eitaa logo
صبح حسینی
462 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
گاه لیلایی و گهی مجنون  گاه مجنونم و گهی لیلا  گاه خورشید و گاه آیینه  روبروی همیم در همه جا  ***  ای طلوع همیشه ی قلبم  با تو خورشید عالمینم من  تو حسینی ولی گهی زینب  گاه زینب گهی حسینم من   ***  وقت سجاده وقت نافله ها  لبمان نذر نام یکدیگر  دو کبوتر  در این حوالی عشق  بر سر پشت بام یکدیگر  ***  من و تو آیه های تقدیریم  من و تو همدلیم و همدردیم  خواب بر چشممان نمی آمد  تا که بر هم دعا نمی کردیم  ***  دل ندارم تو را نظاره کنم  در غروبی که بی حبیب شدی  تکیه بر نیزه ی شکسته زدی  این همه بی کس و غریب شدی  ***  کاش این جا اجازه می دادی  تا برای تو چاره می کردم  این گریبان اشتیاقم را  پیش چشم تو پاره می کردم  ***  همه از خیمه ها سفر کردند  همه در خون خویش غوطه ورند  همه پیشت فدا شدند اما  کودکانم هنوز منتظرند   ***  آن دمی که ممانعت کردی  میهمان نگاه من غم شد  از بلا و غمِ مصیبت تو  آن قدر سهم خواهرت کم شد   ***  کودکانم اگر چه ناقابل  ولی از باده ی غمت مستند  آن دو بالی که حق به جعفر داد  به خدا کودکان من هستند  ***  خنده ها با نگاه غمگینت  اذن پرواز بالشان باشد  اذن میدان بده به آن ها تا  شیر مادر حلالشان باشد  (علی اكبر لطیفیان)  علیهم السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
گلاب می چکد از گیسوان شانه شده  برای عرض ارادت دو گل بهانه شده  قبول کن که نفسهای من همین هایند  قبول کن که غمت را دلم نشانه شده  دو زینبی دو علی خود دو فاطمه صولت  دو زینبی دو حسن رو، دو بی کرانه شده  دو زینبی دو علی اکبری دو عباسی  دو ذوالفقار نبردی که جاودانه شده  دو شیر نر دو حماسه دو گرد باد غیور  دو صاعقه که به جان محشر زمانه شده  دو شیر خورده ز من دو زره به تن کرده  دو می زده دو رجز خوان دو حیدرانه شده  دو پهلوان دو قیامت دو غیرت طوفان  دلی به محضرتان خاک آستانه شده  مزن به سینه شان دست رد در این میدان  به جان یاری شکسته به جان مادرمان  (حسن لطفی)  علیهم السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
عمه محکم گرفته دستش را  داشت اما یتیم تر می شد  لحظه لحظه عمو در آن گودال  حال و روزش وخیم تر می شد  باورش هم نمی شد او باید  بنشیند فقط نگاه کند  بزند داد و بعد هر تیری  ای خدا کاش اشتباه کند  این هم از عشیره می باشد  مرگ بازیچه ایست در دستش  مرگ را می زند صدا اما  حیف افتاده بند بر دستش  یادش افتاد روضه هایی را  که عمویش کنار او می خواند  حرف مادر بزرگ را می زد  روضۀ شعله را عمو می خواند  مادرش پشتِ در که در افتاد  نفسی مادرانه بند آمد  شیشه ای خورد شد به روی زمین  راه کوچه به خانه بند آمد  دستهای پدر بزرگش را  بسته و می کشند اما نه  دست مادر به دامنش افتاد  گفت تا زنده است زهرا نه  چل نفر می کشند از یک سو  دست یک بار دار سَد می شد  بین کوچه علی اگر می ماند  که برای مغیره بد می شد  کار قنفذ شروع شده اما  دخترش برد عمع آنجا بود  خواست تا سمت مادرش بدود  آنکه دستش گرفت بابا بود  پسر مجتبی است این دفعه  نوبت زینب است او ندود  داشت می مُرد داشت جان می داد  وای بر او که تا عمو ندود  نه که گودال،کوچه را می دید  همه افتاده بر سرِ مادر  به کمر بسته چادرش اما  به زمین خورده معجر مادر  تا ببیند چه می شود باید  به نوک پای خویش قد بکشد  شرط کردند هرکه می آید  از تنش هر که نیزه زد بکشد  از همانجا به سنگ اندازان  داد می زد تورو خدا نزنید  وای بر من مگر سر آورید  اینقدر سخت نیزه را نزنید  زره اش را که کندید از تن  اینکه پیراهن است نامردا  از روی سینه چکمه را بردار  وقت خندیدن است نامردا  هرچه گلبرگ بر زمین می ریخت  پخش هر گوشه بوی گل می شد  کم کم احساس کرد انگاری  دستهای عمه شُل می شد  دست خود را کشید تا گودال  یک نفس می دوید تا گودال  از میان حرامیان رد شد  بدنش را کشید تا گودال  باز هم پای حرمله وا شد  پیچ می خورد حنجری ای وای  دید در آخرین نگاه حسین  دست طفلی مقابلش افتاده  (حسن لطفی)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
پرستوی حریم کبریایم  کبوتر بچه ی آل عبایم  نمی ترسم اگر بارد به من تیر  که من با تیر باران آشنایم  انا بن المجتبی، ابن المصائب  بلی مردم یتیم مجتبایم  غم بابا ، غم عمه، غم طشت  خدا داند نمی سازد رهایم  اگر تیغی به دست آرم ببینند  که من نوباوه ی شیر خدایم  عمو فرمانده ی عشق است و من هم  بسیجی اش به دشت کربلایم  دگر رزمنده ای باقی نمانده  به غیر از من که یاری اش نمایم  به قرآن الهی کوثرم من  به قرآن حسینی هل اتایم  عمو بوی پدر دارد همیشه  عمو بوده پدر عمری برایم  عمو احساس من را درک می کرد  عمو می داد با رویش صفایم  عمو در قلب من عمری طپیده  عمو داده خودش درس وفایم  عموی مهربانم جای بابا  پسر می کرد همواره صدایم  خوشم رنگ عمو گیرم در این دشت  ز خون سرخ این دست جدایم  خوشم بر سینه ی او جان سپارم  الهی کن اجابت این دعایم  (سید محمد میر هاشمی)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
گـذرِ ثانیه هـا هر چه جلوتر می رفت  بیشتر بینِ حرم حوصله اش سر می رفت  بُغض می كرد یتیمانه به خود می پیچید  در عسل خواستن آری به برادر می رفت  تا دلِ عمّه شود نرم بـه هـر در مـی زد  با گلِ اشك به پا بوسیِ مـعجر می رفـت  دیـد از دور كه سر نیزه عمـو را انداخت  مثـلِ اِسپند به دلسوزیِ مَجمر مـی رفت  دیـد از دور كه یـوسف ز نـفس افتاد و  پنجه ی گرگ به پیراهنِ او وَر می رفـت  رو به گـودالِ بلا از حـرم افتـاد به راه یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله دید یـك دشت پِـیِ كُشتـنِ او آمـاده  تیر و سر نیزه و سنگ از همه سو آمـاده  دید راضی است به معراجِ شهادت برسد  مطمئن است و به خون كرده وضو آماده  آه، با كُنده ی زانو به رویِ سینـه نشست  چنگ انـداختـه در طرّه ی مو، آمـاده  هیچكس نیست كه پایش به سویِ قبله كِشد  ایـن جـگر سوخته افتاده بـه رو آمـاده  ترسشان ریـخته و گـرمِ تعـارف شده اند  خنـجـر آمـاده و گـودیِ گلـو آمـاده  بازویـش شـد سپرِ تیـغ و به لـب وا اُمّاه یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله  زخـم راهِ نفسِ آیـنـه در چنگ گرفت  درد پیچید و تنش نبضِ هماهنـگ گرفت  استخوان خُرد ترك، دست شد آویز به پوست  آه از این صحنه ی جانسوز دلِ سنگ گرفت  گوهـرش را وسـطِ معـركه ی تاخت و تاز  به رویِ سینه ی پا خورده ی خود تنگ گرفت  با پدر بود در آغوشِ پُر از مِـهـرِ عـمـو  مزدِ مشتاقیِ خود خوب از این جنگ گرفت  بـاز تیر و گلـو و طفل به یـك پلك زدن  باز هم چهره ی خورشید ز خون رنگ گرفت  (علیرضا شریف)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
