eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
4هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
4 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
1⃣ 📌 ″شهید اوهانی″ تا اذن دخول را نگرفت، وارد حرم نشد.. 🔹 سال ۶۲ بود که در محضرشان مشرف شدیم محضر آقاجانمان حضرت علی بن موسی الرضا آلاف تحیة و الثناء... ◇ وارد شدیم و جلوی تابلوی اذن دخول ایستادیم، با هم اذن دخول را خواندیم و در کمال ناباوری برگشتند و نرفتند داخل... ◇ توی راه که برمی گشتیم مسجد، (بله اون زمان هتل و ... نمی ماندیم بلکه در مساجد و پایگاه ها اسکان می یافتیم) ◇ گفتم: آقا رحمت چرا نرفتیم داخل حرم؟! فرمود: عرض می کنم و تمام... ◇ شب، قبل از نماز باز دوباره راهی حرم شدیم و خواندن اذن دخول و دوباره برگشتند، ولی خیلی گرفته بودند. ◇ کم کم عصبانی می‌شدم دیگه سؤال نکردم. ◇ صبح حدود ساعت دو و نیم راهی حرم شدیم، ولی یا صاحب الزمان(عج)، وقتی اذن دخول را می‌خواندند_که شاید نیم ساعت طول کشید_ شانه هایش از شدت گریه به لرزش در آمده بود ، مثل ابر بهاری می‌بارید. ◇ رفتیم داخل حرم و زیارت و مناجات و نماز و امین الله و .... حدود ساعت هشت صبح از حرم خارج شدیم, به صرف صبحانه ( املت ) میهمانم کرد و خیلی هم خوشحال بود. ◇ بعد از صبحانه عرض کردم دفعه سوم چرا داخل شدیم و دفعات قبل نه؟ ◇ لبخندی زد و فرمود: گریه از ته دل به هنگام خوندن اذن دخول، یعنی اجازه صادر شد؛ میتونیم وارد بشیم .. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
3⃣ 📌 کوتاه ترین سخنرانی 🔹 «بسم الله الرحمن الرحیم أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَیٰ والسلام علیکم شهیدرحمت الله اوهانی..» 🩸شهید رحمت‌الله اوهانی زنوز در سال ۱۳۳۵ در مرند به دنیا آمد. برادر او، نیز در۱۰ آبان ماه سال ۱۳۳۹ دیده به جهان گشود. ◇ عمليات مسلم بن عقيل،( اين زمانی است كه برادرش از اسـارت حزب دمكرات آزاد می گردد.) هر دو برادر به اتفاق هم در عمليات شركت می كنند ، و نعمت الله در همین عملیات، ۱۴ مهر ماه سال ۱۳۶۱ در جبهه سومار به شهـادت می رسد. با شهادت برادر، رحمت الله می گويد: ◇ «الحمدلله نعمت ، به آرزوی ديرينه‌اش كه همانا شهادت در راه خدا بود رسيد ، چون خودش گفته بود كه من نبايد در دست اشرار حزب دمكرات بميرم.» ◇ شهید رحمت‌الله اوهانی، فرمانده محور عملیاتی لشکر مکانیزه ۳۱ عاشورا بود که در سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای۴ و در منطقه خرمشهر(شلمچه) به شهادت رسید. از او یک فرزند دختر با نام «وحیده» به یادگار مانده است. ✍ فرازی از وصیت نامه شهید ◇ به نام او که همه چیزم از اوست، سلام بر تو ای روح خدا و سلام بر شما عزیزانی که درس شهادت را در دانشگاه کربلا آموختید و بی پروا چون کبوترهای آزادی از دشت های خون و آتش با فریاد الله اکبر به سوی معشوق پر کشیدید. ◇ وصیت بنده فقط این جمله زیرمی باشد، تنها آرزویم این است که درموقع ظهور امام زمان در رکاب وی با دشمنان و کفار بجنگم به این مسئله خودم، امیدوار هستم. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
1⃣ 📌 ″شهید اوهانی″ تا اذن دخول را نگرفت، وارد حرم نشد.. 🔹 سال ۶۲ بود که در محضرشان مشرف شدیم محضر آقاجانمان حضرت علی بن موسی الرضا آلاف تحیة و الثناء... ◇ وارد شدیم و جلوی تابلوی اذن دخول ایستادیم، با هم اذن دخول را خواندیم و در کمال ناباوری برگشتند و نرفتند داخل... ◇ توی راه که برمی گشتیم مسجد، (بله اون زمان هتل و ... نمی ماندیم بلکه در مساجد و پایگاه ها اسکان می یافتیم) ◇ گفتم: آقا رحمت چرا نرفتیم داخل حرم؟! فرمود: عرض می کنم و تمام... ◇ شب، قبل از نماز باز دوباره راهی حرم شدیم و خواندن اذن دخول و دوباره برگشتند، ولی خیلی گرفته بودند. ◇ کم کم عصبانی می‌شدم دیگه سؤال نکردم. ◇ صبح حدود ساعت دو و نیم راهی حرم شدیم، ولی یا صاحب الزمان(عج)، وقتی اذن دخول را می‌خواندند_که شاید نیم ساعت طول کشید_ شانه هایش از شدت گریه به لرزش در آمده بود ، مثل ابر بهاری می‌بارید. ◇ رفتیم داخل حرم و زیارت و مناجات و نماز و امین الله و .... حدود ساعت هشت صبح از حرم خارج شدیم, به صرف صبحانه ( املت ) میهمانم کرد و خیلی هم خوشحال بود. ◇ بعد از صبحانه عرض کردم دفعه سوم چرا داخل شدیم و دفعات قبل نه؟ ◇ لبخندی زد و فرمود: گریه از ته دل به هنگام خوندن اذن دخول، یعنی اجازه صادر شد؛ میتونیم وارد بشیم .. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada