🔹عرفیات طلبگی
🔸آیتاللّه مجتهدی تهرانی (رحمهالله) در باره مراعات عُرفیات طلاب میگوید:
🔺«عرفیات، غیر از اخلاقیات است. ممکن است شخص استاد اخلاق باشد، ولی از عرفیات هیچ نفهمد. باید استادی پیدا کرد که عرفیات را برای انسان بگوید. عرفیات یک سری مسائلی است که شاید خلاف شرع نباشد، ولی خلاف عرف جامعه است و عوامالناس از انجام آنها، توسط ما روحانیون خوششان نمیآید. ما هم برای اینکه مردم به دین و روحانیت علاقمند شوند و طرد نشوند باید اینها را مراعات کنیم.
🔻روحانی نباید با کسی که به دین و دستورات آن اهمیت نمیدهد، معاشرت کند یا چنین افرادی در منزل او رفت و آمد کنند؛ مگر اینکه قصد راهنمایی او را داشته باشد.
⚡️استاد ما حاج شیخ علیاکبر برهان میفرمودند: «روزی به خانه رفتم و متوجه شدم که عدهای میهمان از طرف آشنایان و فامیلهای همسرم تشریف دارند و بعضی از آنها بدون رعایت اینکه ما روحانی و آخوند هستیم و مردم از ما بیش از دیگران توقع دارند، با ظاهری که با عرفیاتِ طلبگی ما مناسب نبود، حضور داشتند، لذا به اهل بیت گفتم که برای آنها توضیح دهید که متوجه بشوند و آنها هم الحمدللّه متذکر شدند و بعد از این جریان، هر وقت به منزل ما میآیند، آنها هم رعایت عرفیات را میکنند.»
☄️ آیت الله مجتهدی در خاطره ای دیگر فرمودند: «روزی که طلبه بودیم با معظمله به دیدار یک حاجی که تازه از مکه آمده بود، رفتیم. ایشان به ما فرمودند: «حق دست زدن به هیچ چیز را ندارید. کاری نکنید که بگویند: آخوند جزء مُطَهِّرات است و همه چیز را پاک میکند و میخورد. بنشینید و به هیچ چیز دست نزنید. بگذارید به زور به شما یک چیزی تعارف کنند.»
🌱#سالگرد_ارتحال آیت الله شیخ #علی_اکبر_برهان
🔅سعَدا؛ روزنه ای به طلبگی بهتر
🆔@soada313
هدایت شده از سیره علما
🔺تلاش برای ترویج لباس روحانیت!
🔹در آن سالهای پس از سقوط رضاخان، پس از سالها مقابله با روحانیت و برداشتن عمامه از سرها، آیتالله #علی_اکبر_برهان که در مسجد لرزاده و مدرسه برهانیه به تربیت طلبه اشتغال داشت، طلبهها را تشویق میکرد زود لباس روحانیت به تن کنند و هدفشان این بود که در این شرایط، حضور روحانیت در محیط اجتماعی بیشتر به چشم بخورد.
🔸 فرزند ایشان حجتالاسلام شیخ علی برهان میگفت: « پدرم در هفت سالگی عمامه ای روی سرم می گذاشت.من خیلی ذوق می کردم. حدوداً نُه ساله که بودم، گاهی مرا به منبر میفرستاد. میگفت: «برو منبر، یک چیزی بگو». در همان مسجد لرزاده، روی پلۀ اول یا دوم نشستم و مطلبی که مثلاً از کسی شنیده بودم، گفتم. او میخواست این آمادگی را در من به وجود آورد.
⚡️در دوازده سالگی، روزی با لباس وارد اتاق پدرم شدم. عدهای نشسته بودند. سلام کردم، پدرم بلند شد و گفت: «یاالله! بفرمایید و همه با حال تعجّب از جا برخاستند». بعدها علّت آن را فهمیدم. آنها هم از پدرم سؤال کرده بودند و ایشان به آنها فرموده بود: «میخواهم ساخته شود، بفهمد لباس روحانی پوشیدن یعنی چه.»
🍁بعدها در دوران دبیرستان، حدوداً از پانزده، شانزدهسالگی، لباس پوشیدم. گاهی در مدرسه نمی توانستم با لباس سرکلاس بنشینم، لباسهایم را توی دفتر مدرسه درمیآوردم و سپس سر کلاس میرفتم».
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama