eitaa logo
سفره های آسمانی
384 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
10.1هزار ویدیو
23 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه اقشارازهرسنی وصنفی داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث ،اخبار، پیامهای: مشاوره وحقوقی کلیپ های کوتاه،رمان وپندهای آموزنده https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
مشاهده در ایتا
دانلود
⚖📌 بیشتر بدانیم؛ 2⃣ نکته دوم؛ در قسمت موضوع معامله، مشخصات کامل خودرو شامل: نوع ماشین، مدل، رنگ، شماره شهربانی، شماره موتور، شاسی و بدنه مطابق_سند و برگ سبز خودرو قید شود❌❌❌ حقوق کاربردی معاملات خودرو ✅لطفا این پیام رو به گروه‌های خانوادگی و دوستانه‌تون ارسال بفرمایید تا همه از اطلاعاتش استفاده کنند. و ممنون میشیم که با لینک کانال ارسال بفرمایید.🙏 ⚖درکانال 👇👇وکیل خودت باش https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
⚖📌 بیشتر بدانیم؛ 3⃣نکته سوم؛ برای تمامی تعهدات خریدار و فروشنده مثل پرداخت پول و تحویل خودرو و... حق فسخ و وجه التزام بزار ⚠️ مثلاً بنویس 👇🏻 🔹اگر فروشنده خودرو را در تاریخ..... تحویل ندهد، بابت هر روز تاخیر در تحویل، موظف به پرداخت روزانه..... تومان بابت وجه التزام به خریدار می‌باشد. حقوق_کاربردی معاملات خودرو ✅لطفا این پیام رو به گروه‌های خانوادگی و دوستانه‌تون ارسال بفرمایید تا همه از اطلاعاتش استفاده کنند. و ممنون میشیم که با لینک کانال ارسال بفرمایید.🙏 ⚖درکانال 👇👇وکیل خودت باش https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
⚖📌 بیشتر بدانیم؛ 4⃣ نکته چهارم؛ اگر فروشنده هستی،⚠️ تمام عیب و ایرادهای خودرو را در قرارداد بنویس تا خریدار نتونه با استناد به این عیب‌ها معامله رو به هم بزنه یا ازت خسارت بگیره❌❌ حقوق کاربردی معاملات خودرو ✅لطفا این پیام رو به گروه‌های خانوادگی و دوستانه‌تون ارسال بفرمایید تا همه از اطلاعاتش استفاده کنند. و ممنون میشیم که با لینک کانال ارسال بفرمایید.🙏 ⚖درکانال 👇👇وکیل خودت باش https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیطان شناسی رمان واقعی«تجسم شیطان» قسمت نود نهم🎬: دم دم های عصر بود، روح الله با انبوهی کاغذ در جلویش سخت مشغول آنها بود، زینب غرق نقاشی و عباس هم مشغول شیطنت، فاطمه همانطور که با خشم عباس را نگاه می کرد، پاهای ورم کرده اش هم با دست ماساژ می داد که صدای تلفن همراهش بلند شد. زینب که دختری فهمیده بود، خود را به میز عسلی رساند و گوشی را برداشت و به طرف مادر داد، فاطمه نگاهش به اسم روی گوشی افتاد و تماس را وصل کرد و‌گفت: الو،سلام شراره جان، ممنون شکر خدا بهترم، شما چطورین؟ آقا سعید خوبن؟! و بعد از تعارفات معمول، فاطمه درحالیکه با اشاره به عباس می فهماند که از روی پاهایش کنار برود گفت: نمی دونم والا،صبر کنید گوشی را میدم به حاج آقا از خودش سوال کنید و بعد گوشی را به طرف روح الله داد، روح الله با تعجب به خودش اشاره کرد و وقتی مطمئن شد شراره با او کار دارد گوشی را گرفت. چند دقیقه ای شراره صحبت کرد و آخرش روح الله با گفتن ان شاالله فردا یه فکری می کنم، تمامش کرد. روح الله همانطور که گوشی را به طرف فاطمه میداد گفت: تو به شراره گفتی که می خوایم خونه بخریم؟! فاطمه با تعجب ابروهایش را بالا داد و گفت: نه من؟! مگه میخوایم خونه بخریم؟! روح الله قهقه ای زد و گفت: ای وای میخواستم سورپرایزت کنم که نشد.. همون پول هایی را که پس انداز کرده بودیم را می خواستم بزارم برای پیش خرید خونه و قراره یه وام هم از اداره بگیرم و خونه را بخرم. فاطمه با ذوق زدگی دستی به پاهای دردناکش کشید و گفت: چه خوب! دستت دردنکنه که به فکر مایی، حالا این ربطش به شراره چی بود؟! روح الله برگه های جلویش را دسته کرد و گفت: انگار میدونست ما پول و پله ای داریم، میگفت سعید دو تا خونه توی تهران دیده مفت، می خواد پولی جور کنه بخردشون و اونجور میگفت تا یک ماه دیگه میتونه دوبرابر پولی را که برای خریدش داده با فروششون به