eitaa logo
صبح حسینی
465 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدمت در بین گودالی و غمگین می شوی  در میان حوض خون رفتی و رنگین می شوی  گاه زیر چکمه ها هستی و سنگین می شوی  گاه با سرنیزه ها بالا و پائین می شوی  شمر بد ذات آمد و پنجه به مویت کرد وای  آنقدر زد با لگد تا پشت و رویت کرد وای  خنجر کندش همین که بر رگ چهارم نشست  بعد از آنکه چند تا از استخوان هایش شکست  سر شد از پیکر جدا و بر نوک نیزه نشست  لات های کوفه در خیمه همه معجر به دست  دختران پاک را با ضرب سیلی می زدند  صورت خورشید ها را رنگ نیلی میزدند  (حسین قربانچه)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نوشته اند سنان ها به تو امان ندهند  نوشته اند که ره را به تو نشان ندهند  نوشته اند به یک دیده بنگری همه را  نوشته اند دو روزن به آسمان ندهند  نوشته اند خودت جذبه باش و حکم بران  نوشته اند به این تیرها کمان ندهند  اگر تمامی این رودها تنور شوند  نوشته اند تو را مثل آب نان ندهند  چه مختصر شده ای ای رشید سایه فروش  نگفته ای که به ما هیچ سایه بان ندهند  ز بس شکفته شدی لحظه ای گمان بردم  قرار شد که سرت را به نیزه بان ندهند  لبم نمیرسد این تیرها مزاحم ماست  چرا که فاصله ها بوسه را توان ندهند  نوشته اند که بر نی عمامه دار شوی  تو عالمی و به عالم جز این نشان ندهند  عمو به دیده ی طفلان همیشه سنگین است  خدا کند که سرت را به این و آن ندهند  خبر چو کاسه ی لرزان لب به لب چرخید  خدا کند خبرت را دوان دوان ندهند  نوشته اند که در یک ضریح جا نشویم  به یک مدار دو سیاره را عنان ندهند  گران فروش ترین مردمان دنیایند  که ساقی ام بگرفتند و آبمان ندهند  (محمد سهرابی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اولي سنگ بر سر و رو زد  قبضه يِ دشنه را به ابرو زد  دومي نيزه اي به پهلو زد  پيرمردي عصا به بازو زد  چقَدَر دوره كرده اند تورا  چند صد قطعه كرده اند تورا  قامتِ من خميده شد اي واي  يا غياثت شنيده شد اي واي  پيكر ِ تو دريده شد اي واي  سرت از تن بريده شد اي واي  تا كه يك نيزه بر دهانت خورد  مادرت دست را به پهلو بُرد  گرگها ريخته اند رويِ سرت  همه زوزه كشان به دور و برت  لخته خون ميچكد ز بال و پرت  يكنفر هم نشسته بر كمرت  پشت و رويت نموده چندين بار  خنجرش كُند ميبُرَد انگار  بُرد انگشتر ِ تورا خولي  زرهِ پيكر تورا خولي  تا به كوفه سر ِ تورا خولي  معجر ِ خواهر تورا خولي  تا به گودال دلبرم جان داد  همه يِ چشم ها به من افتاد  تا كه صد تير در تنت جا شد  باز از دور شمر پيدا شد  ارباً اربا دوباره معنا شد  بر سر ِ غارت تو دعوا شد  نيزه داران مقابلت هستند  پلك نيمه باز ِ تورا بستند  پيكرت بود و يك جهان نيزه  از زمين تا به آسمان نيزه  حرمله تير زد سنان نيزه  ميخورد بر لب و دهان نيزه  نامرتب شده ست اعضايت  خس خس افتاده در نفسهايت  (سيد پوريا هاشمی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
باور نمی کنم سر نیزه سرت بُود  این تکه پاره ها به زمین پیکرت بُود  باید کفن به وسعت صحرا کنم تو را  هر جا نظاره میکنم بدن اطهرت بُود  باور نمی کنم که تو باشی برادرم  تنها میان دشمن دون خواهرت بُود  حالا که روی نیزه شدی پس نگاه کن  باران خنجر است که بر حنجرت بود  باور نمی کنم که به انگشت ساربان  ای جان من فدای تو انگشترت بُود  حتی ز خواهرت تو مکن این سوال را  پس خواهرم چه شد که چنین معجرت بُود  باور نمی کنم که دو دست کنار آب  دستان ساقی حرم لشگرت بُود  باور نمی کنم که به دستان خونی ات  شش ماهه ی بریده گلو اصغرت بُود  ای از قفا بریده سرت را عدوی تو  سمت کدام خیمه نگاه ترت بُود  باور نمی کنم که تو تسبیح وا شده  این پیکر تنیده به خون اکبرت بُود  قدری اذان بگو که نگویند خارجی است  زیرا کنار رأس تو پیغمبرت بُود  در این طرف نظاره مکن ای برادرم  آتش گرفته موی سر دخترت بُود  باور نمی کنم که به گودال قتلگاه  این خانم خمیده ترین مادرت بُود  (میلاد