eitaa logo
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
1.7هزار دنبال‌کننده
71 عکس
21 ویدیو
0 فایل
بسم رب الفاطمة صفحه تخصصی«محمد سهرابی» (معنی) لینک کانال در تلگرام 👇👇👇 Http://T.me/sohrabimohammad لینک اینستاگرام instagram.com/sohrabimohammad315
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه كبود ناز نگاهت كشيدني است از آفتاب هرچه كه باشد خريدني است انگشت لاغرت ز چه در خواب ميپرد شايد اشاره ايست كه روحت پريدني است گل در لباس ساده ي تو راه ميرود دنباله دار بودن زخم تو ديدني است مويي كه استخوان تو برداشت چاك داشت اين چاك استخوان به گريبان رسيدني است بعد از تو اين وسايل تو ميكشد مرا با من نگو كه خاطره هايت نديدني است زين پلك بي مژه به دلم التفات كن اشك تو بر غريبي حيدر چكيدني است @sohrabimohammad
اي فُلك عاشقي ز چه پهلو گرفته اي * *(فُلك:كشتي) اي بحر عشق از چه به غم خو گرفته اي تاريك شد دو چشم علي بي طلوع تو چندي است از عزيز دلت رو گرفته اي بهر سؤال نه ، ز مدد يا علي بگو اي همسري كه دست به زانو گرفته اي ترسم بگيرد از من دلسوخته تورا زخمي كه از غلاف به بازو گرفته اي ديوار را رها كن و از دست من بگير اي آنكه دست خويش به پهلو گرفته اي گرچه كبود گشته ولي باز كن به من آن چشم را كه در خَم ابرو گرفته اي آشفته است چون دل من موي زينبت زان دم كه شانه را ز سر او گرفته اي موي تو محرم است و علي محرم تو نيست؟ از چيست چهره در پس گيسو گرفته اي؟ @sohrabimohammad
اهل مدينه فاطمه ام را نظر زدند با برق چشم خرمن جان را شرر زدند در اول ربيع ، خزان شد بهار من ماه مرا به آخر ماه صفر زدند بهر تسليِّ دلِ زهرا يهوديان باهيزم و لگد به عزاخانه سر زدند از چوب ، خون تازه روان شد به روي خاك از بس كه با غلاف به پهلوي در زدند ديدند كه با تو راه به جايي نميبرند نزديكتر شدند و سرت را به در زدند زهرا نبود آنكه بيافتد به روي خاك سيلي به صورت زن من بي خبر زدند تا آمدم به خويش جمالش كبود شد بد سيرتان جمال مرا بي خبر زدند هر قدر گفت دختر پيغمبرم نزن اهل مدينه فاطمه را بيشتر زدند اين جايِ دستهاي فلاني فقط نبود اين نقش را مُسَلمِّ چندين نفر زدند معني ور شكسته چو خواهي مرا ببين سرمايه يِ اميدِ مرا از كمر زدند مردي كه هيچ ضربه به پشتِ كسي نزد زهراش را جماعتي از پشتِ سر زدند افتاد روي جفت علي لنگه ي دري از بس كه جفت جفت و فُرادي به در زدند اهل مدينه با همه ي كينه هاي خود سرو رشيد باغ مرا با تبر زدند @sohrabimohammad
وقتی بگو بخند تو در خانه جا نشد لفظ بیا ببند به زخمت دوا نشد صبح دراز تو سر مغرب شدن نداشت مویت سفید گشت و رفیق حنا نشد قدری غذا بخور جگرم ریش ریش شد شاید که ماندی و سفرت از قضا نشد در خانه روسری به سرت قاتل من است قتل کسی به پارچه ای نخ نما نشد قحط طبیب شرم علی را مضاف کرد قحطی چنین پُر آب عیان هیچ جا نشد جان خودم قسم که همین چند روز پیش گفتم که کج کنم سر این میخ را نشد پهلوی و روی موی و وضوی جبیره ات چون من بساط قتل کسی رو به را نشد @sohrabimohammad
در خواب دیده ام که در آورده پر، تنت افتاده پیش قافله ها چون خبر، تنت گفتی انار خواسته ای، ای به روی چشم دل خون شد و نشست به پای شجر، تنت در دل به فکر پختن نانی هنوز هم تب میدمد ز پوست چسبیده بر تنت چشمت که سرمه خُور شد و با من سخن نگفت گرچه زبان شده است کنون سر به سر، تنت برداشت سنگ قبر نبی را گلاب ناب از بس که رفته بر سر قبر پدر، تنت هر روز قدری از بدنت آب میشود بگرفته مخفیانه مسیر سفر، تنت بیهوده نیست گردن تو رگ به رگ شده بالش بلند ماند و شده مختصر، تنت نیمی ز زندگی سر دست تغافل است این نیمه جان ازوست اگر مانده در تنت نوروز در لباس تو ثبت مکرر است لاله دمیده است ز سر تا کمر، تنت ترسم به ناله ات سر زخم تو وا شود آرام گریه کن که نگردد خبر، تنت نم دار گریه کن فقط از دل فغان نکن ترسم به پا کند شرری از جگر، تنت شور نشور از مژه ات آب میخورد در لرزه آمده است از این چشم تر، تنت @sohrabimohammad
شایسته است اگر تو سر حرف وا کنی مثل قدیم، شوهر خود را صدا کنی اینگونه که نمی شود ای باوفا عروس در خانه ام برای وفاتت دعا کنی دیشب دوباره زینبت از من سوال کرد بابا چه می شود که طبیبی صدا کنی؟ من از ضریح زلف تو حاجت گرفته ام باید دوباره آرزویم را روا کنی من آرزو نموده ام ای دختر رسول تو آرزوی خوب شدن از خدا کنی طرز قیام تو چو رکوع است در نماز وقت رکوع از چه قدت را دو تا کنی؟ سائل سراغ نان تنور تو را گرفت وقتش رسیده فکر به حال گدا کنی از گودی دو چشم تو روزم سیاه شد زین کاسه ها تو خون به دل مرتضی کنی آیا شود که از سفر خود حذر کنی؟ آیا شود که گوشه چشمی به ما کنی؟ @sohrabimohammad