eitaa logo
صبح بخیر شب بخیر
14.1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
9هزار ویدیو
90 فایل
سلام صبح بخیر صبح بخیر ،روز بخیر ،ظهر بخیر ،عصر بخیر ، شب بخیر استیکر مناسبتی مذهبی کانالی برای خانواده کپی حلال با ذکر صلوات (دلخواه )برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی صاحب الزمان عج به غیر از کانال هم نام 💚💚💚 ارسال نظرات و تبلیغات @HOSEYN9496
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ فضیلت ذکر لا اله الا الله در 🔹وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: هرکس در ماه رجب هزار مرتبه لا اله الا الله بگوید، خداوند تعالی صد هزار حسنه برای او مینویسد و صد شهر برای او در بهشت بنا میکند. 📚اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۲۱۶
پیامبر_اکرم_صلی_الله_علیه_و_آله ‌ 🔸اگر کسی قدرت بر روزه‌ی را ندارد، هر روز این تسبیحات را صد بار بخواند، تا ثواب روزه‌ی ماه رجب را دریابد: ‌ 🌸🍃 سُبْحَانَ الْإلٰهِ الْجَليلِ، سُبْحَانَ مَنْ لا يَنْبَغِي التَّسْبيحُ إِلّا لَهُ، سُبْحانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ، سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ 🍃🌸 ‌ 📗مفاتیح الجنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای روزِ آفتابی🌸 ای روزهای خوب که در راهید ای جاده های گمشده در مِه ای روزهای سختِ ادامه از پشت لحظه ها به دراید🤗 ظهرتون بخیر همراهان عزیز☀️❄️ @sobhbekheyrshabbekheyr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت3 بغضم گرفت و گفتم: چه جوري آروم باشم؟ يعني چي قسمت نيست؟ چرا همه رفتن و من جا موندم؟ چرا قسمت همه مي شه و من نميتونم برم؟ چرا دوست هام مي رن و من... صورتم خيس از اشک شده بود،هق هق مي زدم و نتونستم بقيه ي حرف رو بزنم. مامان اومد بغلم کرد و گفت: سوگل! دخترم، انشاهلل يک روز ديگه مي ريم. شده بودم مثل بچه ها؛ نمي تونستم باور کنم. لجبازانه از بغل مامان بيرون اومدم و گفتم: نمي خوام مامان! نمي خوام. از اتاق بيرون اومدم. به اتاق خودم برگشتم، در رو بستم و قفل کردم. شال رو محکم از دور گردنم کشيدم که گردنم سوخت. اهميت ندادم. رو به شکم روي تخت خوابيدم، دست هام رو جلوي چشم هام گرفتم و بلند بلند گريه کردم. هق هق مي کردم. آخه چرا؟ چرا؟ چرا؟ نفس کم آوردم، روي تخت نشستم و بينيم رو باال کشيدم. اشک هام رو پاک کردم و بلند شدم. رو به روي پوستر وايسادم و گفتم: نخواستي، نه؟ چرا؟ دوستم نداري؟ گناهکارم؟ دلم پاک نيست؟ بي احترامي بهت کردم؟ کم دلم برات تنگه؟ آدم نيستم؟ نماز نمي خونم؟ جلوتر رفتم، دستم رو روش کشيدم و سرم رو پوستر تکيه دادم. - خُب جوابم رو بده ديگه. چي کار کردم؟ صدام باال رفت و داد زدم: آخه چرا؟ مگه من چي از دوست هام کم دارم؟ خون اون ها رنگين تره يا من کم سعادتم؟ فقط يک جواب مي خوام؛ چرا؟ مامان مرتب در مي زد و صدام مي کرد. بي توجه بهش داد مي زدم. چمدونم رو باز کردم و همه ي لباس هام رو در آوردم و هر کدوم رو يک قسمتي پرت کردم. جلوي آينه رفتم و ايسادم، چشم هام باد کرده بود و زير چشم هام و بينيم قرمز شده بود. مامانم کم مونده بود در اتاقم رو بشکنه که بلند زدم: تنهام بزار! حالم خوبه. - سوگل! دخترم آروم باش. - باشه مامان! آرومم. برو، مي خوام تنها باشم. ديگه صدايي نمياومد. انگار مامان رفته بود. دوباره روي تخت دراز کشيدم. سرم خيلي درد مي کرد؛ هر وقت گريه مي کردم، سر درد سراغم مياومد. به زور از بين لباس هام، شالم رو پيدا کردم و محکم دور سرم بستم. دستم رو روي چشم هام گذاشتم؛ سعي کردم به چيزي فکر نکنم و بخوابم... صداي مامان از خواب بيدارم کرد، ولي چشم هام رو باز نکردم. - سوگل! عزيزم، بيداري؟ - بله مامان؟ - الهي دورت بگردم! بيا، ناهار آماده ست. - مامان! اشتها ندارم. - سوگل! روي من رو زمين ننداز. بيا؛ من هم نمي تونم تنهايي بخورم. چشم هام رو باز کردم و روي تختم نشستم. سرم هنوز يک کم درد مي کرد. آروم گفتم: باشه مامان. االن ميام. شالم رو از سرم باز کردم؛ يک کم پيشونيم قرمز شده بود و چشم هام باز پف داشت. بلند شدم و در رو باز کردم. بعد از ناهار بيام اتاقم رو مرتب کنم. پايين رفتم.  
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت4 مامان ميز رو چيده بود و شامي درست کرده بود. روي صندلي نشستم. بي صدا غذام رو مي خوردم. مامان ماست رو جلوم گذاشت و گفت: ماست دوست داري. بخور عزيزم! لبخند زدم، ماست رو گرفتم و کنار غذا گذاشتم. غذا که تموم شد، "ممنون" اي گفتم و به اتاقم برگشتم. لباس هام رو مرتب و آويز کردم. روي تخت نشستم و به پوستر خيره شدم. االن ما بايد تو راه بوديم، نه اين جا توي اتاقم. نفس پرصدايي کشيدم، بدون حرفي به پوستر نگاه مي کردم و اون قدر نگاه کردم تا چشم هام سنگين شدن و روي تخت دراز کشيدم و خوابم برد... شب موقع خوردنشام ... بابا همه ش نگاهم مي کرد. با غذا بازي مي کردم. بابا گفت: سوگل! دخترم، من معذرت... ميون حرف بابا رفتم و گفتم: نه بابا؛ نيازي به معذرت خواهي نيست. قسمت نبود. بابا دستم رو گرفت و فشار آرومي آورد. گفت: سوگل جان! سري بعد قول مي دم ديگه هر چي بشه ببرمت. - هفته ي ديگه مدرسه ها باز ميشه. تا عيد ديگه نمي تونيم برنامه بچينيم. لبخند زدم، از سر ميز بلند شدم و گفتم: نوش جونتون؛ دستتون هم درد نکنه. من اتاقم مي رم. مامان گفت: غذات تموم نشده؟ - زياد کشيده بودم، شب بخير. از آشپزخونه بيرون اومدم که مامان آروم گفت: بي چاره بچه م چه قدر خوش حال بود که مي خواد مشهد بره. به اتاقم برگشتم، چراغ رو خاموش کردم و گوشي رو دستم گرفتم. رمزش رو که چهارتا هشت بود که فقط به خاطر امام رضا گذاشته بودم، زدم. آهنگ "آمدم اي شاه! پناهم بده" از محمدعلي کريم خاني رو پلي کردم و زانو هام رو بغل کردم. صداي نافذ و آرومش پخش شد: آمده ام آمدم اي شاه پناهم بده خط اماني ز گناهم بده اي حرمت ملجأ در ماندگان دور مران از در و راهم بده دوباره اشک هام شروع کردن به باريدن اي گل بي خار گلستان عشق قرب مکاني چو گياهم بده اليق وصل تو که من نيستم ِاذن به يک لحظه نگاهم بده صداي هق هقم کل اتاق رو گرفته بود« اي که حريمت به مثل کهرباست شوق وسبک خيزي کاهم بده تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع گرمي جان سوز به آهم بده لشگرشيطان به کمين من است بي کسم اي شاه پناهم بده...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارتش اسرائیل: آتش‌بس را اجرا نمی‌کنیم 🔹هاگاری» سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی مدعی شد این رژیم هنوز لیست اسرایی را که قرار است آزاد شوند، دریافت نکرده است. 🔹او حماس را به عدم عمل به وعده‌اش متهم کرد و گفت آتش‌بس مادامی که حماس به تعهداتش عمل نکند، اجرا نخواهد شد و حملات ادامه خواهد داشت. ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الهی عصر یکشنبه بهترين ثانيه ها شيرين ترين دقايق دلچسب ترين ساعت ها دوست داشتني ترين لحظه ها را در بر داشته باشید❤️ عصر زیباتون بخیر🍩🫖☕️ @sobhbekheyrshabbekheyr