#ذکر_مصیبت
#نوحه
#مداحی
#جواد_الائمه علیهم السلام
در ادامه بر روی آدرس وبگاه شهید آوینی بزنید و ذکر مصیبت ها و مداحی های زیبا همراه با صوت و سبک آن را دریافت کنید👇👇:
https://old.aviny.com/voice/marsieh/emam_javad/emam_javad.aspx
#لطفا_شما_هم_رسانه_دین_باشید
╭━═━🍃❀🌸❀🍃━═━╮
کانال #مواد_سخنرانی_دینی در ایتا
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
╰━═━🍃❀🌸❀🍃━═━╯
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
#ذکر_مصیبت
#متن_روضه_امام_کاظم علیه السلام
متن روضه امام موسی بن جعفر علیه السلام
عاقبت دست اجل مشکلم وا می کند
هر که بیند روی من یاد زهرا می کند
کس نداند ای خدا از چه در تاب و تبم
یاد زندان رفتن عمّه خود زینبم
امروز دسته جمعی برویم گوشه زندان تاریک بغداد زمزمه آقا موسی بن جعفر را بشنوم مدام ذکر مناجات امام این بود خدا ممنونم یک جای خلوتی هستم با تو مناجات می کنم ، اما مردم روزهای آخر مناجات مولا عوض شد ( آماده اید بگویم ) صدا می زد :
یا مُخَلِّصَ الشََّجَرِ مِن بَینِ رَملٍ وَ ماءٍ وَ طینٍ ، یا مُخَلِّصَ النّارِ مِن بَینِ الحَدیدِ وَ الحَجَرِ ، یا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِن بَینِ فُرِثٍ وَ دَمٍ ، مُخَلِّصَ الوَلَدِ مِن بَینِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ ، یا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنَ الاَحشاءِ وَ الاَمعاءِ، خَلِّصنی مِن یَدِ هارونِ الَّرشیدِ .
ای خداوندی که گیاه را از بین آب و گل و ریگ نجات می دهی ، ای خدایی که آتش را از بین آهن و سنگ رهائی می بخشی ، ای خدایی که شیر را از بین فضولات و خون خلاص می کنی ، ای خدایی که بچه ها را از میان رحم نجات می بخشی ، ای خدایی که روح را ا زمیان حجابها خلاص می کنی ، مرا از دست هارون خلاص کن 1
قربان مناجاتش بروم .
آی دلهای کربلایی ، انشاءالله کاظمین ، کربلا هم جد غریبش حسین ، میان گودی قتلگاه با لب عطشان چنین مناجات می کرد : الهی صَبراً عَلی قَضائِکَ یا رَبِّ لااِلهَ سِواکَ یا غیاثَالمُستَغیثین ...
محمدی اشتهاری ، سوگنامه آل محمد ، ص106- 107 ، بنقل از عیون اخبار الرضا ج 1ص94 .
╭━═━🍃❀🌸❀🍃━═━╮
کانال #مواد_سخنرانی_دینی در ایتا
@sokhanrani1214_ir
╰━═━🍃❀🌸❀🍃━═━╯
متن #ذکر_مصیبت اول #شهادت_امام_علی-علیه_السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان 👇👇
کانال مواد سخنرانی دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
متن #ذکر_مصیبت اول #شهادت_امام_علی علیه السلام
متن روضه لحظات آخر عمر مبارک امیرالمومنین علی علیه السلام و سوال زینب کبری سلام الله علیها از ایشان در مورد قضیه ام ایمن وقضیه کربلا ومصائب اسارت خاندان امام حسین علیه السلام. 👇
یک قطره اشک شرم مرا، یم حساب کرد
کوثر حساب کرد و زمزم حساب کرد
آه یکی گرفت، به پای همه نوشت
ما باهم آمدیم که با هم حساب کرد
با این خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد
یک دم صدا زدیم، دمادم حساب کرد
یه شب اومدیا، اما فرمود: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، یه شب صداش زدی تو پروندت نوشت، یه عمر
کارم اگر نداشت پس اینجا چه میکنم
منت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد
معلوم بود آبرویم را نمیبرد
از اولش گناه مرا کم حساب کرد
اول بنا نداشت حسابم کند ولی
وقتی که دید فاطمه دارم، حساب کرد
ما را اگر خدا نخرد، میخرد علی
باید به روی شاه دو عالم حساب کرد
این گریه قابلیت غفران نداشت که
پس روی گریه های محرم حساب کرد
فرمود بالحسین بگو، گفتم و خرید
یعنی مرا دومرتبه آدم حساب کرد
چیزی نمانده بود که بیرونمان کنند
ممنون حیدریم که درهم حساب کرد
مثل پریشبی، همه کنار بسترش حلقه زدن هر کی یه جمله ای می گه، اما عقیلۀ بنی هاشم اومده یه سوالی کرد، گفت بابا ام ایمن برام قصۀ کربلا رو گفته، میدونه که این راسته، پیغمبر فرموده بود قبلا، از چهارسالگی زینب بهش فرموده بود، اما می خواد این لحظات آخر، لسان الله الناطق پرده برداری کنه، جلوه ای از این بلای عظیم کربلا رو هم علی بگه، گفت بابا ام ایمن چنین برام گفته، درسته یا نه؟! فرمود سخن همونی که بهت گفته اما من اضافه ترش می کنم:«کأَنِّی بِک وَ بِنِاتءِ أَهْلِک سَبَایَا» دارم می بینم تو و بچه های اهل بیت و زن و بچۀ حسینمو تو همین شهر با لباس اسیری وارد می کنن، ( احترام می کنن یا نه؟) «أَذِلَّاءَ خَاشِعِینَ»؛ دیگه ترجمه نمی کنم، یه جلوۀ أَذِلَّاءَ اینه: دید دارن به بچه ها صدقه میدن، فرمود: «إِنَّ الصَّدَقَة عَلَیْنَا حَرَّامَ»؛ حالا که اینجوریه دخترم، من ازت یه خواهشی دارم، اونم اینه: «فَاصْبِرْ صَبْراً»
بیست و یک سال از این پیش گویی بابا گذشت؛ وارد همین کوفه شد، همین که شروع کرد خطبه بخوانه، همه نفس ها تو سینه حبس شد شروع کرد خطبه خواندن، یه وقت دید این جمعیتی که همه سکوت کرده بودن یه همهمه ای بینشون افتاد، یا للعجب کیه ولایتش بر ولایت زینب برتری داره؟ پردۀ محمل و کنار زد دید همه با دست دارن به سر بریده ای اشاره می کنن دیگه با جمعیت حرفی نزد، رو کرد سمت سر بریده «یا هلالاً لمّا استتمّ کمَالاً»؛ جواب نیومد، ما توهمت یا شقیق فؤادی؛ جواب نیومد، اخه فاطمه بنت الحسن تو بغل زینبه، نباید یه جوری حرف بزنه این بچه متوجه بشه، دیگه بند دلش پاره شد، فرمود: «یا أخی فاطمه الصغیرة کلمها» با من حرفی نمیزنی، نزن، اما ببین این بچه، «فقد کاد قلبها أن یذوبا» داره جون میده، ای حسین.
کانال مواد سخنرانی دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
متن #ذکر_مصیبت دوم #شهادت_امام_علی-علیه_السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان 👇👇
کانال مواد سخنرانی دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
متن #ذکر_مصیبت دوم #شهادت_امام_علی علیه السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان 👇👇
متن روضه امیرالمومنین علی علیه السلام در شب آخر عمر شریفشان که آن شب را در خانه دختر خود ام کلثوم مهمان بودند و بعد از افطار تا سحر مناجات و خلوت با خدای خویش داشتند :
👈 السلام علیک یا ابا الحسن یا امیرالمؤمنین یا علی بن ابی طالب خوشا به حال آنهایی که در کنار قبر ارباب از نزدیک (در نجف اشرف) عرض ادب می کنند. خوشا به حال آن هایی که دیشب نماز شب شان را در مسجد کوفه خواندند و در محراب به یاد مولایشان علی اشک ریختند. دیشب به امیرالمؤمنین چه گذشت؟
خانۀ دخترش «ام کلثوم»بود؛[دختر به پدر خیلی علاقه مند است] بعضی از نقل ها دارد، دیشب آقا لحظاتی خوابیدند بعد بیدار شدند. اشک در چشم های مولا حلقه زد. مگر دختر می تواند اشک بابا را ببیند. سؤال کرد: بابا چرا گریه می کنی؟ فرمود: رسول خدا را در خواب دیدم، فرمود: هَلُمَّ إِلَینا؛ علی جان! پیش ما بیا، ما مشتاق و منتظریم. فرمود: بابا چه عرض کردی؟ عرض کردم: یا رسول الله، و انا مشتاق الیه؛ من هم مشتاقم. من هم از این بی مهری ها، از این سختی ها، ازاین رنج ها و از آن غصب ها خسته شده ام.[1]
مگر می شود کسی بیست و پنج نگاهش به نگاه قاتلان همسرش بیفتد و برای خدا صبر کند؟! امیرالمؤمنین خیلی سختی کشید. از امام صادق علیه السلام پرسیدند: ما اصبر الصابرین؟ آقا جان، صبور ترین صابرین کیست؟ [صبر امام حسین علیه السلام بی نظیر بود، روز عاشورا فرشته ها از صبرش تعجب کردند.] امام صادق علیه السلام فرمود: اصبر الصابرین، جدّم امیرالمؤمنین علیه السلام است. از همه صبور تر او بود. از همه بردبارتر او بود. سی سال انتظار شب نوزدهم را می کشید. آن شبی که فاطمه اش را در قبر گذاشت، گفت: فاطمه جان، کاش علی، جان می داد.
فاطمه جان، کاش مرگ علی هم می رسید. مبادا عمر علی بعد از تو طولانی شود! سی سال گذشت، مثل دیشبی دیشبی در محراب عبادت صدا زد: فزت و رب الکعبه هذا ما وعدالله و رسوله و صدق الله و رسوله؛[2] این همان وعدۀ پیغمبر است. این همان وعدۀ خدا است به خدای کعبه رستگار شدم. من نمی دانم چه شد؟ اما همین قدر می دانم بعد از نماز صبح دو فریاد بلند شد، یک فریاد می گفت: وا اماما! یک فریاد می گفت: وا ابتاه! یک فریاد می کفت: وا محمداه! یک فریاد می گفت: وا سیداه! یک فریاد از زینب بود که می گفت: بابای خوبم. یک فریاد از هجر یاران بود که می گفت: آقای خوبم، ارباب خوبم، امام خوبم. صدای وا سیداه، وا اماماه، در کوفه پیچید. بچه های علی آمدند مسجد، بابا را به منزل آوردند.[3]
امام حسن رو به پدر کرد و گفت: بابا کمرم شکست؛[4] بابا کاش مرده بودم؛ لیت الموت اعدمنی الحیاة.[5] اباعبدالله رو به بابا کرد و گفت: یا ابتاه، من لنا بعدک لا کیومک الّا یوم رسول الله؛[6] بابا روزی به سختی امروز نیست مگر آن روز که پیامبر از دنیا رفت. فرمود: حسین، روز سخت، روز تو است؛ لا یوم کیومک یا اباعبدالله.[7] حسینم، توگریه نکن هر که گریه می کند، تو گریه نکن. چون گریه کنان عالم باید برای تو گریه کنند. من اجلک تعلمت البکاء؛[8] بابا، من گریه را برای امروز یاد گرفتم. بابا اگر برای تو گره نکنم برای که گریه کنم؟ نزدیک خانه فرمود: حسنم، حسینم، مرا زمین بگذارید.
بابا، نگذارید زینبم مرا روی دست شما ببیند! نگذارید صورتم را خون آلود ببیند! یا ابا الحسن، این یک جریان و یک صحنه بود، این یک دختر و یک بابا بود. یک دختر هم کربلا بود. آن جا کسی نبود که بدن را بپوشاند! آن جا کسی نبود سر را از بالای نی بگیرد! در قتلگاه یک نگاه به سر بابا می کرد و یک نگاه به بدن بابا؛ عمه، این سری که قرآن می خواند چرا به او چوب می زنند؟ چرا سر را بالای نی کرده اند؟![9] عمه، این بدن قطعه قطعه مال این سر است؟! چه کرده ان که دختر، بابا را نشناخت؟!
پی نوشت ها:
[1] سوگنامه آل محمد، ص46.
[2] بحارالانوار، ج42، ص280.
[3] منتهی الآمال، ص244.
[4] بحارالانوار، ج43، ص74.
[5] بحارالانوار، ج42، ص283.
[6] بحارالانوار، ج42، ص288.
[7] بحارالانوار، ج45، ص218.
[8] بحارالانوار، ج42، ص288.
[9] سوگنامه آل محمد، ص418.
🥀🥀🥀
کانال مواد سخنرانی دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
متن #ذکر_مصیبت سوم #شهادت_امام_علی-علیه_السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان 👇👇
کانال مواد سخنرانی دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
متن #ذکر_مصیبت سوم #شهادت_امام_علی علیه السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان👇👇
روضه دفن امام علی(ع)؛
متن روضه تشییع و خاکسپاری بدن مطهر امام علی علیه السلام. قبری که از قبل برای آن حضرت توسط حضرت نوح آماده شده بود و بر روی لوحی کنار آن نوشته شده بود: «هذا قبر اخی علی ابن ابیطالب» این قبری است که نوح نبی برا علی علیه السلام فراهم کرده است:
👈امشب دلاتون خوب شکسته خود خدا فرموده: «انا عند قلوب منکسره»
دل شکستۀ من انس با علی دارد
دل از همه بگسسته، تا علی دارد
منم زشهر ولایت، زکوی سوختگان
شناسنامۀ من مهر یا علی دارد
خدا مدال علی دوستی به ما دادست
به غیر کشور شیعه کجا علی دارد
به روز حشر برای، شفاعت امت
علی حسین و رسول خدا علی دارد
پیغمبر فرمود: قیامت کلیدهای بهشت و جهنم را میدم دست علی، امیرالمومنین میان کنار آتش جهنم می ایستند، این رو اهل سنت نقل کردند، فَرائدُ السِمطَین جوینی مینویسه، شراره های آتش رو می کنند به مولای من و تو، میگن آقاجان لطفا کنار برید، نور شما باعث میشه شعله های من خاموش بشه، بعد حضرت اشاره می کنند آرام بگیر” اشاره می کنند فلانی دشمن منه، “فخزی” او رو تو آتش بینداز، فلانی از دوستان منه رهاش کن، خدایا یعنی میشه ما جزو آزاد شدگان از آتش باشیم؟ آره که میشه، دهۀ آخر مگه نفرمود: اتقن من النار، دلم هوای دعای مجیر کرد، بزار بگم زمزمه کن، سُبْحَانَک یَا اللهُ تَعَالَیْتَ یَا رحمان أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ؛ اگه امشب نام ما را ننویسی کجا برم؟
اصلا امشب اینجوری باهات حرف میزنم تا نبخشی ازین خیمه بیرون نمیرم، بدن بابا رو دفن کردن، امام مجتبی، متصدی دفنه. اولین ضربه رو که زد دید یه قبر آماده ای، یه لوحی روش هست نوشته شده «هذا قبر اخی علی ابن ابیطالب» این قبریه که نوح نبی برا علی کنار گذاشته، لذا تو زیارت نامه ش میگی «السلام علی ضجیعیک آدمک و نوح» تمام اینها رو امیرالمومنین به امام مجتبی گفته بود، بالای لحد و خواستند کنار بزنن، بالای این لوح دیدن انبیاء اولوالعزم نشستن، همه دارن به پیغمبر تسلیت میگن پایین لوح که پایین پای قبر بود ابی عبدالله کنار زد، اصلا این سرش چیه نمیدونم؟
دید چهار زن بهشتی دور مادرش فاطمه رو گرفتن، اونا دارن به مادرش تسلیت میگن، نیمه شبه دیگه کجا بریم؟نمی دونم چه سریه، اون شب دفن مادرم ابی عبدالله نیمه شب اومد پایین پای مادر، شروع کرد پاهای مادر رو بوسه زد، اینجا هم نیمه شب حسین اومد پایین پای علی، بازم مادرش رو زیارت کرد.
آخ هر دیدی یه بازدیدی داره، نیمه شب هودج هایی از آسمان اومدن کنار گودال،این مادر اومده زیارت شبانۀ پسرش رو پس بده، حسین جان نیمه شب اومدی، نیمه شب اومدم دیدنت، از بالای سر(سر که نداشت، سر بالای نیزه بود) از بالای بدن که رگ های بریده نمایان بود پیغمبر آمد با انبیاء اولوالعظم، از پایین گودال هم فاطمه آمده بود با چهار زن بهشتی، هر چه گشت دید نعلینشو پیدا نمی کنه، عمامه ش رو به غارت بردن؛ لباسی که فاطمه تهیه کرده بود به تنش نیست؛ واویلا واویلا، هر چی گشت یه جای سالم تو بدن پیدا کنه، نکرد، آخ یه لحظه تصور کن این زیارت زهرا بعد از لگد مالی سم اسب هاست؛آخ ازین بدن دیگه چیزی باقی نمانده بود، نیمه شب مادر اومد، غروب فرداش هم خواهرش اومد گفت داداش:
ته گودال فقط پیکر تو مانده و من
همه رفتند فقط مادر تو مانده و من
شب زیارتی مخصوصه ارباب هست یه بیت دیگه از این شعر بخونم و التماس دعا
داداش
ته گودال فقط پیکر تو مانده و من
همه رفتند فقط مادر تو مانده و من
تو و عباس که رفتید از آن روز به بعد
زخم های بدن دختر تو مانده و من
یاحسین
🥀🥀🥀
کانال مواد سخنرانی دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
متن #ذکر_مصیبت چهارم #شهادت_امام_علی-علیه_السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان 👇👇
کانال مواد سخنرانی دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
متن #ذکر_مصیبت چهارم #شهادت_امام_علی علیه السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان 👇👇
روضه مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) :
روضه مظلومیت امیرالمومنین علیه السلام، آن حجت خدایی که شبانه بدن مطهرشان تشییع و به خاک سپرده شد و پس از آن قبر مطهرشان سالهای سال مخفی ماند:
👈 ای اول مظلوم عالم علی جان، دیگر راحت شدی و به ملاقات خدا و پیامبر و بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتی. بچه های امیرالمومنین قد و نیم قد و خردسال بودند که مادر را از دست دادند. امام حسن و امام حسین و زینبین چهار ساله تا هفت ساله بودند. در سن پایین مادر جوان هیجده ساله را از دست دادند. گفتند: اگر مادرمان از دست رفته پدر بالای سرمان است. دیگر عشقمان، امیدمان، سرورمان، آقایمان امیرالمومنین است. این بچه ها آنقدر مولا را دوست داشتند دور امیرالمومنین می چرخیدند.
حالا دیگر تنها امید خانه شان پدرشان است. امشب دیگر چراغ خانه علی خاموش است. امام حسن و امام حسین زانوی غم بغل کردند و ناله شان بلند است. خیلی سخت است یک موقعی شما عزیزی از دست می دهید اما راحت تشییع جنازه می کنید. می برید جای خوبی دفن می کنید مراسم می گیرید، سر خاک می روید، گریه می کنید. ای اولین مظلوم عالم چرا باید نیمه های شب بدن شما را غسل بدهند؟ چرا باید فرزندان امیرالمومنین اجازه نداشته باشد علنی تشییع جنازه کنند؟
چون خوارج نهروان قصدشان این بود قبر آقا را بشکافند بدن آقا را در بیاورند جسارت و اهانت بکنند. لذا نیمه های شب بدن مولا را حرکت دادند بردند در قبر گذاشتند. اما دیگر نمی توانستند بروند بالای قبر گریه و عزاداری کنند. تا صد سال قبر مولا امیرالمومنین مخفی بود. بی خود نیست این قدر برای مظلومیت مولا امیرالمومنین گریه می کنیم اشک می ریزیم. از نشانه های مظلومیت امیرالمومنین این است که آقا اباعبدالله روز عاشوراء وقتی عزیزانش به شهادت رسیدند آمد مقابل دشمن اعلام کرد: ای مردم «فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِی»[1]، به چه مجوزی خون من را حلال می دانید؟
من حسین بن علی با شما چه کردم؟ حلالی را حرام کردم؟ مالتان را بردم؟ خلافی کردم؟ چه جرمی مرتکب شدم که شما خون من را حلال می دانید؟ کشتن من را واجب می دانید؟ گفتند: با تو به خاطر دشمنی با پدرت امیرالمومنین می جنگیم؛ چون پسر علی هستی باید تو را بکشیم. اباعبدالله برای مظلومیت پدرش آقا امیرالمومنین علی علیه السلام گریه کرد.
زمانی که آقا ضربت خورده بودند زینب کبری آمد کنار بدن پدر بزرگوارشان امیرالمومنین نشست؛ عرض کرد: آقا جان من یک سؤالی از شما دارم. ام ایمن حدیثی از جدم پیامبر برای من نقل کرده که یک روزی من با برادرم حسین به کربلا می روم. آن جا امتحان ها و بلاها و شهادت هایی است این ها درست است. آقا فرمودند: زینبم درست است. آن خبری که ام ایمن گفته درست است. یک چیزی را هم برایت اضافه کنم دخترم زینب یک روزی در همین دروازه کوفه شما را به حالت اسیری می آورند. عزیزان و بچه های شما را اسیر می کنند.
بی بی زینب همه این وقایع را از پدرش شنیده بود و می دانست؛ اما بی بی یک وقت دید مردم با انگشت به بالا اشاره می کنند. نگاه کرد دید سر بریده برادرش بالای نیزه است. فرمود: فکر هر مصیبتی را، اسارت خودم را، شهادت شما را می کردم. اما گمان نمی کردم یک روزی سر حسینم را بالای نیزه ببینم. «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمینَ»[2]؛ «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»[3]
پی نوشت ها:
[1] محمد باقر کمره ای، أمالی الصدوق، ص: 159.
[2] هود: 18.
[3] الشعراء: 227.
🥀🥀🥀
کانال مواد سخنرانی دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
متن #ذکر_مصیبت پنجم #شهادت_امام_علی-علیه_السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان 👇👇
کانال مواد سخنرانی دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
متن #ذکر_مصیبت پنجم #شهادت_امام_علی-علیه_السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان 👇👇
روضهوتوسل به امیرالمؤمنین علیه السلام وحضرت رقیه سلام الله علیها:
👈امامحسن و امامحسین از تشیع جنازه ی بابا که برگشتن، غریبانه، نیمه ی شب گذرشون افتاد به خرابه دیدن صدای جانسوزی از خرابه میاد.. یه پیرمردی داره ناله میزنه گریه میکنه: خدایا! امشب آقای من رو نفرستادی؟ غمخوار من رونفرستادی؟ سنگ صبورم رونفرستادی؟ امامحسن وامام حسین علیه السلام همدردی کردن باهاش...
پیرمرد! چه کسی رو داری میگی؟ وقتی نشانه ها رو داد، با پیرمرد نشستن، باهم شروع کردن گریه کردن...
فرمودن: این نشانه هایی که میدی نشانه های بابای غریب ما علی است. پیرمرد شروع کرد گریه کردن. گفت: این آقا هرشب میومد به من سر میزد خودش لقمه درست می کرد تو دهانم میذاشت...
آقای من! مولای من! مرام شما این بود به بیچاره ها سر می زدید. مرام شما این بود به خرابه نشین ها سر می زدید. غم خوار خرابه نشین ها بودید. شما که مرده و زنده ندارید حتما توخرابه ی شام هم اومدی آقاجان...
اون وقتی که صدای دردانه ی حسین بلند شد، عمهجان این سر مُنوّر را کمکم میکنی که بَردارم؟ شامیان ای حرامیان دیدید که من راست گفتم پدر دارم...*
گفت: ای پدر جان! عجب دلی دارم
ای پدرجان عجب سری داری
گیسویم را به پات میریزم
تا ببینی چه دختری داری
هر بلایی که بود یا میشد برسر زینبِ تو آوردند
قاری من! چرا نمیخوانی چه به روز لب توآوردند؟
*گفت: بابا جان! بذار برات درد و دل کنم ... وقتی چشم تو را دور دیدند. وقتی دیدند بابا ندارم، برادر ندارم، عموندارم، غریب گیر آوردن..*
دستی از پشت خیمه ها آمد
لاجرم راه چاره ام گم شد
در هیاهوی غارتِ خیمه
ناگهان گوشواره ام گم شد
*وقتی بین راه که این سرهارو حمل میکردن، این نانجیبها در یکی از این منازل اتراق کردند زن وبچه یه طرف، سرها یه طرف. ایننانجیبها به مِی گُساری مشغولند...
میگه دیدم نیمه ي شب یه بچه ی سه، چهار ساله ای آروم آروم با دست و پاش اومد سمت نیزه ای که سر ابی عبدالله بالا نیزه است... از پایین داره التماس می کنه به سرِ بالای نیزه... گفت: بابا! یا تو بیا پایین، یا من و ببر پیش خودت...
میگه دیدم یه وقت نیزه خمشد سر اومد توي دامن این بچه، سر رو شناخت رفت سمت سر، اما چه کرده بودن با این سر...
وقتی تو خرابه سر رو گذاشتن مقابلش با تعجب نگاه کرد گفت: عمه جان! "هذا رَأسُ مَن؟" این سر کیه عمه جان؟ تا گفت این سر بابات حسینه..."وضعت فمها على فمه الشّریف " این لبهارو گذاشت به لبهای بابا.. یه وقت زینب نگاه کرد دید سر یه طرف... سه ساله یه طرف...*
🥀🥀🥀
کانال مواد سخنرانی دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
#ذکر_مصیبت
#نوحه
#مداحی
#جواد_الائمه علیهم السلام
در ادامه بر روی آدرس وبگاه شهید آوینی بزنید و ذکر مصیبت ها و مداحی های زیبا همراه با صوت و سبک آن را دریافت کنید👇👇:
1)فقط صوت نوحه و مداحی :
https://old.aviny.com/voice/marsieh/emam_javad/emam_javad.aspx
2)سبک و متن و صوت مداحی و نوحه :
https://old.aviny.com/Nohe-Shear/special/shahadat-emam-javad.aspx
#لطفا_شما_هم_رسانه_دین_باشید
کانال #مواد_سخنرانی_دینی در ایتا 👇👇:
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir