eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.9هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 " رفیق، گر تو رسیدی، سَلام ما را هم برسان..." 🔹️ محبت و رفاقت شهدا به روایت حاج حسین یکتا: بهت بگم اونجا(توی جبهه) چه جوری بود؟! ◇ می‌دیدی می‌رفتن توی بیابون باهمدیگه قبر کنده بودن! ◇ می‌دیدی می‌رفتن یه‌جایی سجاده پهن می‌کردن، باهمدیگه نماز می‌خوندن؛ ◇ می‌دیدی دوتایی باهمدیگه زیارت عاشورا می‌خونن؛ ◇ می‌دیدی دوتایی باهمدیگه دارن قول و قرار می‌ذارن. ◇ می‌دیدی که عه! ؛ باهم صیغه عقد اخوت و برادری خوندن... ◇ می‌دیدی که مرگ بازیچه بود براشون و شهادت تو مشتشون بود و... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال صبحانه‌ای باشهدا را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 خط شِکن باش! 🔹 غیر از زیر تانک رفتن یک قصه از شهید فهمیده بگو... 🎙روایتگری : حجت‌الاسلام والمسلمین وکیل‌پور ◇ رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها‏‎ ‎‏زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم‏‎ ‎‏نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.‏ ◇ خداوندا! من از پیشگاه مقدس تو عذر می خواهم، که کودکان و جوانان عزیز ما، خود‏‎ ‎‏را فدا کنند و ما بهره کشی نماییم. 📚 (صحیفه امام ج ۱۴ ص ۷۴) 🌷 🔹️ صبحانه ای با شهدا https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ″مدل‌چمران″ ◇ این‌مدل‌زندگی‌کردن،آسان‌نیست⁉️ 🔹️ صبحانه ای با شهدا https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
21.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدانه‌زیستن‌آقامهدی‌زین‌الدین صحنه‌ی جالب و درس آموز از روبرو شدنِ شهید زین‌الدین با سرهنگ عراقی که به او سیلی زده بود ... [یکی‌اززیباترین‌کلیپ‌هایی‌که‌برای‌شهداتولیدشده] او یکی از خاطراتش را این‌گونه برایمان تعریف کرد: برای شناسایی با موتور به منطقه دشمن وارد شدم. مسافت زیادی را رفته بودم و برای رفع خستگی وارد چادر یک افسر عراقی شدم. در آنجا برای خودم چای هم ریختم. بعد از دقایقی افسر عراقی وارد چادر شد و چون فکر می‌کرد سرباز هستم و بدون اجازه وارد چادرش شده‌ام، سیلی به من زد؛ من هم احترام نظامی گذاشتم و بدون اینکه او متوجه شود من ایرانی هستم، از چادر بیرون آمدم. در جریان همان عملیات آن افسر عراقی را اسیر کردیم و او من را شناخت و باورش نمی‌شد فرمانده لشکر توانسته باشد به خاکشان نفوذ کند. در این حین مادرم به آقا مهدی گفت: کاش آن سیلی که افسر عراقی به تو زده بود را تلافی می‌کردی! اما آقا مهدی گفته بود، که آن افسر بعثی، اسیر ما بود و ما نباید با اسیر رفتار تندی می‌کردیم. 🔹️ صبحانه ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
4_5976560297916239033.mp3
6.43M
قُمارباز! ، ما تو این شهر باختیم اومدیم اینجا...!!! روایتی از حاج حسین کاجی [روایتگری] 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada