صبحانه ای با شهدا
نامش |حُــسِـیـنْ| نگاهش |حُــسِـینْـی| شهادتش در |مـٰـاه حُــسِـیـن| ″عشق حُــسِـیـْن است دیگر، حُـ
⬆️⬆️
نامش |حُــسِـیـنْ|
نگاهش |حُــسِـینْـی|
شهادتش در |مـٰـاه حُــسِـیـن|
″عشق حُــسِـیـْن است دیگر
حُــسِـیـْن را از هر طریقی به حُــسِـینْ میرساند"
🔹 چند وقتی پیگیر اعزام به سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند مدافع حرم شود.
حسین عاشق امام حسین (ع) بود، دلدادهی کربلا.
◇ گفته بود میخواهم بروم برات کربلایم را از امام رضا بگیرم. رفت مشهد و ١۵ روز آنجا ماند. در این مدت لباس خادمی امام رضا (ع) را پوشید.
◇ محرم امسال حسین حال هوای دیگری داشت، مخصوصا #شب_سوم. شال مشکی معروفش را روی سرش انداخته بود و با صدای بلند گریه می کرد. آن قدر سوزناک اشک می ریخت و ناله می کرد که دیگران را هم به گریه می انداخت.
◇ شب هفتم محرم ، شهیدی گمنام مهمان هیات بود، وقتی قرار شد تابوت را از آمبولانس به داخل حسینیه بیاورند، حسین یکی از کسانی بود که زیر تابوت را گرفت.
◇ وقتی شهید گمنام را به داخل حسینیه آوردند، حسین دست خود را روی تابوت گذاشته بود و با صدای بلند گریه می کرد و اشک می ریخت.
◇ هیچکس نفهمید حسین آن روز چه چیزی به آن شهید گمنام گفت، اما سرانجام روز ٣١ شهریور ماه ٩٧ (یعنی ۵ روز بعد) در حمله دشمنان بزدل نظام جمهوری اسلامی، حسین ولایتی فر در سن ٢٢ سالگی به شهادت رسید.
◇ حسین که خود استاد کمین و ضد کمین بوده است، اگر می خواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند امکان نداشت تیر بخورد.
◇ وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو همه می خوابند روی زمین، حسین جانبازی را می بیند که نمی تواند فرار کند و روی ویلچر گیر کرده، او به سمت آن جانباز می دود تا وی را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند، که چندین تیر به سینه اش می خورد و حسین را آسمانی می کند.
◇ پیکر مطهر پاسدار شهید حسین ولایتیفر در روز دوشنبه ٢ مهر ١٣٩٧ مصادف با ١۴ محرم١۴۴٠ (روز خاکسپاری شهدای کربلا ) در میان خیل عظیم مردم ولایی شهرستان دزفول تشییع و به خاک سپرده شد..
#شهید_حسین_ولایتیفر
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔻 با کلیک بر روی آدرس زیر ما را در صبحانه ای باشهدا دنبال کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671