@sokhan_iw
#حکایت
"پادشاه و پیرزن جاهل"
روزی باز پادشاهی از قصر شاهانه فرار کرد و به خانه پیرزن فرتوتی که مشغول پختن نان بود روی آورد. پیرزن که آن باز زیبا را دید فورا پاهای حیوان را بست، بال هایش را کوتاه کرد، ناخن هایش را برید و کاه را به عنوان غذا جلوی او گذاشت. سپس شروع کرد به دلسوزی برای حیوان و گفت: ای حیوان بیچاره! تو در دست مردم ناشایست گرفتار بودی که ناخن های تو را رها کردند که تا این اندازه دراز شده است؟
مهر جاهل را چنین دان ای رفیق
کژ رود جاهل همیشه در طریق
پادشاه تا آخر روز در جستجوی باز خویش می گشت تا گذارش به خانه محقر پیرزن افتاد و باز زیبا را در میان گرد و غبار و دود مشاهده کرد. با دیدن این منظره شروع به ناله و گریستن کرد و گفت: این است سزای مثل تو حیوانی که از قصر پادشاهی به خانه محقر پیرزنی فرار کند.
هست دنیا جاهل و جاهل پرست
عاقل آن باشد که زین جاهل بِرَست
#مثنوی_معنوی
#مولوی
@sokhan_iw
#حکایت
چار هنــــدو در یکی مسجد شدند
بهر طاعت راکــــع و سـاجد شدند
هــــر یکی بر نیّـــتی تکبیـر کرد
در نمـــاز آمد به مسکیـنی و درد
مؤذن آمد از یکی لفظـــی بجست
کای مؤذن بانگ کردی وقت هست
گفت آن هنــــدوی دیگر از نیــاز
هی سخن گفتی و باطل شد نماز
آن سِیُم گفت آن دوم را ای عمــو
چه زنی طعنـه برو خود را بگـــو!
آن چهـارم گفت: حمـــدُلله که من
در نیفتــادم بچه چون آن سـه تن
پس نمــــاز هر چهـاران شد تبـاه
عیـبگــویان بیشتــر گم کرده راه
ای خنکجانی که عیبِ خـــویش دید
هرکه عیبی گفت آن بــر خود خرید
#مولانا
#مثنوی_معنوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیر کن با خلق، بهر ایزدت
یا برای راحت جان خودت
#مثنوی_معنوی
اگر به خدا و بازتاب عمل اعتقاد داری, به مردم نیکی بکن و اگر معتقد نیستی, حداقل برای اینکه خودت احساس خوبی داشته باشی و میان مردم به راحتی زندگی کنی, به مردم خوبی کن.
@sokhan_iw