جمعه ها روضه را به دلخواه خودتون بخونید
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
میرسد نوبت خورشید شدن آهسته  سپر غربت خورشید شدن آهسته  نقل هرصحبت خورشید شدن آهسته  قمر حضرت خورشید شدن آهسته  زودتر میرود آنکس که مهیا باشد  مرد آنست که با سن کم آقا باشد  آسمان چشم به این واقعه حیران دارد  باز انگار که دریا تب طوفان دارد  ماه در دست خود آیینه و قرآن دارد  پسر شیر جمل عزم به میدان دارد  دل پریشان خزان بود بهارش آمد  دستخط پدرش بود بکارش آمد  میرود تا جگرش را به تماشا بکشد  بین میدان هنرش را به تماشا بکشد..  تب مستی سرش را به تماشا بکشد  باز رزم پدرش را به تماشا بکشد  قصد کرده ست ببینند تجلایش را  ضرب دست حسنی، قامت رعنایش را..  خودش عمامه شد و جوشن او پیرهنش  انبیا پشت سرش لحظه عازم شدنش  گر گرفتند همه از شرر سوختنش  دشت لرزید ز فریاد انا بن الحسنش  دل به شمشیر زد و ازرق شامی افتاد  حمله ای کرد و زآن خیل حرامی افتاد  هرچه جنگید عطش تاب و توانش را برد  سوخت ،بارید عطش تاب و توانش را برد  باز لرزید عطش تاب و توانش را برد  ناگهان دید عطش تاب و توانش را برد  دید دور و بر مرکب همگان ریخته اند  دور تا دور تنش سنگ زنان ریخته اند     آنقدر سنگ به او خورد که آخر افتاد  بی رمق بود ازین فاصله باسر افتاد  سعی میکرد نیفتد ولی بدتر افتاد  عمه میگفت بخود جان برادر افتاد  به زمین خورد به دور تن او جمع شدند  گرگها برسر پیراهن او جمع شدند  بدنش معبر سم ها شده ای وای حسن  کمرش از دو جهت تا شده ای وای حسن  چقدر خوش قد و بالا شده ای وای حسن  پهلویش پهلوی زهرا شده ای وای حسن  عمو از سوز جگر داد زد آه ای پسرم..  من چگونه بدنت را ببرم سوی حرم؟!  دست زیر بدنت تا ببرم میریزد  بدنت را که به هرجا ببرم میریزد  مطمئنا پسرم را ببرم میریزد  نبرم جسم تورا یا ببرم میریزد  خیز قاسم که ببینی چقدر تنهایم  وای از خجلت من پیش امانتهایم..  (سید پوریا هاشمی)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
زره اندازه نشد پس کفنش را دادند  کم ترین سهمیه از سهم تنش را دادند  قاسم انگار در آن لحظه "انا الهو" شده بود  سر این "او" شدنش بود "من"ش را دادند  بی جهت نیست تماماً بغلش کرده حسین  بعد ده سال دوباره حَسنش را دادند  تا که حرز حسنی همره قاسم باشد  عمه ها تکه ای از پیرهنش را دادند  داشت مجذوب کلیم اللهی خود می شد  سنگ ها نیز جواب سخنش را دادند  داشت با ریختنش پای عمو کم شد  چه قدر خوب زکات بدنش را دادند  گفت یعقوب: تن یوسف من را بدهید  گفت یعقوب: ولی پیرهنش را دادند  (علی اکبر لطیفیان)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni