خوابش نمی گرفت خودش را به خواب زد
دیگر توان نداشت بسوزد به آب زد
بغضی شد و شکست زرویای صادقش
برعکسهای خواب خوشش چند قاب زد
پلکش پرید، خواب خوشش نیمه کاره ماند
پاشد زجا و بر گل روی خود آب زد
زحمت چقدر داد به خود تا که پا شود
خود را چقدر کشت که بر آب و تاب زد
یک حلقه از دو دست ورم کرده اش که ساخت
یاقوت سرخ دیدنی اش را رکاب زد
پیش غریب غربت خود را بساط کرد
دور بساط درد دلش یک طناب زد
ته مانده های ناله خود را که جمع کرد
باباچرا تو را...؟ دو سه داد خراب زد
با موی خود برای پدر ترمه پهن کرد
بر زخم های او زسرشکش گلاب زد
غم های پابرهنگی اش را نوشته کرد
با نام درد آبلــــه چنــدین کتـــاب زد
مجبورشد که لب به ترک های لب نهد
از جام لب پر لب ساقی شراب زد
طوفان آتش دل دریایی اش ولی
وقتی نشست ولوله شد آفتاب زد
جان داد آخر و همه گفتند طفلکی
خوابش نمی گرفت، خودش را به خواب زد
(رضا دین پرور)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا دوش تو سَریر مُقام رقیه بود
عالم شبانه روز به کام رقیه بود
تا روی زانوی تو سه ساله قرار داشت
آغوش تو دوام و قوام رقیه بود
هرجا که صحبت از عمو عباس می شنید
بر عالمی تفاخُر نام رقیه بود
گاهی به لَحن با نمک و بچه گانه ای
بازیِ تو به خنده سلام رقیه بود
بالا نشین قافله بر شانه های تو
یعنی فراز عرش به نام رقیه بود
تنها ز جانبِ عمو عباس هم نبود
این همنشینیِ تو مرام رقیه بود
می گفت العطش، ولی این هم بهانه بود
نام تو ذکر و وردِ کلام رقیه بود
وقتی ستون خیمۀ تو بر زمین فتاد
تازه شروع روز قیام رقیه بود
دیگر ز مشک، آب سراغی نمی گرفت
انگار حرف آب ، حرام رقیه بود
وقتی به خیمه دست عدو بازِ باز شد
حکمِ فرار، حکمِ امام رقیه بود
بر گوش او عدو که دو تا گوشواره دید
عمه به فکر حُسن ختام رقیه بود
(محمود ژولیده)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
دستگیر عالمم اما دو دستم بر سر است
من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است
گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور
صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است
شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم
ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است
غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند
هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است
می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار
آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است
یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر
در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است
قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل
از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است
گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود
چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است
وجه تشبیه سر من با سر تو این بود
هر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است
(قاسم نعمتی)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با عمه گفت کُشت مرا سوزِ این نفس
من را بزرگ کرده برای همین نفس
با آخرین توانم و تا آخرین نفس
باید به سر روم پسر او که میشوم
گیرم نمیشوم سپر او که میشوم
عمریست که به غیر عمویم نداشتم
تا بود دامنش نفسش غم نداشتم
بابا نداشتم عوض اش کم نداشتم
اشکم نوشت تا نفس آخرم حسین
ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین
بگذار تا که شیرِ جمل را نشان دهم
تا نعرهی امیرِ جمل را نشان دهم
شمشیرِ بینظیرِ جمل را نشان دهم
عمه به روم سن کَمَم را نیاوری
عباس میشوم عَلمَم را بیاوری
در جنگِ تن به تن به زمین تن نمیدهم
گر صد سپاه تیغ دهد من نمیدهم
فرصت مقابلِ تو به دشمن نمیدهم
فریاد میزنم عَلَمِ زینب توام
بابا مدافعِ حرمِ زینب توام
صد زخم روی بال و پرِ من گذاشتند
سرنیزه را روی جگر من گذاشتند
با تیغ و تیر سر به سرِ من گذاشتند
عمه تمامِ پیکر من درد میکند
او را زدند و حنجر من درد میکند
گودال را نبین آه که او خورد بر زمین
هُل داد نیزهای و عمو خورد بر زمین
با زخمِ سینه روی گلو خورد بر زمین
گرچه نخواست ، خم شد و اُفتاد با سرش
از سمت راست خم شد و اُفتاد با سرش
عمه گریست اینهمه پرپر نزن نشد
ناخن مزن به گونه و بر سر مزن نشد
حرف برادر است به خواهر نزن نشد
با دستِ بسته سنگ به آئینهات نکوب
اینگونه پیشِ من به رویِ سینهات نکوب
زینب اگرچه دست پسر را مهارکرد
از بسکه داد زد زِ بسکه هوار کرد
دستش کشید سمت عمویش فرار کرد
وقتی رسید تیغِ حرامی به او گرفت
جای عموش نیزهی شامی به او گرفت
اُفتاد بر تنش سپرش را بغل گرفت
از بینِ چکمهها پسرش را بغل گرفت
بر سینهاش همینکه سرش را بغل گرفت
بوسید تا حسین گلویش یکی شدند
چسبیده بود او به عمویش یکی شدند
