eitaa logo
صبح حسینی
459 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
در بین این شب ها شب تو فرق دارد  چون بین ما اصلا تب تو فرق دارد  از پرچمی که روی دوشت فخر میکرد  معلوم شد که منصب تو فرق دارد  مثل علی مرد خدا مرد دعایی  در سجده یارب یارب تو فرق دارد  عباسیون را به بصیرت می شناسند  آقا اصول مکتب تو فرق دارد  تو پیر عشقی میر عشاق الحسینی  با کل عالم مذهب تو فرق دارد  با دست دادن عشق را اثبات کردی  طرز بیان مطلب تو فرق دارد  وقتی که زانو میزنی در پای محمل  یعنی رکاب زینب تو فرق دارد  در دست هایت آب بود اما نخوردی  از تشنگی زخم لب تو فرق دارد  وقتی به تو آقا به نفسی انت را گفت  در آسمان جبرئیل فورا مرحبا گفت  (سید پوریا هاشمی)   علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
 دریا به موج زلف کمندش اسیر بود  آب شریعه تشنه ی کام امیر بود  مشکی به عمق دید حرم روی دوش داشت  حتّی فرات پیش نگاهش حقیر بود  یک آبگیر غلغله از روبهان پست  پیش یلی که اصل و تبارش ز شیر بود  با آرزوی خنده ی اصغر به آب زد  ساقی نبود منجی طفل صغیر بود  دریا عقب کشید و تلاطم فرو نشست  مثل همیشه هیبت او بی نظیر بود  نوحانه پا به عرصه ی طوفان خون نهاد  موسای نیل علقمه خود موج گیر بود  مردانه دست بیعت سرخی به مشک داد  او از نژاد برکه ی سبز غدیر بود  همراه آب جان به کف مشک می سپرد  با آب مشک، چشم و دلش هم مسیر بود  باید به داد تشنه ی ششماهه می رسید  فرصت نمانده بود و زمان دیرِ دیر بود  مرد رشید علقمه با عزم راسخش  می تاخت سوی خیمه ولی سر به زیر بود  از آن طرف نگاه سه ساله به شوق آب  در انتظار مشک عموی دلیر بود  لبهای دخترک چو لب کودک رباب  مجروح زخم دشنه ی خشک کویر بود  (مصطفی متولی) علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
در خیمه گه نیافت چو در مشک آب، آب  آنگه سکینه کرد به سقا خطاب، آب  سیراب تر ز لعل بدخشان چو داشت، لب  موج شرر فکند بر آن لعل ناب، آب  عالم بسیل اشک نشست آن زمان، که گفت  سرچشمه ی حیات دو عالم به باب، آب  اذن نبرد، سرور لب تشنگان نداد  فرمود، با محیط ادب، آنجناب، آب  عباس را به سینۀ بی کینه، زد شرار  شد تا به نهر علقمه در پیچ و تاب، آب  صف های سرکشان ز کف داده دین شکست  آنسان که گشت خیره ازین فتح باب، آب  در آب گشت تا رخ آن ماه، منعکس  الماس نور یافته از آفتاب، آب  تا پیش لب ببرد کف آب را بریخت  از شرم شد به حضرت عباس، آب، آب  هر چند تشنه بود ولی تر نکرد، لب  دامن گرفت از پسر بوتراب، آب  لب تشنه شد برون ز فرات آن بزرگ مرد  با آنکه داشت خنگ ورا تا رکاب، آب  بی دستی و، حفاظت مشک و، عناد خصم  گردد سیاه خانه صبرت، بر آب، آب  تا ماه را، عمود، هلالی نمود، ریخت  بر دامن سپهر، ز چشم سحاب، آب  تیری گذشت از سر شستی به سوی مشک  عباس را نمود از این غم کباب آب  اسرار قبر کوچک و، آن قامت رشید  افشا کند به عرصه یوم الحساب، آب  گوید سخن ز سوز جگرگوشه حسین  "حلاج"بگذرد چو زهر نهر آب، آب  (جعفر بابایی "حلّاج")  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
خواب دیدم که گل روی تو پر پر می گـشت  ولبت بسکه ترک داشت ز خون تر می گشت  خواب دیدم نفس  ِتـــــــــــــنگ کبوترها را   قفس دست شما را که پُر از پَـر می گشت  خواب دیدم نظرت کـار مســـــــیحا می کرد  هرچه پـــر بود کــــنار تو کبوتر می گشت  راستی گوشــــــه ای از خواب مرا آزرده  که چرا از حرمت چشم تــرت بر می گشت  بی مهابا که دلم در دل آتــــش می سوخت،  قحطی آب که نه.... قحطی معجر می گشت  هرکه از کاشــــــته نـیزه خود بر می داشت  هرکسی پارچه ای داشــت پی سر می گشت  زیر باران پر از سنگ و شن و خاک و کلوخ  افق دید مـــــــن و چشم تو کمتر می گشت  صحبت از نعل که شد لعل لبت ریخت زمین  سینه دشــــــــت زعطر تو معطر می گشت  گرچه بـــــودند در اطراف تنـــت خیلی ها  دور شش گوشه ای ازجسم تو مادر می گشت  تکــــــــــــیه ام داده بـه دیــوار بلند حاشا  آخر خواب که انگار مـــــــــــقدر می گشت  خوب شد نیزه به دســـــــتی به کنارت آمد  قاری من، سر تـــــو در پی منبر می گشت  (رضا دین پرور)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
بهـار گل به جراحـات پیکـرت پیداست  چقـدر زخـم بر اندام بی‌سـرت پیداست  به مـادر تـو «زیـارت قبـول» باید گفت  که جای بوسۀ گرمش به حنجرت پیداست  تو راست قـامت تاریخـی و خمیده قدت  خمیـدگیـت ز داغ بــرادرت پیــداست  اگر چـه گم شده‌ای در هجوم کثرت زخم  بـه پاره‌هـای جگر داغ اکبرت پیـداست  مگـر کـه فاطمـه الان کنــار مقتل بود  که روی سینه، گلِ ‌اشک مادرت پیداست؟  مگـر نشـان سنان‌هـا به پیکرت کم بود  که جای سیلی بر روی دخترت پیداست؟  تبسمـی کـه زدی بر فراز نی می‌گفت  که در نگاه تو لبخند اصغرت پیداست  هنـوز می‌بـری از زخـم کشتگانت دل  هنـوز خنـدۀ گل‌های پرپرت پیداست  به خواهر از گلـوی پاره‌پاره حرف بزن  کـه روح در نفس روح‌پرورت پیداست  شـرار نالـۀ «میثم» ز آتش دل توست  همیشه در نگهش زخم پیکرت پیداست  (غلامرضا سازگار)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
پیش من نیزه ها کم آوردند  به خدا سر نمیدهم به کسی  غیرت الله من خیالت جمع  من که معجر نمیدهم به کسی  **  تو اگر که اجازه بدهی  خویش را پهلویت می اندازم  اگر این چند تا عقب بروند  چادرم را رویت می اندازم  **  چقدر میروند و می آیند  فرصت زخم بستن من نیست  آمدم درد و دل کنم با تو  جا برای نشستن من نیست  **  جلویش را بگیر تا بلکه  دستم از رو سرم بلند شود  تو که شمر را نمیکنی بیرون  پس بگو مادرم بلند شود  **  هرکه گیرش نیامده نیزه  تکیه بر سنگ دامنش کرده  همه دیدند دخترت هم دید  شمر رخت تو را تنش کرده  (علی اکبر لطیفیان)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
ای سرت سعیِ صفای سنگ ها نیزه ات قبله نمای سنگ ها روی نی قرآن نمی خواندی اگر در نمی آمد صدای سنگ ها تا که پیدایت نمایم، شهر را گشته ام با ردّ پای سنگ ها می خورند و می خورند و می خورند وای از این اشتهای سنگ ها دشمنانت بی حیا هستند، لیک ای برادر کو حیای سنگ ها گاه آتش، گاه خاکستر زدند بر سرت از لا به لای سنگ ها لحظه ای بر دامنم بنشین خودم در مسیر بی هوای سنگ ها... ... هم سپر گردم برایت هم ز اشک می نهم مرهم به جای سنگ ها زخم می زد بر دلم زخم زبان لحظه لحظه، پا به پای سنگ ها سهیل عرب علیهم السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
خنده بر پاره گریبانی مان می کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را وارد بزم طرب خوانی مان می کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند سهیل عرب علیهم السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni