فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه بچه رو صبح زود از خواب ناز بیدار میکنی و میفرستی مدرسه و خودت میخوابی حتما این کلیپ رو ببین👆
❌این اشتباهو نکن 😊
#طنز_خانواده_
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
امام جعفرصادق(علیهالسلام)
🟡الشُّكرُ زیادةٌ فیالنِّعمِ و اَمانٌ مِنَ الفَقرِ.
💚شكرگزاری باعث وفور نعمت و مصونیت از فقر و تهیدستی است✨
شکرگزاری، تو را به سمت نیروهای مثبت جهان هستی هدایت کرده و با آنها، پیوند میدهد.شکرگزاری، مارا مثبت و روشن بین میسازد.ثمره شکرگزاری آرامش است
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
🔥دولت پزشکیان دولت سوم روحانی🔥
گو جون هویی نویسنده و کارشناس مشهور چینی در تلویزیون ملی آن کشور گفت: حزب حاکم در ایران مانع از پیشرفت این کشور میشود!
گو جو هو نویسنده و کارشناس امور بین الملل در تلویزیون ملی آن کشور گفت: حزب حاکم فعلی ایران تمایلی برای مقابله با اسرائیل ندارد.
اسرائیل برای پیروزی در برابر حزب الله به زمان و منفعل بودن رقبا نیاز دارد و این خواسته ها را با فریب دادن دولت فعلی ایران به دست می آورد.
حزب حاکم در ایران همان حزب دولت سابق (روحانی لیبرال )ایران است که رفتار ناخوشایندی با شی جین پینگ رئیس جمهور ما داشتند .
تا شی مجبور شود سفر خود در تهران را بسیار کوتاه کند(دولت روحانی)
آنها توسط اروپا وعده داده میشوند که آتش بس در غزه و لبنان برقرار میشود و حزب حاکم مانع از پاسخ نظامی علیه اسرائیل میشود
اما در نهایت اسرائیل از انفعال ایران استفاده کرد و ضربات مهمی بر علیه دشمنانش وارد کرد و میکند
حزب کنونی دولت ایران بر خلاف حزب آیت الله رئیسی که روابط مهمی با چین ایجاد کرد، علاقه ای به رابطه با چین نشان نمیدهند و این را میتوان از رفتار شرم آور آنها با شی جین پینگ متوجه شد، که نتیجه آن لغو برخی قرارداد ها بود😔
نکته: همه دنیا فهمیدن که پزشکیان دنبال منافع مردم نیست و فقط شعار می دهد
این ها نمی خواهند ایران عزیز باشد و مصالحه با گرگ بدعهدی چون آمریکا فقط منافع غرب زدگان را تامین می کند و موجب ذلت ایران عزیز خواهد شد.
دنیا فهمیده دولت فعلی همان دولت روحانی است، ولی هنوز خیلیا در داخل نفهمیدن!> ۱۴۰۳/۹/۴
✾࿐🍃💞🍃࿐✾
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 نمی شود ابوموسی اشعری را انتخاب کرد و انتظار داشت حضرت علی علیه السلام پاسخگو باشد....
استاد ماندگاری
✾࿐🍃💞🍃࿐✾
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
داستان واقعی
روایت انسان
قسمت نود و ششم:
کاهنه از جا بلند شد، طفل را روی تخت گذاشت و دستی به موهایش کشید و لباسش را مرتب کرد و می خواست خودش را در آبگینه ای که دوره اش از نقره بود و روی طاقچه اتاق بود نگاه کند که صدای سرفه کسی از پشت سرش آمد، با دستپاچگی به عقب برگشت و هیکل درشت کاهن اعظم را در چارچوب در دید.
کاهن اعظم با لبخندی که بر دهان گشادش نشانده بود، نگاهی به کاهنه کرد و سپس نگاهش به سمت طفل روی تخت افتاد.
کاهنه با لحنی لرزان گفت: س...سلام...خوش آمدید...م...من نمی دانستم....
کاهن اعظم بدون اینکه حرفی بزند به سمت تخت رفت و گفت: اوه اوه، پس این پسر پهلوان معبد اینجاست...
لحن کاهن اعظم طوری بود که تمام احساس شرمساری کاهنه بابت داشتن چنین فرزندی را بر باد داد و گفت: غلام شماست! نمی دانستم که شما هم خبر دارید..
