روز از پس شام آمد و زندان تو شام است
دیدار تو بر دختر خورشید حرام است
یاد آر ز گیسو و ز روی پسر خویش
و آنگاه ببین شام چه و روز کدام است
در خاک رَود کوه اگر تا کمر خویش
شایسته ی آن کوه دوام است دوام است
زندان شرفِ شمس خدا را نکند محو
بگذار بگویند که عمرت لب بام است
بر سنگدلان راه مده بر حرم خویش
زنجیر چه فهمد که در این بند امام است
در ساق تو افتاده اگر فاصله ای چند
خوابید از این فاصله ها غائله ای چند
قحطیِ پر و بال فرشته است گمانم
کاین گونه سر تخته روان است روانم
این ساقه ی طوباست که آویخته از عرش
یا ساق تو از تخته ی تابوت؟ ندانم
سنگین شده تابوت تو هرچند نحیفی
ای یار گران یار گران یار گرانم
در قاب فلز، آینه آئینه ی محض است
زنجیر چه کم می کند از صیقل جانم
گویند که موسای خدا هفت کفن داشت
باید که کنون روضه به مقتل بکشانم
معنی، کفن شاه شهیدان ز حصیر است
ای خاک ره مرکب آن شه به دهانم
جا داشت کفن کردن اموات ور افتد
یا در کفن اهل دو عالم شرر افتد
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#شهادت_امام_کاظم
#ماه_رجب
#امام_زمان
@sohrabimohammad
به روی تخته چه می كرد آفتاب خدا؟
كسی كه عطر تنش را فرشته ها بردند
ز احترام نكردند بر تن تو كفن
پی صواب كفن ها جدا جدا بردند
چه رتبه ایست در این تشنگی كه معصومین
به گاهِ مرگ، رهی سوی كربلا بردند
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#شهادت_امام_کاظم
#ماه_رجب
#امام_زمان
@sohrabimohammad
بر سر تخته پاره دريا رفت
ناله از تخت سينه بالا رفت
چهار حمّال و آفتابِ فلك
چه بساطيست اينكه با ما رفت
جبرئيل از فلك اذان سر داد
عجّلوا عجّلوا كه آقا رفت
شجر طور ساقه اش بشكست
يا كه بشكسته ساق، موسا رفت
يك تن و اينهمه كفن چه كند؟
ناله از بوريا به بالا رفت...
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#شهادت_امام_کاظم
#ماه_رجب
#امام_زمان
@sohrabimohammad
جدّت به بوريا و تو در هفت پارچه!
انصاف دِه كدام شما شد شهيدتر؟
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#شهادت_امام_کاظم
#ماه_رجب
#امام_زمان
@sohrabimohammad
خیزید و خُم آرید ، خمارید و خمارید
وز بام فلک باده ی گلرنگ ببارید
گولم مزنید این همه با هوش مضاعف
انگور مرا دزد نبرده است ، بیارید
تا پیر درختان دمد از مقبره ی ما
مارا وسط باغ کرامات بکارید
از گریه نگیرید مرا تا دم محشر
اسفنج مرا تا دم آخر بفشارید
در کشف و کرامات همین است تفاوت
ما کفش نداریم و شما مرد سوارید
خاکیم،نه در دست شما بلکه کف پا
ما را نکند بر سر سجاده شمارید
کِی راه کُنَد گم جَرَیانی که فهیم است
با خاطر آسوده به اشکم بسپارید
نقاشی این مرز جنون بوم ندارد
بد مستی ما موقع معلوم ندارد
ما جمله کمانیم چه بسیار تویی تو
زآن شمس شعاییم چو پرگار تویی تو
در محضر تو جز تو ندیدیم کسی را
دیدار تویی یار تویی غار تویی تو
هرجا خبر آمد که سری رفت ز تو رفت
در معرکه ها تیغ جگر دار تویی تو
در پیش و پس لشگر تو جز تو کسی نیست
این حمزه تجلی است ، علمدار تویی تو
گویند که تکرار نباشد به تجلی
زهرا تویی و حیدر کرار تویی تو
نسبت به کسی دادن این سایه روا نیست
خورشید تویی،سایه و دیوار تویی تو
این نُه فلک و هفت زمین نیم پیاله است
ای حضرت خُم ، جلوه ی سرشار تویی تو
حیدر نفسی تازه کند تا تو بجنگی
در غزوه ی حق تیغ جگر دارد تویی تو
تو جلوه ی تامی و تمام است حضورت
پنهان شده اوصاف تو از شدّت نورت
در بحر نمک ، زار زدن کار ندارد
دل جز رخ خوب تو نمکزار ندارد
تو کعبه ی ما باش که از خشت ملولیم
((آئینه ی ما روی به دیوار ندارد))
دستور بده خلقْ علی را بپرستند
بهر تو که رو کردن حق کار ندارد
در بستر قتل تو علی خفت و عیان کرد
این خانه جز او خفته ی بیدار ندارد
بردار از این شانه ی ما بار گران را
این نخل بدن غیر هوس بار ندارد
بر شانه ی خود ره بده حیدر بزند پای
این کعبه جز او مرد تبردار ندارد
با چشم اشارت کن و گو حیدر امیر است
توحید به افعال که گفتار ندارد
چوپان سرشب به که خوابد ، تو کجایی
شب نیمه شد و نیمه سحر گشت،نیایی؟
فوّاره ی معناست جمالی که تو داری
غدّاره ی جانهاست جلالی که تو داری
بگذار که جبریل ببالد به دو بالش
جبریل وبال است به بالی که تو داری
اندیشه ی نازک که نوشتند تویی تو
بکر است همه فکر و خیالی که تو داری
گویند که رنگی نَبُوَد رویِ سیاهی
خورشید بُوَد ظِلِّ بلالی که تو داری
دور تو گلیم است و کلیم است زبانت
لو رفت خداوند ز حالی که تو داری
بگشا یقه تا سینه ی الله ببوسم
حایل شده پیراهن و شالی که تو داری
بت سوختی و بت زدی و بت شدی امروز
درمانده ام از امر محالی که تو داری
این دشت پُر از گردن آهوی تماشاست
تنها سر ابروی هلالی که تو داری
بنشین و بزن در سر فرصت سر مارا
باز است چو زلف تو مجالی که تو داری
در غار،تورا یار مگو ، بلکه چو بار است
گوساله ی قوم است وبالی که تو داری
عید است بیا پهن نما سوری و ساتی
از معنی توحید و صفات و صلواتی
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#عید_مبعث
#ماه_رجب
#امام_زمان
@sohrabimohammad
من ز یک ( أَدَّبَنِي رَبِّي) تو فهمیدم؛
خَلق جبرئیل امین مشق شب سادهی توست...
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#عید_مبعث
#ماه_رجب
#امام_زمان
@sohrabimohammad
خوشی کجاست به جز عشق بازی ازلی
نگه به صورت احمد فقط به عشق علی...
پناه می برم امشب به حکم لم یزلی
ز مرتضی به نبی و ز مصطفی به علی...
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#عید_مبعث
#ماه_رجب
#امام_زمان
@sohrabimohammad
کلاه انداختم بالا، که یعنی شادم از وصلش
ندانستم که میراند ز درگه بی کلاهان را...!
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
@sohrabimohammad
ای العطش ترانۀ قبل از ولادتت؛
مادر فدات! با لب عطشان خوش آمدی...
«محمود ژولیده»
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#ماه_شعبان
#میلاد_امام_حسین
#عزیزم_حسین
@sohrabimohammad
دل مشرّف شد به درگاه حضور
روح چون مِی گشت و تن شد چون بلور
«کلّمینی زارِ» عرفانی شدم
برکه ی پاک مسلمانی شدم
دیشب از روحم تنم را شسته ام
رفتنم را ماندنم را شسته ام
یک نفر در من مرا تقدیس کرد
اشک من آمد، دلم را خیس کرد
کیست این طوفان معماری شده؟
چیست این در سینه ام کاری شده؟
ای معارف در سبوی تو نمی
ای نم ته جرعه ی تو عالمی
ما عدم زاریم و السّابق تویی
عشق تو، معشوق تو، عاشق تویی
عشق تو تعلیم مادر زاد بود
سینه ی تو جبرئیل آباد بود
حنجرت از قبل حکاکی شده
گونه ات روز ازل خاکی شده
آب ها جاری شد از خاک درت
سایه ها افتاد بر ما از سرت
کوکان در زیر مهر مادری
شیرها خوردند از خوش باوری
کاین تویی شیرینی شیر و عسل
السلام ای شهدباز بی بدل
آری آری قوم تو خوش باورند
قوم بد باور تو را کی می خرند؟
در زلال آبی تو سال ها
باز کردیم ای حسین جان بال ها
در خم گیسوی تو شب کرده ایم
کودکی ها را فقط تب کرده ایم
نم نمک در سایه ی مردی سِتُرگ
کودک دل قد کشید و شد بزرگ
حال من تسلیم حلقوم توام
کشته ی حلقوم معصوم توام
کیست خیّاط لباست ای عزیز
تا به حلقومش برم دست ستیز
این یقه تنگ است دل تنگم نکن
تو اذیّت می شوی رنگم نکن
با تو همبازی شدن خود دیگر است
مرکب تو حضرت پیغمبر است
ای بلور سینه ات صیقل ترین
راه تو بسته امیرالمؤمنین
صید حیدر شو که احمد خسته شد
راه تو با کام احمد بسته شد
هرچه باشد بوسه بر تو واجب است
تُکمه را واکن لباست حاجب است
یوسف مه طلعت اختر بزرگ
آن مبادا طالعت افتد به گرگ
بگذریم از این مقال دل خراش
رزق را خونین مکن وقت معاش
بوسه بر تو رزق جان مصطفاست
اصلاً این سینه دکان مصطفاست
اصلاً از امروز پیراهن مپوش
یا اگر پوشیدی، از آهن مپوش
ای ز دست جد گرفته شیر خود
خورده ای شیر از سر تصویر خود
پس تو در واقع ز خود نوشیده ای
سال ها هر چند سِر پوشیده ای
آخر این تصویر طغیان می کند
یک علی اکبر نمایان می کند
بین سینه تا سرت سرخ است و صاف
وای از شمشیرهای بی غلاف
این محل بیت الحرام انبیاست
حنجر این طفل، جام انبیاست
جبرئیل از این محل جبریل شد
موسی از اینجا امیر نیل شد
این گلوگاه عروج انبیاست
این گلو، گاه گذرهای خداست
این گلو نرم است، گل پیچش کنید
خون آن گرم است، گل پیچش کنید
اف بر این حنجر فروشان دنی
اف بر این گل پیچ های آهنی
ما تو را در پرده ی دل بسته ایم
بهر تو از اشک محمل بسته ایم
ما مواظب می شویم احساس را
قاب می گیریم عطر یاس را
در خبرها آمده گیسوی تو
زخم بر می داشت مثل روی تو
من حکایت می کنم تفهیم را
در حسین بن علی ترسیم را
سرخی این گونه را آسیب نیست
راه زردی در مسیر سیب نیست
لیک باید ایمنی از خاک داشت
گونه را بر خاک اگر سیبی گذاشت
شاید از سمّ فرس نیمش کنند
مردم پر حرص تقسیمش کنند
ما سر یک ظهر عاشق می شویم
لایق داغ شقایق می شویم
چشم هایت مسلخ سیّار ماست
مردن از چشم عزیزان کار ماست
وقت آن آمد که گل پاشی کنم
دلبران را تازه نقاشی کنم
ای حبیبت از حنا رعنا شده
در غمت پیر جوان معنا شده
عابست را بی لباس آمد جنون
کاین منم انّا الیه راجعون
مسلمت را عشق تو بر دار کرد
بی سران را شوق تو سردار کرد
حُر ز دشنام تو شیرین کرد کام
بر تو و دشنام تلخت السلام
ای بُریرت دل بریده از فلک
ای زهیرت هاتف انا معک
ای به عباس تو دریا معتقد
وی به اطفالت مسیحا معتقد
این تویی احلی من القاسم شده
تلخیِ من را هو الدائم شده
ای علی اکبر اذانت را افق
ای افق ها در نماز تو قُرُق
ای همه یاران تو فانی شده
معنی از اعیاد، طوفانی شده
هر کجا عید ولایت داشتیم
ما به یک ششماهه عادت داشتیم
باز هم عید است و هنگام نوید
ترک عادت کی کنم هنگام عید
گر چه تو در تشنگی کوشیده ای
از سر انگشت نبی نوشیده ای
اصغرت حتی به خاتم لب نزد
لب به انگشت تو و زینب نزد
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#ماه_شعبان
#میلاد_امام_حسین
#عزیزم_حسین
@sohrabimohammad
عید است و من شراب زاده
عازم به خُمم به عزم باده
می زاده اگر شراب نوشد
در دیدن خویشِ خویش کوشد
من زاده ی خم و خویش خامم
گه واجبم و گهی حرامم
در سینه ی من بجز طرب نیست
هرگز غم دوست مستحب نیست
من با همه فقرم و نداری
هرگز نکشیده ام خماری
پس نعره ز استخوان بر ارم
پهنای فلک دهان در آرم
ای جوش جهان بر آتش تو
ای دست همه در آتش تو
بنشین که ارادتی بخیزم
از روی سعادتی بخیزم
ای تیغ فصاحت و بلاغت
ای داده به کیمیا سعادت
سجاده ی تو پر از حیات است
اشک تو خود از مطهرات است
ای مست نماز تو ملائک
ای بسته به راز تو ملائک
ای مصحف تو کلام عالم
ای در کف تو زمام عالم
ای کعبه ی ازدحام دیده
ای محتشم هُشام دیده
برخیز و طواف کن حرم را
از کعبه مگیر این کرم را
بگذار که حاجیان حیران
دنبال نگاه تو چو جیران
ای دلبر مکّی و عراقی
معراج سعادت نراقی
سبحانک یا من اسمهُ فیه
ای مجلس فیهِ ما فیه
ای یاد تو شاه نامه ی من
زلف تو سیاه نامه ی من
ای نیم شرر ز تو به ققنوس
ای یک نم حکمت تو قابوس
ای یاد تو کامل بهایی
من ناقصم و تو پر بهایی
خاقان فلک تویی، و لا غیر
سیمرغ، سفیر توست، لا طیر
ای خسرو تخت و تاج و دیهیم
شیرین حرکات هفت اقلیم
دستم نرسد اگر به تختت
تخت تو بلند همچو بختت
نِشتر برسان که رگ رسیده
ای زاده ی پارس، سگ رسیده
ای خاک نشین صاف و ساده
ای حُرّ فلک، اسیر زاده
ای زاده ی مکه و مدینه
ای اصغر و اکبر و سکینه
ای یاد تو کامل الزیارات
ای ذکر تو بهترین تجارات
ایران ز تو دارد این بقا را
ای مادر تو عروس زهرا
تو مصحف پاک و تازه داری
در هر ورقش اجازه داری
تو با دل زینب عفیفه
دیدی که چه رفت بر صحیفه
یعقوب بیا که غم بزرگ است
یوسف جگرش به دست گرگ است
چون پای شه از رکاب افتاد
مابین دو نهر آب افتاد
خون بود خضاب روی ماهش
غم بود بساط رو به آهش
ناگاه به فکر چاره افتاد
برخاست ولی دوباره افتاد
پس تکیه به نیزه زد به گودال
با شمر خطاب کرد آن حال
تا هستم و می کشم نفس را
غارت مکنید این قفس را
من در حرمم غزاله دارم
آهو روشی سه ساله دارم
«معنی» نده طول این سخن را
آشفته مکن تو مرد و زن را
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#امام_زمان
#ماه_شعبان
#میلاد_امام_سجاد
@sohrabimohammad
12.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سنگ نگین اگر بتراشم برای تو
باید كه از جگر بتراشم برای تو
طوف سرت به شیوه ی حجاج جایز است
پس واجب است سر بتراشم برای تو
اكنون كه در ملائكه كس فُطرست نشد
من حاضرم كه پر بتراشم برای تو
باشد كه من به سوی تو آزاد رو كنم
از چوب سَرو در بتراشم برای تو
از اصفهان ضریح برایت بیاورم
یک گنبد از گهر بتراشم برای تو
صد فرش دستباف برایت بگسترم
صد گل به طرح تر بتراشم برای تو
بر مرقد تو لاله ی عباسی آورم
فانوسی از قمر بتراشم برای تو
از والدین، خادم درگه بسازمت
قربانی از پسر بتراشم برای تو
چون محتشم كه شعر برای حسین گفت
معنی روی حجر بتراشم برای تو
#معنی_زنجانی
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#ماه_رمضان
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
#امام_زمان
@sohrabimohammad