eitaa logo
ساخت ایران|حسین مهدیزاده
3.9هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
314 ویدیو
117 فایل
طلبه درس خارج مدیر میز نظریه اجتماعی فرهنگستان علوم اسلامی قم @ho_mah کانال آپارات https://www.aparat.com/hosseinmahdizade
مشاهده در ایتا
دانلود
ساخت ایران|حسین مهدیزاده
🌺 طرح اطعام "از" روز غدیر 🌺 "تا" پیروزی در سرزمینهای فلسطین اشغالی (مطابق
این قرارگاه آقای مهندس کمالی است. دوستانی که طرح زیست شهر را می‌شناسند، با ایشون آشنا هستند. خود من سالهاست که مشارکت محدودی که در اطعام غدیر دارم، به این گروه اعتماد میکنم و یا حتی شخصاً به کمک ایشان می روم.
این روزهای پایانی و منتهی به روز رای گیری، جا دارد که روحمان را معطوف کنیم به رضایت به آنچه مورد رضایت ولی عصر(عج) است. ما نه چنان به آینده آگاه هستیم و نه اینکه اگر بدانیم آینده چه خبر است، میدانیم که برای عبور سلامت و عافیت از آن، چه راهی درست است. همه ما در زندگی، بارها تجربه کرده ایم که به خواسته مان رسیده ایم، اما خیرمان در آن نبوده، یا زمانه، مسیری را پیش رفته که ما ابتدائا آن را شر میدانستیم، اما برعکس، پایانی کاملا خیر را تجربه کرده ایم. اما انسان دلبسته به مکتب اهلبیت، در طول همه این تاریخ بلندبالا، حتما یک چیز را می دانسته! اینکه هر اتفاقی که بیفتند، دعای او این است که خدا امام و ولی زمان ما (عج) را از آفات شرور انتخاب و اراده ما و دشمنان ما حفظ کند، بلکه انتخاب و اراده ما را، به نفع او و تحقق ظهور او قرار دهد. شاید دعایی که یونس بن عبدالرحمن از امام رضای رئوف(ع) برای ما نقل کرده است، بهترین مضامین را برای این دعا دارد. این چند روز باقی مانده، بد نیست که به این دعا که در مفاتیح الجنان، بعد از دعای عهد آمده است مداومت داشته باشیم. حتی اگر لازم بود، چند بار در روز... 🆔 @social_theory
به بهانه : ✅ ای‌کاش به در درگیری فرهنگی با هم اشاره می‌شد https://eitaa.com/s_h_taba
------------ ماله کشی اتفاقات بنیان برافکن در زیرآبی رفتن جنسی مردان و زنان مبتلا به ول انگاری، غیر قابل مقایسه با صنعت -که برای زیر آبی رفتن در فضای مجازی بکار میرود- دارد! فقط محاسبه اش، ذی نفعی ندارد والا عددهای نجومی اش، روی همه فسادهای مالی مشهور را سفید میکرد. 🆔 @social_theory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیام تصویری آیت‌الله میرباقری و دعوت از روحانیون، طلاب، جوانان انقلابی و بانوان محترم، برای حرکت تبلیغی گسترده در فرصت باقی‌مانده تا 💥 ما در شرایط خطیری قرار داریم و انتخابات سرنوشت‌سازی در پیش است. به‌لحاظ شرایط جهانی، نظم جدیدی در حال شکل‌گرفتن است و به لحاظ داخلی هم در دوران ، کشور به‌سمت حل اساسی مشکلات مزمن کشور حرکت کرده است. در چنین شرایطی اگر عنان قوۀ اجرایی کشور در دست غربگرایان و طرفداران قرار گیرد، همۀ این فرصت‌ها خواهد سوخت. 💥 ما در فرصت کوتاه باقی‌مانده تا انتخابات، نیازمند عزم جدی برای هستیم. ما نیازمند تبلیغات گسترده و مویرگی، به‌خصوص در روستاها و شهرهای کوچک هستیم. 💥 گمان نکنیم که صحنۀ انتخابات برای همۀ مردم عزیز و شریف شفاف است و اطلاعات کافی به همۀ عرصه‌های اجتماعی رسیده است! 💥 از طلاب گرامی و روحانیون محترم، جوانان انقلابی و فعالان عرصۀ فرهنگ، به‌ویژه بانوان محترم تقاضا دارم که عزم بر مجاهدت کنند و از فرصت‌ باقی‌مانده به بهترین وجه استفاده کنند و با ارتباط مستقیم با مردم، توأم با اخلاق و محبت و صمیمیت، و همراه با آگاهی‌بخشی و عقلانیت، در تحقق نتیجۀ مثبت و نهایی مشارکت کنند. 💥 توجه داشته باشیم که ممکن است دشمنان و رسانه‌های مخالف در فاصلۀ باقی‌مانده، علیه جبهۀ انقلاب به راه بیندازند و با نظرسازی‌ها، نوعی یأس در ما ایجاد کنند. ما باید با امیدواری و با جدیت، تلاش کنیم که ان‌شاءالله یک و روح‌بخش برای مردم حاصل شود. ☑️ @mirbaqeri_ir
--------- این ، این دوره هم به پایان رسید. فناوری که بیش از دو دهه است، مثل کننده، عقلانیت سیاسی ایران عزیز را هدر میدهد! و امسال دیدیم که همه نامزدها خسته و دست خالی برگشتند. به امید اینکه دیگر هیچ وقت ملاقاتش نکنیم! . حالا برای این چه کنیم؟ 🆔 @social_theory
✍️ در این چند ساعت باقی‌مانده چه کنیم؟ 1️⃣ مناظره، این فناوری ناکارآمد سیاسی، امسال هم به پایان رسید. فناوری‌ای که بیش‌از دو دهه است، مثل باد عقیم‌کننده، فصل حاصل‌خیز عقلانیت سیاسی ایرانِ عزیز را هدر می‌دهد! و امسال دیدیم که همهٔ نامزدها خسته و دست‌خالی برگشتند. به امید این‌که دیگر مناظره نبینیم! ❓حالا برای این چند ساعت باقی‌مانده چه کنیم؟ ♨️در دو روز باقی‌مانده، به جمع‌های دوستانه و خانوادگی برگردید، تماس تلفنی بگیرید و به دیگران در رسیدن به تصمیم کمک کنید. اما با رعایت چند اصل: 1️⃣اول از آن‌ها نظر بخواهید، در بیان نظر و نقد عجول نباشید. در فکرکردن دیگران شریک شوید تا آن‌ها هم شما را در تصمیم‌گرفتن خود شریک کنند. 2️⃣پس از ورود به بحث، با کسانی‌که به تندی مخالف شما هستند، اصلا وارد جدل نشوید. آن‌ها قرار نیست تغییر کنند، اما مجادله شما را دیگران می‌بینند. 3️⃣همه باید احترام و اعتماد شما به رأی نهاییِ هر فرد و خوشحال‌بودنِ از آن (حتی اگر در نقطه مقابل شما هستند) را به وضوح ببینند. ما از رأی‌آوردن جریان‌های دیگر وحشت نداریم. امروز نه 76 است، نه 92. جریان انقلابی مشغله‌های زیادی دارد، که دولت‌داری یکی از آن‌ها خواهد بود. 4️⃣شرایط جهانی، تشدید قریب‌الوقوع جنگ با اسرائیل، انتخاب مجدد ترامپ و به‌گل‌نشستن مجدد قایق غرب‌گرایان و قهرها و از ایران رفتن‌های آن‌ها را به مردم یادآور شوید. روزهای سختی در پیش است و غرب‌گرایان به‌اندازه کافی برای این‌روزها آمادگی روحی و دوست و آشنای بدرد بخور در منطقه و بین‌الملل ندارند. آن‌ها برای شرایط گل‌وبلبل خوب هستند. ادامه دارد... 🆔 @social_theory
✍️ در این چند ساعت باقی‌مانده چه کنیم؟ 5️⃣ بخش زیادی از مردمی که در حال گفتگو با شما هستند، با هزار امید و زحمت و اعتماد، آن چیزهایی را که ما منتقد آن هستیم بدست آورده اند و حالا گذشته شان مایه فخر آنهاست. مراقب باشید که کعبه آمال آدمها را به اسم استدلال انقلابی فرو نریزید. کاندیدایی رای می آورد که ایجاد کند، نه کاندیدایی که می آفریند. فردای انتخابات 4 سال وقت دارید که جدیدی در ذهن مردم بکارید و آنها را از نجات دهید. 6️⃣ یکی از خصلت های زندگی قرن بیست و یکمی، بی محلی نسبت به حرف های بزرگ و پر طمطراق و باشکوه و مجلل جهانی و آینده نگرانه است. در مقابل، تلاش برای رشد حداکثری سود شخصی و مجلل زندگی کردن ذیل عبارت «» پز روشنفکری این روزگار سخت است. ماموریت ما در قبال این وضعیت، ایجاد تردید و ترس از سپردن دولت به کسانی است که آنها هم همین دید را دارند: مردمی می توانند رفاه طلب باشند که حکومت را به رفاه طلبان نداده باشند. 7️⃣ ایجاد ترس و احساس خطر از غربگرایی که «گرداب سکندر» زندگی روزمره ما کشورهای جهان سوم است، را فراموش نکنید. اما بدون زبان آرمانخواهانه. غرب حتی برای زندگی روزمره هم یک گرداب سکندر است و سرمایه های آدمها را مصرف می کند و انسانها در همین گرداب می میرند! 