یعقوبی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ته گودال تمام بدنش می سوزد  خواهری دید عقیق یمنش می سوزد  نیزه ها زیر حرارت همگی ذوب شدند  بی سبب نیست جراحات تنش می سوزد  کربلا ملک خودش بود، غریبی این جاست  چه غریبانه کسی در وطنش می سوزد  بی هوا نیزه ای آمد، همه مبهوت شدند  بعد آن نیزه گمانم دهنش می سوزد  ماجرای ته گودال مرا خواهد کشت  دل من بیشتر از لب زدنش می سوزد  گیرم اصلاً کفنی بر تن او پوشیدید  قطعاً از داغی صحرا کفنش می سوزد  عصر شد، کرب و بلا مثل مدینه شده بود  بانویی گوشه ای از پیرهنش می سوزد  پشت در یا ته گودال چه فرقی دارد؟  هر کسی ذوب علی گشت (من)ش می سوزد  (حسین ایزدی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 نگران بودم از این لحظه و آمد به سرم  زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من  این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود  تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من  شوق دیدار، تو را می‌کِشد اینسان، اما  ای همه هستی زینب! کمی آهسته برو  تو قرار است به میدان بروی ... آه ! ولی  جان من آمده بر لب، کمی آهسته برو  خواستی پیرهن کهنه چرا یوسف من؟  گرگ‌های سر راه تو چه دینی دارند؟  این جماعت سرشان گرم کدام اسلام است؟  که از آیینۀ پیغمبرشان بیزارند  تو که از روز تولد شدی آرامِ دلم  نرو اینگونه شتابان و نکن حیرانم  بوسه‌ای زیر گلویت زده‌ام اما باز  بروی، می‌روم از حال، خودم می‌دانم  با تو آمد دم میدان دل آواره‌ی من  پر زد انگار در این فاصله روح از بدم  من که بی عطرت از اول نکشیدم نفسی  می‌شود از تو مگر جان و دلم! دل بِکَنم؟  روی تل بودم و دیدم که چه تنها شده‌ای  نیزه دیدم که به دستان غریبت مانده  همه رفتند، همه ... قاسم و عباس و علی  نه برای تو زهیرت، نه حبیبت مانده  سنگ در دست همه آمده‌اند استقبال  مومنانی که به تو نامه نوشتند حسین!  در پی کوثر و جنات، ... پیِ ریختنِ  خون آقای جوانان بهشتند حسین!     دیدم از نور خدا گفتی و آغوش نبی  ولی آواز تو را هلهله ها نشنیدند  سنگدل‌ها به خیام تو نظر می‌کردند  سنگ‌ها صورت زیبای تو را بوسیدند     زینت دوش نبی را به چه حالی دیدم  خون پیشانی بر صورت او جاری بود  غیر از این صحنه اگر هیچ نمی‌دید دگر  کار زینب همه‌ی عمر عزاداری بود     تو رجز خواندی و دیدم همگی لرزیدند  یا علی گفتی و دیدم که چه غوغایی شد  کاش عباس و علی اکبرت اینجا بودند  صحنۀ رزم تو لب تشنه! تماشایی شد     هر چه از خیبر و از بدر شنیدم، دیدم  هر کس از خوردن یک تیغ تو بر خاک افتاد  با خدا، عالم و آدم به تماشا بودند  ناگهان ناله‌ای از عرش در افلاک افتاد     مادرت فاطمه بود آه کشید از ته دل  تا تو را دید چنین از سر زین افتادی  من ندیدم که چه شد کارِ تن و آن همه تیر  چشم بستم به خدا! تا به زمین افتادی     ناگهان معرکه‌ی دور و برت ساکت شد  کاش دست از سرت ای دلبر من بردارند  چیست در دست سیاهی؟ نکند ...! یازهرا !  یعنی این مردم بی‌رحم چه در سر دارند؟     آن سیاهی به تو نزدیک شد و زانو زد  چشمهای من از این صحنه سیاهی رفتند  (قاسم صرافان)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 تو می روی و دل من دوباره می ریزد  و خواهر تو به راهت شراره می ریزد  خدا کند که بمیرم نبینمت تنها  غریبی تو به جانم شراره می ریزد  مرو که بوسه ای از زیر حنجرت چون آب  به روی آتش این غصه چاره می ریزد  تو سیب سرخ بهشت خدایی و دارد  ز پیکر پر زخمت عصاره می ریزد  مسیر آمدنت تا خیام خونین است  ز بسکه از زرهت خون، هماره می ریزد  مرو که بعد تو تنها به جرم یک بوسه  عدو به روی سرم بی شماره می ریزد  مرو که بعد تو از نیزه ها و نعل ستور  به خاک، پیکر تو پاره پاره می ریزد  پس از تو در پی طوفان دست هایی سرد  ز گوش دخترکان گوشواره می ریزد  کسی که زینتی از خیمه عایدش نشود  به پشت خیمه سر شیرخواره می ریزد  (محمد علی بیابانی)   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872