کاهن اعظم قهقه ای زد و گفت: تمام مدت دورادور زیر نظرت داشتم و مراقبت بودم تا سلامتت به خطر نیافتد.
کاهنه با حالتی خجالت زده تشکر کرد، کاهن اعظم روی تخت کنار بچه نشست و بچه را روی دست گرفت و گفت: اسمی برایش انتخاب نکردی؟!
کاهنه سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: هنوز نه! اما خودم نامی برایش...
کاهن اعظم اجازه نداد حرف کاهنه تمام شود و گفت: نامش را«ساراگن» می گذارم، من نوری عظیم در چهره ساراگن میبینم او آینده ای درخشان دارد و بعد صدایش را بالا برد و گفت: آهای غلام! صندوقچه را داخل بیاور...
کاهنه با تعجب حرکات کاهن اعظم را نگاه می کرد، غلامی با صندوقچه ای در دست که مشخص بود سنگین است داخل شد، صندوقچه را گوشه اتاق گذاشت و با اشاره کاهن اعظم بیرون رفت.
کاهنه که کلا دهانش باز مانده بود می خواست چیزی بگوید که کاهن اعظم گفت: شما هم بیرون بروید، باید برای ساراگون مراسمی در تنهایی اجرا کنم، دایه ای هم برای شیر دادن به او همراه آورده ام و شما ای کاهنه، از امروز به معبد برمی گردید و ساراگون بدون اینکه کسی از وجودش با خبر شود در همینجا پرورش می یابد و زمانی که به قدرت تشخیص رسید باید تحت تربیت مستقیم خودم مناسک معبد را آموزش ببیند.
کاهنه باور نداشت که اینچنین لطف خدایان شامل حالش شده و نمی دانست اینهمه لطف کاهن اعظم از کجا نشأت می گیرد اما بی شک این لطف زیر سر ابلیس بود...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی
روایت انسان
قسمت نود و هفتم:
کاهنه دوباره در معبد ساکن شد و پسرش ساراگون هم به دایه ای سپرده شد تا دور از چشم بقیه پرورش یابد، کاهن اعظم عنایت خاصی به ساراگون داشت و هر هفته به او سر میزد و هر بار که به دیدارش میرفت اعمالی انجام میداد و خوردنی های خاصی مانند کوزه ای خون گرم و... برای او میبرد و ساراگون اینچنین قد می کشید.
سالها مثل برق و باد گذشت، مردم شهر آکاد که بیشتر آنها به سمت بت پرستی روی آورده بودند، دیگر توجهی به خدای یگانه و معنویات الهی نداشتند، انگار طوفان نوح که بارها از زبان بزرگانشان شنیده بودند را از خاطر آنها رفته بود و تک و توک افرادی پیدا میشد که خدای یکتا را می پرستیدند. مردم شهر آکاد به دو دسته تقسیم شده بودند، یکی مترفین و اغنیا و گروه دیگر فقرا که عموما هر دو گروه بت پرست بودند منتها مترفین برای انجام امور روزمره فقرا را به کار می گرفتند و به نوعی جامعه شده بود جامعه ارباب و غلامی...
ساراگون تبدیل به جوانی قوی هیکل شده بود و کاهن اعظم او را به معبد آورده بود و در ظاهر او باغبان معبد بود اما در حقیقت شاگرد خصوصی کاهن اعظم بود و خیلی از اوقات کاهن اعظم در اتاقش، تمام وقتش را با او می گذارند، هیچ کس نمی دانست بین آن دو چه می گذرد اما کاهنه خوب می فهمید که کاهن اعظم نقشه هایی برای پسرش ساراگون دارد.
کاهنه باز هم دو پسر دیگر به دنیا آورد اما توجهی که کاهن اعظم به ساراگون داشت به هیچ کدام از آنها نداشت.
ساراگون هم مانند مادرش علاقه زیادی به بت بزرگ ایشتار داشت و همیشه برای عبادت به حضور ایشتار می رسید و خیلی از کاهنان به حال و هوای او در هنگام عبادت حسادت می کردند.
سالها به همین منوال گذشت و ساراگون به چهل سالگی رسید، پادشاه شهر آکاد برای کشورگشایی و جنگ با مردم سرزمینی نزدیک آکاد به آنجا لشکر کشی کرده بود و ظلم و ستمش را به مردمی بیگناه روا می داشت و این زمان بود که توجه کاهن اعظم کلا معطوف ساراگون شد و شبی در تاریکی، زمانی که همه مردم شهر در خواب بودند او را به خوابگاهش فرا خواند و چیزی در گوشش زمزمه کرد و دستوری به او داد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی
روایت انسان
قسمت نود و هشتم:
مردی که قدش چند انگشت از درخت نخل کنارش کوچکتر بود، صندوقچه چوبی کوچکی که زیر لباسش پنهان کرده بود را جابه جا کرد و سر در گوش مرد کناری اش که هیکلی به بزرگی او داشت برد و گفت: من شنیده ام که پادشاه را کشته اند، حالا که پادشاه کشته شده، میترسم از شهرهای اطراف، دزدان و غارتگران به شهر آکاد بریزند و خانه من را هم که در قسمت اعیون نشین شهر است، غارت کنند پس تمام طلاهایی را که داشتم در این صندوقچه ریختم تا به دست آن مرد که امین مردم شهر آکاد هست بسپارم و مطمئنم این مرد امین همچون جان خودش از امانت هایی که به دستش می سپارند مراقبت می کند و بعد صدایش را آهسته تر کرد و گفت: پیشنهاد می کنم تا دیر نشده تو هم همین کنی که من کردم.
مرد دوم به سمت او برگشت و گفت: براستی که تو می خواهی تمام طلاهایت را به دست «هود» بسپاری؟! گرچه او در این شهر به امانتداری مشهور است و امین تمام مردم آکاد است اما تقریبا همه میدانند که هود التفاتی به معابد و خدایان معبد ندارد و او مانند اجدادش خدای نادیده را می پرستد.
مرد اول نفسش را محکم بیرون داد و همانطور که قدم هایش را بلندتر بر می داشت تا زودتر به مقصد برسد گفت: به هر خدایی که می خواهد معتقد باشد، باشد، برای من این مهم است که امین تر از هود در این سرزمین وجود ندارد.
مرد دوم حرف او را تایید کرد و گفت: پس لختی صبر کن که من هم اندوخته ام را بردارم و با هم به نزد هود برویم، پس هردو مرد راه را کج کردند و به سوی خانه مرد دوم راه افتادند.
درست نیمه های شب که شهر از خبر کشته شدن پادشاه آکاد مانند زنی آبستن بود، کاهن اعظم ساراگون را به معبد طلبید.
ساراگون که انگار منتظر این دعوت بود، در لباسی رسمی که بیشتر جنگجویان دلیر می پوشیدند به معبد رفت و بعد از ساعتی، گروهی از معبد خارج شدند.
سر دسته این گروه، کاهن اعظم بود که ساراگون را در کنارش داشت و تعدادی سرباز مجهز به سلاح جنگی دورشان را گرفته بودند و به پیش می رفتند.
همزمان با طلوع آفتاب، کاهن اعظم و همراهانش به قصر پادشاه رسیدند و هنوز خواب در چشم کاخ نشینان بود که مراسم تاجگذاری انجام شد و شهر آکاد پادشاهی جدید به نام«ساراگون» داشت.
این خبر همچون آتشفشان در شهر صدا داد و دهان به دهان و گوش به گوش رسید که: آگاه باشید کاهن اعظم به حکم خداوندگار ایشتار «ساراگون» که خدمتگذار مخلص ایشتار و جنگاوری قدر قدرت است را به تخت سلطنت نشانده، بدانید و آگاه باشید که قدرت ساراگون برگرفته از قدرت خدایان معبد است و هر کس جلوی او قد علم کند در یک لحظه نیست و نابود می شود.
و اینچنین شد که سلطنت به دست ساراگون با تکیه بر قدرت معبد، رسید و در این زمان ابلیس خوشحال از این انتصاب بود و خوب می دانست که بنی بشر را دوباره به ضلالت خواهد کشاند و دیگر نامی از خدای یگانه در هیچ کجا نخواهد بود و بنی بشر او را که دشمن قسم خورده حضرت آدم و فرزندانش بود، پرستش خواهند نمود.
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
17.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخطار به صهیونیستها
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•