8️⃣ از دید ما انقلابی ها، آقای پزشکیان است، یعنی یک آرمانگرای اجتماعی، که در حلقه ای اشتباه و ضد آرمان خودش باید به وعده هایش عمل کند. دلبستگی پزشکیان به واردات کارشناس برای کاملا یادآور تلاش مرحوم مصدق و مرحوم دکتر فاطمی برای آوردن افسانه ای به ایران است. اما در زمانه پزشکیان، اریکه قدرتِ بانکداران، خام فروشان و محتکران هستند که دوره اش کرده اند تا با پیروزی، غنائم را غارت کنند و او را سر میز خالی قدرت، بدهکار مردم و انقلاب رها کنند. آنها حتی منتظر نهج البلاغه خواندن او هم نخواهند ماند! ⚠️پیشنهاد جدی می کنم مستند «مردی با کیف قرمز» درباره تلاش مرحوم مصدق که سرنوشت یالمار شاخت و مصدق را با هم روایت می کند ببینید. همین امروز ببینید و موجی برای دیدن آن در این دو روز به راه بیندازید! ضرر نمی کنید! لینک تماشا مستند مردی با کیف قرمز در تلوبیون: https://telewebion.com/episode/0xbf33dc8 ادامه دارد... 🆔 @social_theory
از دید ما انقلابی ها، آقای پزشکیان است، یعنی یک آرمانگرای اجتماعی، که در حلقه ای اشتباه و ضد آرمان خودش باید به وعده هایش عمل کند. دلبستگی پزشکیان به واردات کارشناس برای کاملا یادآور تلاش مرحوم مصدق و مرحوم دکتر فاطمی برای آوردن افسانه ای به ایران است. در زمانه پزشکیان اما نه حزب اللهی ها، بلکه اریکه قدرتِ بانکداران، خام فروشان و محتکرانِ انفال هستند که دوره اش کرده اند تا با پیروزی، غنائم را غارت کنند و او را سر میز خالی قدرت و سفره مردم گرسنه و آرمانهای شکسته شده، قربانی کنند. ⚠️پیشنهاد جدی می کنم مستند «مردی با کیف قرمز» درباره تلاش مرحوم مصدق که سرنوشت یالمار شاخت و مصدق را با هم روایت می کند ببینید. همین امروز ببینید و موجی برای دیدن آن در این دو روز به راه بیندازید! ضرر نمی کنید! 📍لینک تماشا مستند مردی با کیف قرمز در تلوبیون: https://telewebion.com/episode/0xbf33dc8 🆔 @social_theory
🔍غربگرایی؛ کشتی بزرگ ایران در «گرداب سکندر» 📝بازنویسی داستان: حسین مهدیزاده آن سفر ناخدا نیامده بود و حالا سه هفته از وقتی که یونس و ایوب، کشتی را به زور به تصاحب در آورده بودند و عبدل -بلد نابینا و اسطوره ای بوشهری- را در انبار کشتی زندانی کرده بودند می گذشت، اما از خشکی خبری نبود! انگار کشتی در دریا گم شده بود. عبدل با طعم آب دریاها، ناخدا و معلم را راهنمایی می کرد و ایوب و یونس که سرهنگ های کشتی بودند، نمی فهمیدند عبدل چطور بدون چشم و نقشه، کشتی را در وحشت دریاها راهنمایی می کند. به همین دلیل هم مدام ناخدا و معلم را شماتت می کردند بخاطر گوش کردن حرفهای عبدل! ...و حالا بهترین وقت بود که بدون اضطراب، با نقشه و چشم، طعم یک سفر آرام را بچشند! اما حالا با این همه نقشه و ابزار در دریا گم شده بودند و جاشوها هیچ خشکی نمی دیدند! روز دوم هفته چهارم بود که یکی از جاشو ها، وحشت زده فریاد زد: « ناخدا گردابه….! کشتی تو گرداب افتاده!» معلم که روی عرشه کنار ناخدا وایساده بود رنگش پردید! گرداب آرام؟ مگه اینکه گرداب سکندر باشه! بعد با ترس گفت: «خدایا به تو پناه می بریم!» یونس گفت: «معلم! تو چیزی درباره گرداب می دانی؟» معلم که دیگر به وضوح می لرزید گفت: «کار همه مان ساخته است. تا به حال هیچ کشتی ای از این گرداب جان سالم به در نبرده!» همه بی درنگ سراغ عبدل رفتند! عبدل فقط گوش می داد! - عبدل! گرداب سکندر می دانی چیه؟ یعنی یه گرداب بزرگ که کشتی را فرو نمی کشه تا غرق بشه، بلکه ماه ها ما را به دور خودش می گردونه تا همه از گرسنگی و تشنگی و تهوع بمیریم! عبدل ساکت بود و جوابی نداشت، اما نقشه و بادبان ایوب و یونس هم جوابی نداشتند، پس برگرداندن عبدل به عرشه تیری بود در تاریکی که همه با آن موافق بودند. به همین دلیل هم یونس و ایوب غیضشان را فرو خردند و چیز نگفتند تا جاشوها عبدل را به عرشه برگردانند! روزها می گذشت و سرنشینان کشتی، روز به روز خسته تر و مأیوس تر می شدند، اما عبدل، مصمم به پروند بادبان کشتی تکیه داده بود و و در سکوت همه جا را می پایید! به یکباره یکی از جاشوها با صدای نحیف و ناامیدی گفت، ناخدا یک نهنگ اینجاست! عبدل به یکباره از جا پرید و صدا زد: گوشت و غذای بزرگ چی داریم؟! یونس با غیظ و غضب گفت: - کوری دیگر نمی بینی! فقط یک گوسفند لاغر و خسته! عبدل گفت: فوراً گوسفند را سر ببرید و پوستش را بکنید و سر لنگر کنید و امیدوار باشید که نهنگ بوی آن را بپسندد و تصمیم بگیرد که آن را بخورد!» همه منظور عبدل را فهمیدند و با اینکه تنها ذخیره غذایی کشتی همین گوسفند بود، اما کسی در درستی حرف عبدل شکی نکرد! یونس و ایوب نمی توانستند حرفی بزنند و باید تسلیم می شدند! جاشوها گوسفند را سر لنگر کشتی بستند و آرام روی آب قرار دادند و بادبان ها را تنظیم کردند که کشتی به نهنگ نزدیک شود! نهنگ بوی گوسفند را شندید و پسندید و تا به دندان گرفت، لنگر به دهانش افتاد و عبدل صدا زد: - وقتی حیوان لنگر را که به دهان گرفت، سفت طناب لنگر را بکشید تا قلاب لنگر در گلویش فرو برود! آب گرداب، از خون حیوان قرمز شده بود و نهنگ زخمی، دیوانه وار خودش را به این طرف و آن طرف می کشید. گاهی سعی می کرد در آب فرو برود اما کشتی نمی گذاشت که پایین تر برود و مجبور می شد به سطح آب برگردد! کشتی از آب پر شده بود! نهنگ وحشت زده بود و بی هدف حرکت می کرد. عبدل قبل از اینکه نهنگ طعمه را ببلعد، فریاد زده بود سر جاشوها که خودتان را با طناب به کشتی سفت ببندید! و حال معلوم می شد که عبدل چرا چنین فریاد می زد! آنهایی که خود را به کشتی نبسته بودند و به قوت بازویشان اعتماد کرده بودند، ساعتی که گذشت، یکی یکی از کشتی بیرون می افتادند. اوضاع آنهایی که در کشتی بودند همه چندان بهتر نبود! لحظه های وحشتناکی بود، اما برق امید در چشمان نابینای عبدل که بی هدف به این سو و آن سو نگاه می کرد پیدا بود. اما صدای سر و صدای ایوب و یونس قطع نمی شد: - دیدید آخر این عبدل ما را به کشتن داد! الان است که کشتی دو نیم شود! طناب لنگر را پاره کنید! اما کسی دیگر کنار لنگر نبود که بخواهد حرف ایوب و یونس را گوش بدهد! چند ساعتی به این منوال گذشت و کم کم کشتی داشت آرام میگرفت. معلم از عرشه به دریا نگاه کرد! پیدا بود که نهنگ خلاف جهت مرکز گرداب، در حال حرکت است! نهنگ داشت کشتی را از گرداب بیرون می برد! کشتی با نیرویی عظیم که در باد و بادبان کشتی نبود، در حال نجات از مهلکه ای حتمی بود! - موفق شدیم! عبدل موفق شد! برق نگاه و لبخند عبدل توجه همه را جلب می کرد! - خب حالا مراقب باشید که کسی طناب لنگر را نبُرد تا وقتی نهنگ ما را به ساحلی نزدیک کند. ما دیگر غذایی نداریم و مجروح هم زیاد داریم. هر وقت ساحلی دیدید، طناب لنگر را ببرید! 🆔 @social_theory
با قلبی آرام و امید به فرداهایی روشن تر از امروز و اعتماد به خدایی که در همین نزدیکی است، به هر کدام از کاندیداهایی که فکر می کنید به عقب بر نمی گردد رای بدهید. از الان تا فردا شب هم گوشهایمان را بر و می بندیم. 🆔 @social_theory