eitaa logo
- سـخـنـان گـهـربــار !
181 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
523 ویدیو
7 فایل
بارالها . . . ؛ تو نادیده میگری من هم نادیده میگیرم توخطا هایم را من عطاهایت را ! _ eitaa.com/Cherikiyon_enghelabi . _ eitaa.com/maaref_Danishi_arzeshi . http://eitaa.com/joinchat/1976172574C764de743b2 _ دوستاتون رو به جمع مون دعوت کنید !
مشاهده در ایتا
دانلود
- سـخـنـان گـهـربــار !
🔱 #دام_شیطانی🔱 ⭕️ #قسمت_چهارم داخل کلاس شدم,سمیرا از دیدنم تعجب کرد,رفتم کنارش نشستم,سمیراگفت:توک
🔱 🔱 ⭕️ ⭕️ جهان ماورای ماده سخن میگفت,من بااینکه هیچی از حرفاش نمیفهمیدم,اما همه ی گفته هاش راتایید میکردم. بعدازساعتی با صدای در که سمیرا بود,حرفاش راتموم کرد واجازه داد راهی خانه شوم. واین اول ماجرابود سمیرا سوال پیچم کرد,استادچکارت داشت,چرااینقدطول کشید,چراگردنبنده را دادی به من و.... هرچی سمیرا پرسید جوابی نشنید چون من مثل آدمهای مسخ شده به دقایقی قبل فکرمیکردم,به اون گرمای لذت بخش,احساس میکردم,هنوز نرفته دلم برای سلمانی تنگ شده,دوست داشتم به یک بهانه ای دوباره برگردم وببینمش. رسیدیم خانه,سمیرا با دق گفت:بفرمایید خانوووم,انگار شانس من لالمونی گرفتی والااا پیاده شدم بدون هیچ حرفی,صدا زد ,همااااا بیا بگیر گردنبندت را...برگشتم گردنبند را گرفتم وراهی خانه شدم مامان برگشته بود خانه,گفت :کجا بودی مادر,بابات صدباربیشتر به گوشی من زنگ زد ,مثل اینکه توگوشیت راجواب نمیدادی. بی حوصله گفتم:کلاس گیتار بودم,گوشیمم یادم رفته بود,بابا خودش منو رسوند... مامان از طرز جواب دادنم ,متعجب شد اخه من هیچ وقت اینجور صحبت نمیکردم وبنا راگذاشت برخستگیم واقعا چرا من اینجورشده بودم؟؟ مانتوقرمزم راخواستم دربیارم اما این بار دکمه هاش راحت باز شد,یاد حرف سلمانی افتادم که میگفت:قرمز بهت میاد,همیشه قرمز بپوش... لبخندی رولبام نشست. توخونه کلا بی قراربودم ,بااینکه یک روز هم از کلاس گیتارم نگذشته بود ولی به شدت دلم برای سلمانی تنگ شده بود,اصلا سردرنمیاوردم منی که به هیچ مردی رو.نمیدادم وتمایلی نداشتم, این حس عشق شدید ازکجا شکل گرفت... حتی تودانشگاه هم اصلا حواسم به درس نبود. هنوز یک روز دیگه باید سپری میشد تا دوباره ببینمش... دیگه طاقتم طاق شد ,شماره ی سلمانی راکه دراخرین لحظات بهم داده بود,ازجیب مانتوم دراوردم وگرفتم. تا زنگ خورد ,یکهو به خودم اومدم وگفتم وای خدامرگم بده الان چه بهانه ای بیارم برای این تلفن ..... گوشی رابرداشت,الو بفرمایید, من:س س س سلام استاد, استاد:سلام همای عزیزم,دیگه به من نگو استاد ,راحت باش بگو بیژن.... خوبی,چه خبرا؟ من:خوبم ,فقط فقط... بیژن:میدونم نمیخواد بگی ,منم خیلی دلم برات تنگ شده,میخوای بیا یه جا ببینمت؟ اخیه بااین حرفش انگاردنیا رابهم داده بودند. گفتم:اگه بشه که خوب میشه بیژن:تانیم ساعت دیگه بیاجلو ساختمان کلاس,باشه؟؟ من:چشم ,اومدم مامان.وبابا هردوشون سرکاربودند یه زنگ زدم مامانم,گفتم بیرون کار دارم,مامان هم کلی سفارش کرد که مراقب خودت باش و.... آژانس گرفتم سمت کلاس گیتار وحرکت کردم... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿 براے دوستاتون فوروارد کنید ‌‌‌‌🆔 @sokhanangoharbar