✍مقدمه کتاب دردانه کرمان از زبان نویسنده کتاب :
به یاد دارم وقتی فیلم یا سریالی میدیدم که درباره ی #شهدا ساخته شده یا کتابی می خواندم که درباره ی شهدا نوشته شده بود، به نویسندهی فیلمنامه و کتاب فکر میکردم که وقتی کارش را انجام میداده، چه حس وحالی داشته است.
در همه این سال ها آرزو داشتم دستم به قلم برود و از شهدایی بنویسم که حضور #حضرت_حق را با همه وجود حس کردند و فصل های سرخ و خونینی را برای سرزمینم به جا گذاشتند تا خاک سبز وطنم را از دسترس فتنه ها و دشمن ها بیرون بکشند. هر وقت دلم می گرفت، در دفترم حرف هایی را که از دل بر می آمد برای شهدا می نوشتم.
یک روز سردار #حاج_قاسم_سلیمانی دفترم را خواند و تحسین شدم. چند سالی از این اتفاق گذشت. سال ۱۳۹۷ بود و عصر جمعه ای. دلم آن روز گرفته بود و گوشه ی اتاقم در حال و هوای خودم بودم. جمعه ها تمام دردهایش را با صبح آغاز می کند و با سکوتش جان آدم را به لب می رساند و به غروب که می رسد پر می شود از بغض. با صدای زنگ تلفن به خودم آمدم. روی صفحه تلفن نوشته بود: شماره خصوصی!
از پشت تلفن صدای آشنایی به گوشم رسید. #شهید_حسین_پورجعفری؛ مکالمهای بسیار کوتاه و دعوت به یک مهمانی غیرمنتظره.
«شنبه رأس ساعت ۹ صبح؛ دفتر حاج قاسم سلیمانی!»
#کتاب_دردانه_کرمان
👇👇ادامه مطلب👇👇