نزدیک اوست حرمله او را نشانه کرد
اول نشست رویِ عمو را نشانه کرد
پایین گرفت زیر گلو را نشانه کرد
تیرِ سهشعبه قلبِ عمو را درست زد
ای خاک بر سرم دو گلو را درست زد
حسن لطفی
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر رویِ خاک بال و پَرِ خویش میزند
دارد دوباره او به سرِ خویش میزند
طفلِ یتیم حسِ یتیمی نداشته
حالا عجیب بر جگرِ خویش میزند
جانِ عمو نه،جانِ پدر او شنیده بود
خود را به خاطرِ پدرِ خویش می زند
عمه رها نمیکند و طفل دائما
بوسه به دستِ همسفرِ خویش میزند
عمه هم از حرارتِ او داد میکشید
از آتشش به دور و بَرِ خویش میزند
با التماس گفت ببین خورد بر زمین
دارد به خاکها کمرِ خویش میزند
صیاد آمده است و با هرچه نیزه هست
بر رویِ صیدِ محتضر خویش میزند
از هر قبیله طایفه ای ریخت بر سرش
یک پیرمرد با پسر خویش میزند
عمه نگاه کن چقدر روی صورتش
یک نانجیب با سپرِ خویش میزند
عمه حریفِ بی کسی او نمی شود
از بسکه ناله از جگرِ خویش میزند
--
از دور دید دست سپر شد ولی کسی
دارد به دست او تبرِ خویش میزند
حسن لطفی
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
چسبیده است سینه به سینه به دلبرش
اُفتاده است پیکرِ او رویِ پیکرش
رویِ هزار و نُهصد و پنجاه زخم بود
از تیغ و داس و نیزه و خنجر سراسرش
اُفتاد و نیزه ها همه رفتند در تَنَش
بیرون زدند یک یکش از سمت دیگرش
یک بال که جدا شده اُفتاده یک طرف
یک بال هم که سخت شکسته است با پرش
در گوشِ او عمو چقدر گفت جان من
او هم جواب داد عمو جان با سرش
اُفتاده است رویِ عمو،باز میزنند
درهم کنند تا دو بدن را در آخرش
اینبار هم سه شعبه و ای وای حرمله
نزدیک شد درست زَنَد زیرِ حنجرش
پاشید خونِ گرمِ گلو وای بر عمو
میریخت از محاسنِ سرخِ مطهرش
از سمت پا گرفت کسی طفل را کشید
از سمت سر نشست حرامی،به خنجرش
تا که حسین زجر کِشَد پیشِ چشم او
اول زدند و بعد نشستند بر سرش
-----
فهمیده اند مادرِ او بین خیمه هاست
سر را گرفت و رفت به دنبال مادرش
حسن لطفی
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آيا شده بال و پرت آتش بگيرد
هر چيز در دور و برت آتش بگيرد
آيا شده بيمار باشی و نگاهت
از نيش خند همسرت آتش بگيرد
آيا شده يک روز گرم و وقت افطار
آبی بنوشی ... جگرت آتش بگيرد
آيا شده تصويری از مادر ببينی
تا عمر داری پيکرت آتش بگيرد
می گريم از روزی که می بينم برادر
در کوفه موی دخترت آتش بگيرد
می گريم از روزی که می بينم برادر
از هرم خاکستر سرت آتش بگيرد
آه ... از خنکهای گلويت بوسه ای ده
تاقبل از اينکه حنجرت آتش بگيرد
آقا بس است ديگر مگو از شعله هايت
ترسم که جان خواهرت آتش بگيرد
یاسر حوتی
#مرثیه_امام_حسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست
یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست
بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست
چشمی که گریان عزای مجتبی نیست
وقتی سکوتش این همه محشر به پا کرد
دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست
در کربلا هر چند با دقت بگردی
چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست
کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت
همپایه ی درد و بلای مجتبی نیست
طوری تمام هستی اش وقف حسین شد
انگار قاسم هم برای مجتبی نیست
او جای خود دارد در این دنیا مجال ِ
رزم آوری بچه های مجتبی نیست
یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم
ما خاک پای خاک پای مجتبائیم
آیا شده بال و پرت افتاده باشد
در گوشه ای از بسترت افتاده باشد
آیا شده مرد جمل باشی و اما
مانند برگی پیکرت افتاده باشد
آیا شده در سن وسال کودکی ات
جایی ببینی مادرت افتاده باشد
آیا شده در لحظه های آخرینت
چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد
من شک ندارم که عروس فاطمه نیست
وقتی به جانت همسرت افتاده باشد
آیا شده سجاده ات هنگام غارت
دست سپاه و لشگرت افتاده باشد
مظلوم و تنها و غریب عالمین است
گریه کن غم های این بی کس حسین است
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_امام_حسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گل کرده در زمین، کَرَم آسمانی ات
آغوش باز می رسد از مهربانی ات
دارد مرا شبیه خودت پیر می کند
جان برده از تمام تنم، نیمه جانی ات
یوسف ترین سلاله ی تنها تر از همه
سبزی رسیده تا به لب ارغوانی ات
این گرد پیری از اثر خاک کوچه است
بر موی تو نشسته ز فصل جوانی ات
باید که گفت هیئت سیّار مادری
خرج عزا شدی و خدای تو بانی ات
زهر از حرارت جگرت آب می شود
می گرید از شرار غم ناگهانی ات
زینب به پای تشت تو از دست می رود
رو می شود جراحت زخم نهانی ات
آقای زهر خورده، چرا تیر می خوری؟
چیزی نمانده از بدن استخوانی ات.
محمدامین سبکبار
#مرثیه_امام_حسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872