چه ظلم هاست این بهاروبغض کرده روزگار
نگاه کن به باغبان،به غنچه های بی قرار
جوانه زیرچکمه ها،شکوفه ای نمانده است
خزان به باغ مان زده ،تو دیر کرده ای نگار!
#خدیجه_خداکرمی
دیرآمدی وُ یاس پژمرد
درمعبردل، قاصدک مرد
دیر آمدی حتی شقایق
طاقت نیاورد ازغم افسرد
#خدیجه_خداکرمی
هدایت شده از بداهه های #روح _الله_عمران
"هرکس که زده ضربه ای از پا افتد"
این کوسه اگر پاش به دریا افتد...
کفتار خیال خام، در سر دارد
این شیر محال است که از نا افتد
#خدیجه_خداکرمی
@sogandbarqalam
لقد شنقوا في فمي كلماتي..
واژههایم را در دهانم به دار آویختهاند..
#مهدی_طه (شاعر عراقی)
دروازه ی چشمت به دلم باز کن ای یار
درمانده گدا می رسد از راه به دیدار
در راه که می آمدم این ذکر لبم بود
یک وقت خدا،بسته نباشد در دربار
شب های جهان بی تو سحر هیچ نمی شد
پلکی زده ای نور در اینجا شده تکرار
وقتی به تماشای تو ای ماه می آیم
الهام جدیدی به دلم می شود هربار
مانند بهاری که خزان دورو برش نیست
سرسبزترین فصل زمان می شوم انگار
#خدیجه_خداکرمی
@sogandbarqalam
#یا_جواد_الائمه_ادرکنی
با داغ قرینیم که با آه نشستیم
سنگینی غم بود که در راه نشستیم
شب های یتیمانه ی ما ظلمت محض است
درسوگ غریبانه ی آن ماه نشستیم
#خدیجه_خداکرمی
درغروب می رسد، شبان خسته ی دلم
پشت گله درمیان گردوخاک
بی تکلف و رها
آن غریب سینه چاک
کودکانه جست وخیز می کند اشتیاق چشم های روشنم،
روسری سبز دشت را زشوق استجاره کرده ام برای تاک
چشم من ...
چشم من پناه گاه آهویی گریز پاست از خطر..
باد،دیوانه گی نمی کند درجوار چشم های سبز پاک،
گردوخاک هم تمام می شود..
می رسد شبان بی تکلفم به خانه اش
#خدیجه_خداکرمی
@sogandbarqalam
الحب یحترق
وأنا اذوب
ويا لها من نهاية جميلة ...
عشق ...
میسوزاند
و من
ذوب میشوم
و چه عاقبت زیبایی ...
#زهره_قاسمی
#وصال
@khalvatevesal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه جان،مظهر توحید بود
کوثرحق،باورو امید بود
تافته ای بود جدا بافته
ماهِ برازنده ی خورشید بود
#خدیجه_خداکرمی
#پیوند_آسمانی
تورادوست داشتم
چنانچه گویی تو از
آخرین عزیزان من بر روی زمینی
وتو رنجم دادی
چنانچه گویی من از
آخرین دشمنان تو بر روی زمینم
#غاده_السمان
اندوه تو اندازه ی دل هست ولی حیف
دستان فقیرم بخدا خالی خالی ست
#خدیجه_خداکرمی
سلام بر مهدی (عج)🌹
مثل نابینا که با دنیای ظلمت خو گرفته ست
غرق دردنیای خویشیم و تو را از یاد بردیم
#خدیجه_خداکرمی
@sogandbarqalam
فاحت رائحة الرهام
اشتقت إلى جذوري
بوی خاک نمخورده پیچید
دلتنگِ ریشهام شدم
#محمد_حمادی
تو پریِ عاشق اما نابلد در قلب رود
«دل شبیه قایقی کوچک به دنبال تو بود»
#خدیجه_خداکرمی
تکرار شد اندوه تو تکثیرشد آخر
درطاقچه ی قلب جهان قاب غمت ماند
#خدیجه_خداکرمی
@sogandbarqalam
عشق، یک تاجر بازاری خوشنام وبلد
فقر،سرمایه ی دل بود نیاورد وسط
#خدیجه_خداکرمی
@sogandbarqalam
یک تار مویت یک طرف دنیا همه یک سو
یک تار مویت بال سنگین ترازویم
از فرط قحطیخوردگی تیزند دندانها
دنبال این مردم نیفتی بره آهویم
#عباس_چشامی
سلام برمهدی (عج)🌹
برشام سیاه دلم ای مظهر خورشید
تردید ندارم که تو مهتاب سپیدی
#خدیجه_خداکرمی
@sogandbarqalam
#السلام_علیک_یا_باقرالعلوم
درکوران جهل خویش مانده ام به فریاد جان مظلومم برس یاباقرالعلوم!
و مرام امامم یاری ستمدیدگان است...
#خدیجه_خداکرمی
#امام_باقر_علیه_السلام
غربت،غمت را می کشد آغوش چون مادر
در گوشه ای با غم برایت سیرمی گرید
#خدیجه_خداکرمی
@sogandbarqalam
هدایت شده از | الیه راجعون |
دلبستگی به هرچه فنا می شود خطاست
بازی بس است! عاشق پروردگار شو
#نوید_نیّری
@qalamhayeashegh
بهانه های قلم🍃
سلام برمهدی (عج)🌹 برشام سیاه دلم ای مظهر خورشید تردید ندارم که تو مهتاب سپیدی #خدیجه_خداکرمی @s
عزیز حق وسرگردان صحراو بیابانها
همان شاهی که جیره خوار او هستندسلطان ها
غمش اندازه ی کوه است و چشمانش پراز اشک و
دلش خون است بی اندازه ازاعمال انسانها
#خدیجه_خداکرمی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سفیرت را به کوفه ی جانم روانه کن!
دارالاماره را خرابه می بینم...!
#خدیجه_خداکرمی
بهانه های قلم🍃
دکلمه ترکی فوق العاده پرمعناوعرفانی👌
دشمن من کیست؟
دشمن ترسناک من؟
ای کاش دشمنم را می شناختم تا قبل از اینکه او به من ضربه بزند راه را براو می بستم....
دشمن من کیست؟
خوبیهای مرا کنار گذاشته و ازبدیهایم به خوبی حرف نمی زند...
نه!
عیب های مرا نمی گوید ودرغیاب من به من نمی خندد...
نه!
نقص های مرا بهتر از من نمی شناسد...
نه ،نه،نه...
ای کاش چشمهای دشمنانم را به چشم های خودم می دوختم...
آنگاه با چشمهای آنان به خودم بهتر نگاه می کردم...
اگر این هنر را داشتم در دنیا دیگر هیچ غصه ای نداشتم!
درآن صورت خودم را بهتر می دیدم ...
درآن صورت برعیب های خودم ،خودم دشمن می شدم...
اگر خودم ،خودم را می دیدم!
درآن صورت من ،من می شدم،
ای دوستانی که مرا از من بهتر می بینید!
درغیاب من با قهقهه به من بخندید!
طوری که صدای خنده هایتان به گوشم برسد...
بدیهای مرا بگویید به طوری که من هم خبردارشوم،
مرا به خودم وامگذارید!
دشمن من کیست؟!
ای کاش می شناختم تاقبل از اینکه به من ضربه بزند راه را براو می بستم...
من از عهده ی دشمن ترسناک برمیایم،
اما از عهده ی خودم نه...
من با دستهای خودم یک روز عسل ،یک روز زهر می خورم!
شاعر؛بختیار وهابزاده
بهانه های قلم🍃
دشمن من کیست؟ دشمن ترسناک من؟ ای کاش دشمنم را می شناختم تا قبل از اینکه او به من ضربه بزند راه را بر
یک ترجمه ی ظاهری هست ...اصل شعر معنای عمیقی داره🙏