دست بیاره، یه مقدار پول کم داشتن که از من می خواست، حالا من میخوام اگر تو راضی باشی این پول پیش خرید خونه را بهش بدم، سرماه هم ازش میگیرم، شاید یه مقدار سود هم بده ، نظر تو چیه؟! فاطمه که انگار شراره خواهر واقعی اش هست، دلسوزانه لبخندی زد و گفت: حالا ما اینهمه مدت بدون خونه بودیم، این یک ماه هم روش،بهش بده روح الله سری تکان داد و گفت: خودمم همین نظرم هست، از طرفی میگفت یکی از اون خونه ها را به نام خودم میزنه یعنی در هر صورت ما صاحب خونه میشیم، خوبه؟! فاطمه نفس کوتاهی کشید و‌گفت: اون وام اداره را چی؟! روح الله گفت: دوست دارم یه آلونک توی قم برا خودمون بگیریم، نظر تو چیه؟! فاطمه با خوشحالی سری تکان داد و گفت: عالی میشه... روح الله برگه ها را جمع کرد، گوشی اش را برداشت و شماره سعید را گرفت.. روح الله و فاطمه اصلا توجه نکردند که شراره از کجا می دانست آنها پول دارند و به چه راحتی شراره آن پول را از دستشان درآورد. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ✅کانال مارا ازطریق لینک زیر دنبال وبه دوستان خود معرفی کنید🙏🙏 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯🥀🍂 🥀 ❇️ به نبودنش عادت کردیم! 💠 غیبت امام زمان متاسفانه برای بعضی از شیعیان عادی شده 🎙 حجت الاسلام عالی امام زمان ارواحنا فداه استاد عالی ✅کانال مارا ازطریق لینک زیر دنبال وبه دوستان خود معرفی کنید🙏🙏 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
اعترافات یک زن از جهاد نکاح قسمت هجدهم سخت ذهنم درگیر این پازل بهم ریخته بود که مامانم در اتاق در زد و اومد داخل بلند شدم نشستم ... گفت: دخترم میخوای استراحت کنی ؟ گفتم نه مامان جون استراحت کردم ذهنم درگیر مصاحبه ی فردا صبحمه... اومد کنارم روی تخت نشست ... دستی به سرم کشید و گفت: الهی من قربونت برم اینقد خودت رو اذیت نکن دخترم، یه کم هم به آینده خودت فکر کن یه چیزی می‌خوام بگم نه نیاری... گفتم: مامان تو رو خدا بی خیال دوباره خواستگار ...من که شرایطم رو قبلا گفتم.... دستم رو گرفت و گفت: آخه دختر این شرایطی تو میگی باید از تو آسمون بیارن ! بعد هم تا نبینی از کجا بفهمیم شرایط تو رو داره یا نه! تا کی مدام این و اونو رد میکنی؟؟؟ تا وقتی گل با طراوته خریدار داره یه کم عاقل باش مادرم من خیرت رو می‌خوام هر مادری آرزو داره عروسی دخترش رو ببینه... امروز فاطمه خانم زنگ زد همون که مدیر مدرسه اندیشه است برا پسرش ... تا می تونست از پسرش تعریف کرد می گفت: پسرش بچه خوب و متعهدیه از همه مهم تر هم فکر و عقیده دختر شماست! منم روم نشد بگم دخترم از آسمون سفارش شوهر داده! گفتم این هفته بیان خونه... خدا رو چه دیدی شاید این آقازاده بسته ی سفارشی شما بود... لبخندی زدم و گفتم: چی بگم مامان شما که خودتون بریدید و دوختید این هفته من خیلی سرم شلوغه خیلی درگیرم ... مامانم لپمو بوس کرد و گفت: کاری که نمی خوایم بکنیم یه سر میان و میرن... سرمو تکون دادم و گفتم: چشم بیان ببینیم چه جوریه.... لبخند نشست رو صورتش و گفت: مامان فدات بشه یه دستیم به سر و روت بکش... گفتم: مامان جونم همینی که هست! ماشاالله از دختر شاه پریون و خوشگلی چیزی کم ندارم کسی دعوت نامه نفرستاده براشون.... مامان بلند شد و در حالی که سرش رو تکون میداد و از اتاق بیرون می رفت گفت : بله غیر از اینم نیست فقط خدا به داد شوهر تو برسه !!! سیده زهرا بهادر ادامه دارد.... ✅کانال مارا ازطریق لینک زیر دنبال وبه دوستان خود معرفی کنید🙏🙏 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
افزایش ظرفیت روحی 56 🔶 یکی از قوانین مهم دنیا اینه که ما حد وسطی در زندگی نداریم 🔹 یعنی اعمال و رفتارهای ما آدم ها یا با اختیار خودمون برای خداوند متعال انجام میشه ⭕️ یا حتما شیطان میاد و زندگی ما رو مفت و مجازی ازمون میدزده...😒 یعنی کسی نمیتونه بیاد بگه .... ادامه دارد.. تنها مسیر آرامش ✅کانال مارا ازطریق لینک زیر دنبال وبه دوستان خود معرفی کنید🙏🙏 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac