eitaa logo
صبح حسینی
463 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز آقا شور و حالت بی بدیل است انگار هنگام نزول جبرئیل است سرشار از انّا الیه الرّاجعونی آیات استرجاع تو بانگ رحیل است یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است از ذوالجناح آن عرش پیما مرکب خود بر خاک نازل گشتی و زیر لب خود هذا قریر العین می گفتی پیاپی انگار که دل کنده ای از زینب خود یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است جبریل آمد تا رکابت را بگیرد شاید که یک کم از شتابت را بگیرد گفتم که این امّن یجیب از چیست؟ گفتی شاید دعایم اضطرابت را بگیرد یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است در مَنظر چشمان دل نازک ترینها یعنی به پیش دیده ی محمل نشینها دِرهم عطا کردی و ملک خود خریدی از مستجرهای خودت در این زمینها یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است مانند باران تا که شر شر می زنی تو بر شیشه ی قلبم تلنگر می زنی تو حس می کنم که چادرم در دست باد است در این زمین وقتی که چادر می زنی تو یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است در خواب دیدم معجرم روی تن توست در دست من یک تکّه از پیراهن توست فهمیدم از اشک تو و دلشوره ی خود تعبیر خوابم کربلایی گشتن توست یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است سعید توفیقی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا باد به موی سرت افتاد دلم ریخت تا اشک ز چشم ترت افتاد دلم ریخت امروز میان تو و حُرّ ابن ریاحی تا صحبتی از مادرت افتاد دلم ریخت ای آینه ی خواهر خود تا که غبار ِ این دشت به دور و برت افتاد دلم ریخت امروز که یک مرتبه در موقع بازی بر روی زمین دخترت افتاد دلم ریخت درباره ی تنهایی و بی یاوری تو تا زمزمه در لشگرت افتاد دلم ریخت خورشید من امروز که این سایه ی شوم ِ سرنیزه به روی سرت افتاد دلم ریخت شاعر ناشناس http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت سوزش موی سرم بابا طبیعی گشته است میرسید از پشت سر موی سرم را می گرفت از سر لج بازی اش… تا گریه ام در آورد گاه پس میداد و گاهی – چادرم را – می گرفت محض سوغاتی برای دخترش با یک تشر هم النگوها و هم انگشترم را می گرفت در نمی آورد ز گوشم گوشواره… می کشید آنقدر که خون ،تمام معجرم را می گرفت آن لگدهایی که میزد می نشست بر صورتم قدرت بینایی چشم ترم را می گرفت علیرضا خاکساری سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دست از سرم بردار من بابا ندارم زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم گیسو سپیدم؛ احترامم را نگه دار سیلی نزن؛ من با کسی دعوا ندارم باشد بزن چشم عمو را دور دیدی من هیچ کس را بین این صحرا ندارم زیبایی دختر به گیسوی بلند است مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم این چند وقته از در و دیوار خوردم دیگر برای ضربه هایت جا ندارم تا گیسویم را ز دستانت درآرم غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد خسته شدم میلی به این دنیا ندارم گیرم که پس دادند هر دو گوشوارم گوشی برای گوشواره ها ندارم شیرین زبان بودم صدایم را بریدند آهنگ سابق را به هر آوا ندارم در پیش پایم نان و خرما پرت کردند کاری دگر با شام و شامی ها ندارم با ضربه ی پا دنده هایم را شکستند کی گفته من ارثیه از زهرا ندارم نشناختم بابا تو را تغییر کردی امشب دگر راهی به جز افشا ندارم گویا تنور خولی آتش داشت آنشب ترکیب رویت گشته خیلی نا مرتب قاسم نعمتی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای فدای دلِ منوّرتان ای به قربان چشم کوثرتان وای بر حال جبرئیل، اورا گر برانید ، روزی از درتان تو سلیمان و موری آمده است تا مشرّف شود به محضرتان من کیم؟دوره گردِ چشمانت زینبم من همان کبوترتان کودکانم چه ارزشی دارند؟ جانِ عالم، تصدق سرتان کرده ام یا اخا دو آئینه نذر چشم علی اصغرتان ظهر دیدی چگونه خوش بودند در صفوف نماز آخرتان به امیدی بزرگشان کردم تا به دستم شوند ، پرپرتان گر بگویی بمیر ، میمیرند دست بر سینه اند و نوکرتان پای تفسیر ، شیرشان دادم پای تفسیر ِگریه آورتان پای تفسیر سوره ی مریم سوره ی زخمهای پیکرتان تا که راضی شوی و اذن دهی پر بگیرند در برابرتان یادشان داده ام، قسم بدهند بر ضریح کبود مادرتان بگذار اینکه ذبحشان سازم پای رگهای سرخ حنجرتان علی اکبر لطیفیان سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نه به اندازۀ علی اکبر ولی آن قدرها جگر داریم تو به روی خودت نیاوردی ما که از قلب تو خبر داریم به همین ذکر یا علی، مادر که نوشتیم روی پیشانی همۀ آرزوی مان این است بر تن ما کفن بپوشانی تو به خیمه بمان مراقب باش داییِ ما غم تو را نخورد آن قدر غُصه خورده، حداقل غُصۀ ماتم تو را نخورد دو برادر کنار هم بهتر می توانند یاورش باشند می توانند در مقابل سنگ روی نی حامیِ سرش باشند آن قدر تیر و نیزه می بارد خم به ابرویمان نیاوردیم مادرم! تو دعا کن آخر کار لا اقل تکه تکه برگردیم محسن ناصحی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این هم از جنس آسمانی هاست حیدری از عشیره ی زهراست یاکریم است و با کریمان است رود نه برکه نه خودش دریاست خون خیبر گشا به رگ هایش او که هست؟ از نژاد شیر خداست با جوانان هاشمی بوده آخرین درس خوانده ی سقاست می نویسد عمو و  بر لب او وقت خواندن فقط فقط باباست مجتبی زاده ای شبیه حسن شرف الشمس سید الشهداست عطری از کوی فاطمه دارد نفسش بوی فاطمه دارد کوه آرامشی اگر دارد آتشی هم به زیر سر دارد موج سر میزند به صخره چه باک دل به دریا زدن خطر دارد پسر مجتبی است می دانم بچه ی شیر هم جگر دارد همه رفتند  او فقط مانده حال تنهاست و یک نفر دارد آن هم آن سو میان گودالی لشگری را به دور و بر دارد آرزو داشت بال و پر بشود دست خود را رها کند بدود جگرش بی شکیب میسوزد نفسش با لهیب میسوزد می وزد باد گرم صحرا و روی خشکش عجیب میسوزد بین جمع سپاه سیرابی یک نفر یک غریب میسوزد دست بردار از دلم عمه که تنم عن‌قریب میسوزد روی آن شیب گرم میبینی؟ روی شیب الخضیب میسوزد سینه اش را ندیدی از زخمِ… …نوک تیری مهیب میسوزد چشم بلبل که خیره بر گل شد ناگهان دست عمه اش شل شد دید چشمش به آسمان وا بود تشنه بود و میان خون ها بود لحظه های جسارت و غارت در دل قتلگاه بلوا بود رحم در چشم نا نجیبی نیست بین خولی و شمر دعوا بود دید دست جماعتی نامرد تکه های لباس پیدا بود لبه ی تیغ ها که پائین رفت ساقه ی نیزه ها به بالا بود داد زد حرام زاده نزن پسرش را ز دست داده نزن خنده بر اشک های ما نکنید این چنین با غریب تا نکنید دست های مرا جدا سازید تار مویی از او جدا نکنید پیرمرد است بر زمین خورده نیزه ی خویش را عصا نکنید با خدا حرف میزند آرام جان زهرا سر و صدا نکنید دستش از کتف او جدا تا شد باز هم پای حرمله وا شد حسن لطفی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872