eitaa logo
صبح حسینی
440 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید نذر فرج امام زمان ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃  او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد سینه زنی عالم بالا شروع شد این حس مادرانه كه دست خودش نبود دلشوره های زینب كبری شروع شد وقت مرور خاطره های گذشته شد اشك حرم میانۀ صحرا شروع شد ذكر حدیث پیرهن سرخ كودكی حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد وقتی لباس حنجر او را خراش داد صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد "واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع" دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد "واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است" شرمندگی حضرت سقا شروع شد یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد غارت نمودن تنش اما شروع شد 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 با احتیاط لاله ي ما را پیاده کن عباس جان، سه ساله ي ما را پیاده کن با احتیاط بار حرم را زمین گذار زانو بزن وقار حرم را زمین گذار با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای می ترسم آنکه گیر کند گوشواره ای چشم مخدرات به سمت نگاه تو دوشیزگان محترمه در پناه تو باحوریان رفته به زیر نقابها یک لحظه روبرو نشدند آفتابها این حوریان عزیز خدایند و بس، همین این دختران کنیز خدایند و بس، همین این دختر علی ست که بالش شکستنی است ناموس اعظم است و وقارش شکستنی است از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش عباس جان مراقب این با حجاب باش این دختران من که بیابان ندیده اند در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند یک لحظه هم ز خیمه ي طفلان جدا نشو جان رباب از دم گهواره پا نشو توهستی و اهالی این خیمه راحتند در زیر سایه ات همه در استراحتند توهستی و به روز حرم شب نمی رسد چشم کسی به قامت زینب نمی رسد یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند احساس می کنم همه دلواپس هم اند احساس می کنم که جوابم نمی دهند با آب آب گفتنم آبم نمی دهند  اول مرا به نیزه ای از حال می برند بعدا کشان کشان لب گودال میبرند اینجا مکان نیزه به پهلو کشیدن است از خیمه ها دویدن و گیسو کشیدن است راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست از سنگها شکستن دندانم آرزوست من راضیم به پای خدا دست و پا زنم با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم باید به روي نی سر ِمن نیز رو شود تا که مقام خواهر من نیز رو شود جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا این جام را الست گرفتیم ما دو تا می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم از آن همه به خواهر من ماتمش رسید وارد شدن به مجلس نامحرمش رسید با احتیاط لاله ي ما را سوار کن زینب بیا سه ساله ي ما را سوار کن با احتیاط خسته شدند این ستاره ها این گوش پاره ها سر گوشواره ها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گلهای اهل بیت به گلزار می رسند  موعودیان به موعد دیدار می رسند  اینجا زمان وصل چه نزدیک حس شود  دلدادگان  وصل به دلدار می رسند  این حاجیان که نیمه شب از کعبه آمدند  آخر همه به کوچه و بازار می رسند  این کاروان به قافله سالاریِ حسین  دارند با امیر و علمدار می رسند  گاهی دم از شریعه و گودال می زنند  گاهی به تلّ خاکی و هموار می رسند  ناگاه با برادر خود گفت خواهری  این نخل ها به دیدۀ من تار می رسند  این باغهای کوفه چرا نیزه داده اند  این میوه ها چه زود سرِ بار می رسند  یک دختر جلیله به بابا خطاب کرد  این نامه ها که از در  و دیوار می رسند  آن هیجده هزار نفر که نوشته اند  آقا بیا، کجا به تو ای یار می رسند  یک مادری به نغمه لالایی اش سرود  حتماً به داد کودک گهوار می رسند  ناگه سه ساله بر سرِ دوش عمو گریست  این خارها به پای من انگار می رسند  حالا حسین یک یکشان را جواب داد  اینجا به هم حقایق و اسرار می رسند  اینجا زمین قاضریه، دشت کربلاست  جایی که تیرهای هدف دار می رسند  اینجا به غیر نیزه تعارف نمی کنند  از شام و کوفه لشگر جرار می رسند  سر نیزه ها به پیکر من بوسه می زنند  شمشیرهای تشنه و قدار می رسند  ذبح عظیم پیش تماشای زینب است  شمر و سنان به قهقهه این بار می رسند  حلق علی و قلب من و سینة یتیم  این نقطه ها به حرمله انگار می رسند  اینجا ترحمی به یتیمان نمی شود  زیور فروش های تبه کار می رسند  سرهایتان به سنگ، همه آشنا شود  بس هدیه ها که از در و دیوار می رسند  جمعی برای بردن خلخال و گوشوار  جمعی برای غارت گهوار می رسند  محمود ژولیده http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
میرسد بر گوش بانگ قافله  نیست حرفی از جدایی فاصله  دست دختر وصله ی دست پدر  بی خبر از درد پا و آبله  لحظه زیبا میگذشت اما چه سود  دست هایی در کمین حیله بود  شوکت زینب محیا بود و بس  سایه ی عباس بر پا بود و بس  شبه پیغمبر به روی مرکبش  در مصاف اربا اربا بود و بس  ناگهان بغضی گلویی را گرفت  رشته ی هر گفت و گویی را گرفت  با نگاهش دیده ای تر شد ولی  چهره ای حیران و مضطر شد ولی  شایدم راز نهان کودکی  بر غم این غصه بستر شد ولی  کربلا فصل کبود زینب است  درکی از عمق شهود زینب است  میرسد کم کم زمانی که کمان  میرود مردی به جان بازی جان  اکبرش کو اصغرش کو ناگهان  دیده شد هفتاد و دو سر بر سنان  خیمه بازاری مثال شام شد  هتک حرمت ها همه انجام شد  (مهرشاد واحدی)  http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این قافله هرچه شتابش بیشتر شد دلشوره های آفتابش بیشتر شد جای تمام نخلها لشگر درآمد باهر قدم یعنی سرابش بیشتر شد یک محمل و هجده نگهبان دلاور ماهی که هر منزل حجابش بیشتر شد پایین که می آید ز محمل قاسمش هست عباس هم آمد رکابش بیشتر شد از اسم اینجا میشود حس عطش کرد سقا رسید و مشک آبش بیشتر شد چشم حسین افتاد بر سرنیزه هاشان.. دید اکبرش را اضطرابش بیشتر شد خیره به طغیان فرات است آه اما دلواپسی های ربابش بیشتر شد شش ماهه هم فهمید اینجا قتلگاه است بی تابی هنگام خوابش بیشتر شد راوی نوشته روز عاشورا که آمد تیر سه شعبه پیچ و تابش بیشتر شد بستند با هر زحمتی بر نی سرش را بالای نی کار طنابش بیشتر شد شرم رباب از چشمهای شیرخوارش از رفتن بزم شرابش بیشتر شد ده روز دیگر همسفر باشمر هستند مجروح سیلی سنان یا شمر هستند سیدپوریا هاشمی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آفتاب دوباره ای پیداست روی دوشش ستاره ای پیداست مشک بر روی شانۀ عباس لب دریا کناره ای پیداست این طرف غیر خار در دستی وایِ من سنگ خاره ای پیداست آن طرف حنجری عطش آلود در پسِ گاهواره ای پیداست این طرف با سه شعبه های خودش روی اسبی سواره ای پیداست آه از توی گودی گودال سر دارالاماره ای پیداست اگر این نیزه ها اجازه دهند بدن پاره پاره ای پیداست خاک این دشت سربلند شده روی پایش اگر بلند شده کاروانی ز دور می آید آه از هر جگر بلند شده چهرۀ ماهتاب این لشگر روی دست قمر بلند شده به قد و قامت علی اکبر چشم نیزه نظربلند شده وای تیر سه شعبه ای انگار روی پاهای پر بلند شده روی زانو نشسته حرمله و روی دستی پسر بلند شده سمت هرکس حسین در نقشی گه عمو گه پدر بلند شده این خمیده سه ساله کیست مگر- -مادر از پشت در بلند شده نجمه گوید که قد قاسم من از چه رو اینقدر بلند شده روی دست تو اکبر از پا؟ نه از میان کمر بلند شده گل به وقت گلاب نزدیک است لحظۀ اضطراب نزدیک است لحظه ای که عمو به خود می گفت مشک بردار آب نزدیک است بی گمان بین آب و ششماهه لحظۀ انتخاب نزدیک است لحظۀ رو گرفتن ارباب از نگاه رباب نزدیک است آه خفاش های بی مقدار کشتن آفتاب نزدیک است لحظه های کشیدن دست و روسری و نقاب نزدیک است مهدی رحیمی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
امروز آقا شور و حالت بی بدیل است انگار هنگام نزول جبرئیل است سرشار از انّا الیه الرّاجعونی آیات استرجاع تو بانگ رحیل است یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است از ذوالجناح آن عرش پیما مرکب خود بر خاک نازل گشتی و زیر لب خود هذا قریر العین می گفتی پیاپی انگار که دل کنده ای از زینب خود یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است جبریل آمد تا رکابت را بگیرد شاید که یک کم از شتابت را بگیرد گفتم که این امّن یجیب از چیست؟ گفتی شاید دعایم اضطرابت را بگیرد یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است در مَنظر چشمان دل نازک ترینها یعنی به پیش دیده ی محمل نشینها دِرهم عطا کردی و ملک خود خریدی از مستجرهای خودت در این زمینها یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است مانند باران تا که شر شر می زنی تو بر شیشه ی قلبم تلنگر می زنی تو حس می کنم که چادرم در دست باد است در این زمین وقتی که چادر می زنی تو یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است در خواب دیدم معجرم روی تن توست در دست من یک تکّه از پیراهن توست فهمیدم از اشک تو و دلشوره ی خود تعبیر خوابم کربلایی گشتن توست یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است سعید توفیقی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872