📚کتاب رومی روم(رمان)
🔸در داستان این کتاب، «#حاج_ارسلان»، رزمنده دوران #دفاع_مقدس که از اول تا آخر #جنگ (از ایستگاه هفت آبادان تا عملیات مرصاد)، در صحنه نبرد حضور داشته، الان در اواخر دهه نود (سال 1398 هجری شمسی) شصت و چند سال سن دارد و تصمیم میگیرد برای برآورده کردن #نذرش، عازم #راهپیمایی_اربعین شود.
🔸 از دیگر سو نیز کهنهسربازی به اسم «#برزان_الخزرجی» از #رژیم_بعث_عراق، اکنون توبه کرده و به خدمت #زوار_امام_حسین علیهالسلام درآمدهاست. زندگی اینها بهنوعی در واپسین روزهای جنگ با هم تلاقی پیدا میکند.
🔸جنگ به پایان رسیده، رابطه ایران و عراق ترمیم یافته و پیادهروی اربعین دوباره احیا شدهاست. حالا این دو نفر دوباره سر راه هم سبز میشوند و همدیگر را میشناسند. هر دو از هم کینه به دل دارند و اگر شرایط مساعد باشد، بدشان نمیآید که زهرشان را به یکدیگر بریزند.
❓❗️اما چرا کینه؟
یک اتفاق مهم و سرنوشتساز در زندگی آنها در روزهای پایانی جنگ در میدان نبرد میافتد که تقریباً #سرنوشت زندگی آنها را بعد از این تغییر میدهد؛ طوری که زندگی آنها از آن پس با سختی میگذرد تا به این مرحله (مواجهه با هم) میرسند. اصلاً به همین دلیل است که هر دو با گذشت قریب به سی سال، همدیگر را خوب به خاطر میآورند و از هم کینه به دل دارند. این، دورنمایی است از آنچه در «#رومی_روم» میگذرد و اتفاقاتی را در دو سوی مرز جغرافیاییِ #ایران و #عراق بر رمان تحمیل میکند.
👇👇ادامه مطلب👇👇