند: برای انبار کردن سلاح، برای آمدن و رفتن جوان‌هایی که می‌خواستند به جبهه نبرد بروند، برای تهیۀ نشریۀ انصار. اگر می‌خواستند مرا بکشند، حتما در جای دیگری می‌کشتند. فردا صبح زود از خواب بلند شدم.پیش از رفتن سری به اتاق نبیل زدم. گفتم: «امروز هم مثل دیروز. اگه تا ساعت یک بعد از ظهر از من خبری نشد همه چیز رو ببر و بریز توی کانال آب.» مشخص بود اظطراب دارد. پرسید: «رفتی سراغ پلیسا؟» گفتم: «نه، سراغ پلیسا نرفتم. دارم یه کار دیگه می‌کنم ولی نمی‌تونم بهت بگم چه کاری.» ساعت 9 و 56 دقیقه در سفارتخانۀ بودم. در اتاق انتظار نشستم. ساعت 10 و 3 دقیقه مردی که بارانی به تن داشت از یکی از اتاق‌ها آمد بیرون و راه افتاد سمت من. به نظر چهل و چند ساله می‌رسید. چهره‌اش هیچ چیز متمایزی نداشت. خاطرم هست که در نگاه اول، به نظرم رسید معلم باشد. روبرویم ایستاد و دستش را به سمتم دراز کرد: «بُنژوغ (سلام). اسم من ژیله.» دست دادم. بدون اینکه لحن صدایش یا حالت چهره‌اش هیچ تغییری داشته باشد گفت: «من الان از سفارتخونه می‌رم بیرون. 3 دقیقه دیگه تو هم بیا. منو می‌بینی که یه گوشه ایستادم. من راه می‌افتم، تو هم دنبالم بیا. موقع حرکت بذار فاصلۀ مناسبی بینمون باقی بمونه. حدود 30 دقیقه راه می‌رم. بعد جلوی ویترین یه فرش‌فروشی می‌ایستم. لطفا اونجا بیا کنارم. بعد یه جا می‌شینیم صحبت می‌کنیم.» ژیل چرخید و راه افتاد به سمت بیرون ساختمان. کمی بعد من هم رفتم بیرون. دیدم در گوشه‌ای (حدود 50 متری ساختمان) ایستاده و سیگار می‌کشد. چرخید به سمت راست و راه افتاد به سمت خیابان 44. من هم دنبالش رفتم. چند بار به خیابان‌های مختلف پیچید ولی اکثرا از خیابان‌های شلوغ می‌رفت. کلی آدم در پیاده‌روها بودند و همین باعث می‌شد گاهی از دیدم خارج شود ولی هر بار سریعا پیدایش می‌کردم. به اندازۀ تقریبا چند صد متر بینمان فاصله انداخته بودم و از پیاده‌روی روبرویی دنبالش می‌کردم. بعد از حدد نیم ساعت حس می‌کردم خسته شده‌‌ام، و عصبانی. می‌دانستم می‌خواهد مطمئن شود و ببیند کسی مرا تعقیب می‌کند یا نه، می‌خواست ببیند کسی همراه خودم آورده‌ام یا نه. بعد از هر چند صد متر، یک ماشینِ مشخص به چشمم می‌خورد. یک ماشین آودی سیاه که یک زن موبور پشت فرمانش نشسته بود. متوجه بودم که آن ماشین دارد تعقیبم می‌کند، قدم به قدم. یک مرد دیگر هم با بارانی قهوه‌ای بود که سه بار دیدمش: یک بار روزنامه دستش بود، یک بار داشت در خیابان خوراکی می‌خرید و یک بار هم در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاده بود. من یک عمر در مغرب از بین جمعیت نیروهای پلیس را شناسایی می‌کردم [تا گیرشان نیفتم]، و این قبیل کارها برای من یک بازی بچگانه به نظر می‌رسید. ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب لطیف مثل پرنیان " مهارت های تربیت فرزند از دیدگاه مرحوم فلسفی " کتاب «کودک از نظر وراثت و تربیت» مرحوم محمدتقی فلسفی را که با وجود گذشت سالیان دراز همچنان سرشار از لطایف و ظرایف تربیت کودک است، در قالبی کوتاه، جدید و به روز مطالعه کنید. باید از میراث ارزشمند گذشتگانِ کاربَلدی چون مرحوم محمد تقی فلسفی بهره ها ببریم و مهارت های تربیت فرزند را در کلام و بیان شیوای آنان بیاموزیم 224صفحه| 20,000 تومان قیمت با 10درصد تخفیف: 18000 تومان خرید آنلاین از سایت👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/190066?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب های خوب👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
مجموعه کتاب های یک ساعت و نیم (دوره سه جلدی) 🔺کتاب و کتابخوانی در بیانات مقام معظم رهبری حفظه الله جلد اول :نگاه من به کتاب و کتابخوانی جلد دوم :کتابها در چشم من جلد سوم :خطاب به مسئولان و اهل فرهنگ 426صفحه|13000تومان توضیحات بیشتر و خرید👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/79154?ref=830y ارتباط با ما: @milad_m25 👥 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب مهدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) از تولد تا بعد از ظهور نویسنده: سید محمد کاظم قزوینی مترجم: لطیف راشدی ؛ سعید راشدی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران این کتاب به نقل روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) حول محور مهدویت پرداخته است. در ابتدای کتاب به طور مختصری به معرفی امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) پرداخته شده و پس از آن بشارت های قرآن، پیامبر و امامان (علیهم‌السلام) در مورد آن حضرت آورده شده است. سپس از میلاد امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) تا بعد از ظهور ایشان به بررسی مسائل گوناگون پرداخته است. مسائلی از قبیل : مادر حضرت، نحوه تولد ایشان، کسانی که حضرت را دیده اند، شهادت پدر و جانشینی حضرت، مسئله جعفر عموی حضرت، نمایندگان خاص ایشان در دوران غیبت صغری، مدعیان دروغین، کسانی که در غیبت صغری و در غیبت کبری به زیارت حضرت نائل شده اند، علائم ظهور و مطالب مربوط به دوران ظهور و حکومت حضرت. در پایان نیز بخش مختصری مربوط به رجعت و آیات و روایات دال بر این مسئله آورده شده است. این کتاب در هر موضوع به طور اجمالی برخی از روایات مربوطه را نقل کرده است و به شرح این روایات پرداخته است. 496 صفحه| جلد سخت قیمت پشت جلد: 70,000 تومان قیمت با ۱۵درصد تخفیف:60,000 تومان خرید آنلاین👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/173088?ref=830y خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530