خواستم شعر بگویم قلمم زار گریست
چشم دفتر سر این شانه ی دیوار گریست
آمدم نقش تو را بر سر قالی بکشم
تار و پود غزلم بر سر آن دار گریست
عزم کردم که تو را از نظرم پاک کنم
دل به امید خوش لحظه ی دیدار گریست
روح بیمارم و در کالبدم درد ازل
جگرم در عطش سینه ی تب دار گریست
فال حافظ که زدم گفت نخواهی آمد
طوطی فال فقط بر من بیمار گریست
بعد تو سقف غزل های مرا باران شست
عنکبوتی که نمرد از غم آوار گریست
#لیلی_محمدی
@sokhan_iw
خواستم شعر بگویم قلمم زار گریست
چشم دفتر سر این شانه ی دیوار گریست
آمدم نقش تو را بر سر قالی بکشم
تار و پود غزلم بر سر آن دار گریست
عزم کردم که تو را از نظرم پاک کنم
دل به امید خوش لحظه ی دیدار گریست
روح بیمارم و در کالبدم درد ازل
جگرم در عطش سینه ی تب دار گریست
فال حافظ که زدم گفت نخواهی آمد
طوطی فال فقط بر من بیمار گریست
بعد تو سقف غزل های مرا باران شست
عنکبوتی که نمرد از غم آوار گریست
#لیلی_محمدی
@sokhan_iw