eitaa logo
صبح حسینی
466 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جنگ نزدیک انتها می شد کربلا غرق در بلا می شد گرد گودال ازدحامی بود محو این صحنه ما سوا می شد تکیه داده به نیزه ای آقا خاطرش محو خیمه ها می شد لشگر کوفه دوره اش کردند سنگ و تیرش زدند ، تا می شد آنقدر نیزه خورد بر جسمش نیزه بر روی نیزه جا می شد زخمی و بی رمق به خاک افتاد داشت روح از تنش رها می شد تا که می خواست باز برخیزد استخوان شکسته "تا" می شد لشگر آن دم که بر سرش می ریخت همه آفاق نینوا می شد پیکرش را که پشت و رو کردند زخمها تازه خوب وا می شد بر سر و صورتش لگد می خورد غرق خون وجه کبریا می شد شمر وقتی که روی سینه نشست کربلا تازه کربلا می شد هر چه می گشت سینه سنگین تر نفسش سخت و پرصدا می شد خنجر از حنجرش نشد ببرد ولی افسوس ، از قفا می شد کاش پیش از رسیدن زینب شمر از روی سینه پا می شد یا که زینب به خیمه بر می گشت مات از صبر او خدا می شد  آه ، ناموس حق در آن غوغا صید صد چشم بی حیا می شد گفت: جای تو ای برادر کاش سر زینب ز تن جدا می شد ناله ی مادرش شنیده که شد "راز گودال" برملا می شد صبح فردا و نعل تازه و اسب بدنش مثل بوریا می شد رضا فرهانی  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
همراه زخم های تنت گریه ام گرفت از پیرهن نداشتنت گریه ام گرفت با دیده های سرخ جگر مثل مادرم هنگام دست و پا زدنت گریه ام گرفت جایی برای بوسه برادرم نیافتم از نیزه های در بدنت گریه ام گرفت تا دیدم آن سواره ی ولگرد نیزه دار بر تن نموده پیرُهنت ، گریه ام گرفت وقتی شنیدم از پسرت ای امام اشک یک بوریا شده کفنت ، گریه ام گرفت  وحید قاسمی  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
باطن ترین من، نه خداحافظی مکن هر چند ظاهراً، نه خداحافظی مکن   من نیمه ي توام جلویت ایستاده ام با نیم ِخویشتن، نه خداحافظی مکن   یک اهل بیت را ته گودال میبري اي خُمس ِ پنج تن، نه خداحافظی مکن   اصلاً بدون من سفري رفته اي؟!بگو... حالابدون من! نه خداحافظی مکن   پس حرف میزنی که خداحافظی کنی اینگونه نه نزن، نه خداحافظی مکن   شایدکسی نَبُرد، خدارا چه دیده اي باکهنه پیرهن، نه خداحافظی مکن   این سمت، عزیز، محترم و باکفن ولی آن سمت،بی کفن، نه خداحافظی مکن   بعد از تو چند مرد به دنبال چند زن بعد از تو چند زن، نه خداحافظی مکن (علي اكبر لطيفيان) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
لااقل يك كمي آهسته برو از پيشم دل بريدن ز تو اين لحظه ي آخر سخت است چه كنم خواهش زهراست ولي مجبورم عوض ِ رويِ تو بوسيدنِ حنجر سخت است برو اما نظري هم سويِ ميدان انداز يك زنِ بي سپر و اينهمه لشگر سخت است دست كي ميسپري خيمه يِ ما زنها را؟ پيش ِ اين قوم نگهداري معجر سخت است خنجر اي كاش به حال تو مراعات كند چون كه از پشت جدا كردن اين سر سخت است (علي صالحي) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ایستادم به بلندی بدنم لرزان شد زیر ِخروار ِنی و سنگ تنت پنهان شد   بسکه مبهوتِ جمال اَحَدیّت بودی که در آوردنِ پیراهن تو آسان شد   چقَدَر نیزه فرو رفته به جسمت ، گوئی گودی قتلگهت تنگ تر از زندان شد   نعل تازه به سُم ِ اسب زدن فکر که بود؟ که سراپای تو با سطح زمین یکسان شد   آنقَدَر زیور و خلخال ربودند ز ما که به بازار ِ طلا نرخ طلا ارزان شد (سعيد خرازي) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر چنان عقیق شدم داغ دار انگشتر   به مشک طعنه زده در میان قحطی آب خوشا به حال لب آبدار انگشتر   برای دست، دلش تنگ شد زمانی که – رسیده بود به اتمام کار انگشتر   رقیه را نگذارید تا نگاه کند به گوشواره ی خود در کنار انگشتر   بگو به زائر کرب و بلا که سوغاتی کسی ندارد از او انتظار انگشتر (مجید تال) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با اشک‌هاش دفتر خود را نمور کرد در خود تمام مرثیه‌ها را مرور کرد ذهنش ز روضه‌های مجسم عبور کرد شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد   احساس کرد از همه عالم جدا شده است در بیت‌هاش مجلس ماتم به پا شده است   در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت   باز این چه شورش است که در جان واژه‌هاست شاعر شکست خورده طوفان واژه‌هاست   بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت یک بیت بعد، واژه ی لب تشنه را گذاشت تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت   حس کرد پا به پاش جهان گریه می‌کند دارد غروب فرشچیان گریه می‌کند   با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید او را چنان فنای خدا بی ریا کشید حتی براش جای کفن بوریا کشید   در خون کشید قافیه‌ها را ، حروف را از بس که گریه کرد تمام لهوف را   اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت این بند را جدای همه روی نیزه ساخت خورشید سر بریده غروبی نمی‌شناخت   بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود او کهکشان روشن هفده ستاره بود   خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ... پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ... خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ... شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...   در خلسه‌ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس شاعر کنار دفترش افتاد از نفس... حمیدرضا برقعی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دریا به دیده ی تر من گریه می کند آتش ز سوز حنجر من گریه می کند سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازه ی سر من گریه می کند از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم به پیکر من گریه می کند ریزد سرشک دیده ی اکبر بر نوک نی اینجا به من برادر من گریه می گند وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند رأس حسین بر همه سر می زند ولی چون می رسد برابر من گریه می کند ای اهل شام پای نکوبید بر زمین کاینجا ستاده مادر من گریه می کند زنهای شام هلهله و خنده می کنند جایی که جد اطهر من گریه می کند غلامرضا سازگار علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قسمت این بود بال و پر نزنی مرد بیمار خیمه ها باشی حکمت این بود روی نی نروی راوی رنج نینوا باشی *** چقدر گریه کردی آقاجان! مژه هایت به زحمت افتادند قمری قطعه قطعه را دیدی ناله هایت به لکنت افتادند *** سربریدند پیش چشمانت دشتی از لاله و اقاقی را پس گرفتید از یزید آخر علم با شکوه ساقی را !؟ *** کربلا خاطرات تلخی داشت ساربان را نمی بری از یاد تا قیام ِ قیامت آقاجان خیزران را نمی بری از یاد *** خون این باغ، گردن ِ پاییز یاس همرنگ ارغوان می شد چه خبر بود دور ِ طشت طلا عمه ات داشت نصف ِ جان می شد *** تا نگاهت به دشنه ای می خورد جگرت درد می گرفت آقا تا جوانی رشید می دیدی کمرت درد می گرفت آقا *** جمل شام پیش ِ رویت بود خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود «السلام علیک یا عطشان» ذکر لبهای روضه دارت بود *** پدرت خواند از سر نیزه تا ببینند اهل قرآنی اید عاقبت کاخ شام ثابت کرد که شما مردمی مسلمانی اید! *** سوخت عمامه ات، بمیرم من سوختن ارث ِ مادری شماست گرچه در بندی از تو می ترسند علتش خوی ِ حیدری شماست *** خون خورشید در رگت جاری از بنی هاشمی، یلی هستی دستهای تو را به هم بستند هرچه باشد توهم علی هستی *** کاش می مُردم و نمی خواندم سربازارها تو را بردند نیزه داران عبای دوشت را جای سوغات کربلا بردند وحید قاسمی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872