منبر و روضه حضرت علی اکبر و امام حسین علیهما السلام .
دارای فهرست مطالب در اول متن برای دسترسی آسان به مطالب.
پی دی اف با فرمت فونت بزرگ برای استفاده آسان و درشت در گوشی همراه 👆👆. . 🌷
منبر و روضه حضرت علی اکبر و امام حسین علیهما السلام .
دارای فهرست مطالب در اول متن برای دسترسی آسان به مطالب.
پی دی اف با فرمت فونت بزرگ برای استفاده آسان و درشت در گوشی همراه 👆👆. . 🌷
💠 #حدیث روز 💠
💎 حمایت بیوقفه امام زمان (عج) از شیعیان
🔻حضرت مهدی (علیهالسلام):
إنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم ولا ناسین لِذِکرِکُم و لَولا ذلِکَ لَنَزلَ بِکُم اللّأْواءُ و اصْطَلَمَکُمُ الأَعداءُ.
❇️ ما در رعایت حال شما هیچ کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نمیبریم وگرنه محنت و دشواریها شما را فرامیگرفت و دشمنان شما را از بُن و ریشه قلع و قمع میساختند.
📚 بحارالأنوار، ج ٥٣، ص ٧٢
#مواد_سخنرانی_دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
با صدای آقای فرهمند1_14147594020.mp3
زمان:
حجم:
3.25M
🌹صبح جمعه مختص "ندبه گویان" حضرت ولی عصر (عج) است🌹
🌺با دعای ندبه ، استغاثه و عرض ادب و ارادت خودمان را به حضرت ولی عصر (عج) نشان دهیم.🌺
#دعای_ندبه
#مواد_سخنرانی_دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
باسمه تعالی
نماز جمعه ملاک قرب بخدا
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
یجلس الناس من الله یوم القیامة علی قدر رواحهم الی الجمعات الاول و الثانی و الثالث.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
نزدیکی مردم با خداوند در روز قیامت به مقدار رفتن آنها به نماز جمعه به ترتیب نفر اول و دوم و سوم است.
«مستدرک الوسائل/ ج 6/ص 39»
به نظرمدو گروه انسانهای خاص و پر ایمانی هستند:
۱. کسانی که در نماز جماعت صبح شرکت میکنند
۲. کسانی که در نماز جمعه شرکت میکنند.
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
السَّلام علیکَ یا اباالفضلِ العَبّاس السَّلام علیکَ أیها العبدُ صالح
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت/ رزق و روزی تمام خاندانش را گرفت
خوش به حال سائلی که سائل عباس شد / خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت
روز محشر دست هایش دستگیری میکند / دست خود را داد دستِ دوستانش را گرفت
(مقدمه روضه)
*شیخ عباس کَشوان خادم حرم حضرت عباس که تمام اجدادش خادم این حرم بودند نقل میکند: حدود ۳۰ سال پیش، شب جمعهای در حرم حضرت ابوالفضل(ع) نشسته بودم که مردی عرب با فرزندی ۸ ساله و معلول وارد حرم شد. کودک نه میتوانست حرکت کند و نه حرف بزند، همچون تکهای گوشت روی دستان پدر بود.
نیمهشب، اون مرد با لهجه عربی گلایه میکرد و گفت: «اباالفضل! من فرزند سالم ازت خواستم، اما این بچه ناتوان را دادهای؛ دیگر خستهام، بگیرش برای خودت!» یکدفعه دیدم پسرش رو به سمت ضریح پرت کرد و خودش سریع رفت.
من از دیدن این صحنه به شدت ناراحت شدم، کودک را بغل کردم و اشک ریختم. حدود ساعت ۱ شب، ناگهان دیدم انگشتان پای این بچه حرکت کرد. ابتدا شک کردم، اما کمکم پاها، سپس چشمانش تکان خوردند و باز شدند. پسر با تعجب گفت: «پدر و مادرم کجا هستند؟» خدام را صدا زدم، همه تأیید کردند که کودک میتواند حرکت کند و حرف بزند. فهمیدم معجزهای رخ داده است. عبایی روی کودک انداختم و سه بار دور ضریح گرداندم. بعد او را در اتاقی گذاشتیم و موضوع را به مسئولان اطلاع دادیم. از بلندگو اعلام کردیم مردم بیایند. کودک را روی منبر نشاندم و کنار او نشستم. از او پرسیدم: «وقتی پدرت تو را پرت کرد، دردت نگرفت؟» با گریه جواب داد: «نه، فقط دیدم دو دست بریده از ضریح بیرون آمدند و مرا در آغوش گرفتند. دستی روی بدنم کشیده و ناگهان توانستم حرکت کنم. والان هیچ مشکلی ندارم. *امشب از این دستای بریده بخواه گره های زندگیتو وا کنه برات، امشب از این دستای بریده بخواه فرج آقامون رو برسونه. جلسه روضه جضرت اباالفضل، جلسه ای که امام زمان تشریف میارند تو جلسه(مرحوم فشندی در دیداری که با امام زمان(عج) داشتند، آقا فرمودند: هرجا که روضه عمو جانم عباس خوانده شوند من خودم رو میرسونم.)
(شروع روضه)
*حضرت عباس تا زمانی که زنده بودند اگر بچه ها تشنه هم بودند میگفتند: عمو عباس که هنوز هست، تا او بود امید در خیمههای سیدالشهدا نمرده بود، اباعبدالله خیالش از خیمه ها راحت بود. هرکس شهید میشد ابیعبدالله به میدان میرفت بالا سرش، چون حضرت خیالش راحت بود که یک نفر از خیمهها مراقبت میکند، اهل حرم آرامش داشتند که (حافظ الخیام) (ابوالقربه) هنوز هست!
تا اباالفضل(ع) بود غم و غصه ارباب کمتر بود! (یا کاشِفَ الکَرب عَن وَجهِ الحُسین)
*حضرت عباس وقتی غربت برادرش حسین رو دید اومد خدمت برادر فرمود: «یا اخی هَل مِن رُخصَه؟» حسین جان اجازه میدی برم میدان؟ تا این جمله رو امام حسین شنید، «فبکی الحسینُ بُکائا شدیدا حتی اِخضَلَّت لِحیَتُهُ بالدُموع» شروع کرد بلند بلند گریه کردن؛ انقدر حسین گریه کرد که این محاسنش تر شد از گریه. امام حسین همینطور که باشدت گریه می کرد فرمود: «یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیتَ تَفَرَّقَ عَسْکرِی» تو علمدار منی، تو نشانه ی لشکر منی. اگر تو کشته بشی لشگر من از هم می پاشه! عباسم بچه هام دلخوشیشون به توئه! عرض کرد:آقا جان هر چی شما بگی من سر باز شمام اما «لقَدْ ضَاقَ صَدْرِی» اما سینم دیگه سنگینی می کنه و «سَئِمتُ من الحیاة» بدم میاد دیگه از این زندگی؛ آخه این چه زندگی که من غربت آقا و مولام رو ببینم؟ هی مولام بگه: «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی؛ هَلْ مِنْ ذَابٍّ یذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ» اما نتونم کمکش کنم! امام حسین فرمود: عباسم می خوای بری؟پس با من بیا، آوردش کنار خیمه ای که داخلش مشک نگه می داشتن، پرده ی خیمه رو زد بالا؛ عباس دید این بچه ها از تشنگی شکم ها رو روی خاک گذاشتن! اباعبدالله فرمود: «ما تری ماحلَّ من العطش اَشَدُّ الاشیاءِ علینا عطشَ الاطفال والحرم» میبینی عباس جان تشنگی چه بلایی سر اهل حرم و بچه ها آورده ؟
اما حالا که میخوای بری، قبلش برو برای این بچه ها آب بیاور عباس جان..
حضرت اباالفضل سوار مرکب شد، نوشته اند چهار هزار تیرانداز کمین کرده بودند! شما فرض کنید که اگر یک صدم این تیرها بهش خورده باشه، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! خودش رو رسوند به شریطه فرات مشک رو پُر آب کرد هنگام برگشت محاصرش کردند، دستان عباس رو که قطع کردند، مرحوم علامه مجلسی مینویسه: مشک رو به دندان گرفت، هنوز داره به سمت خیمه ها میاد (یا رب نکن امید کسی را تو نا امید) اما یکدفعه دیدند تیر به مشک خورد «فَوَقَفَ عباس مُتحَیّرا» این آب ها که ریخت، فدای سرت که ریخت اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت
دیگه نه دستی داره بجنگه نه آبی مونده که به خیمهها ببره! بزار بهتر بگم نه رویی داره که به خیمهها برگرده، یکدفعه عمود آهنی بر فرق سرش زدند، که امام حسین صدای برادر رو شنید: «یا أخا أدرِک أخاک»
__________________________________________________________________
(گریز روضه)
*ببینید تو این ایامی که به کشورمون حمله شد و فرماندهان ما رو شهید کردند، هر فرماندهی که شهید میشد سریع یک فرمانده دیگه جاش رو میگرفت اما دلا بسوزه برای ابی عبدالله که وقتی فرماندش شهید شد وقتی علمدارش شهید شد، دست به کمر گرفته، افتان و خیزان اومد سمت خیمه عباس، عمود خیمه رو پایین کشید. رو کرد به خواهرش زینب فرمود: خواهرم خودتون رو برای اسارت آماده کنید....
#روضه_مکتوب
#ابالفضل علیه السلام
#مواد_سخنرانی_دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
#ذکر_مصیبت
#علی_اکبر
#مقام_معظم_رهبری مد ظله العالی
🔰️ امام حسین«ع» و اصحابش تاریخ را نجات دادند
🔸مىخواهم از روى مقتل «ابنطاووس» -کتاب «لهوف»- یک چند جمله ذکر مصیبت کنم و چند صحنه از این صحنههاى عظیم را براى شما عزیزان بخوانم. این مقتل، مقتل بسیار معتبرى است. این سیدبنطاووس فقیه است، عارف است، بزرگ است، صدوق است، موثق است، مورد احترام همه است. ایشان نخستین مقتل بسیار معتبر و موجز را نوشت. البته قبل از ایشان مقاتل زیادى است اما وقتى لهوف آمد، تقریبا همه آن مقاتل، تحتالشعاع قرار گرفت. این مقتلِ بسیار خوبى است؛ چون عبارات، خیلى خوب و دقیق و خلاصه انتخاب شده است. من حالا چند جمله از اینها را مىخوانم...
🔸یک منظره دیگر، منظره میدان رفتن علىاکبر علیهالسلام است که یکى از آن مناظر بسیار پرماجرا و عجیب است. واقعاً عجیب است؛ از همهطرف عجیب است. از جهت خود امام حسین عجیب است؛ از جهت این جوان
- علىاکبر - عجیب است؛ از جهت زنان و بویژه جناب زینب کبرا عجیب است. راوى مىگوید این جوان پیش پدر آمد. اولاً علىاکبر را ۱۸ تا ۲۵ساله نوشتهاند. مىگوید: «خرج على بنالحسین»؛ علىبنالحسین براى جنگیدن، از خیمهگاه امام حسین خارج شد. باز در اینجا راوى مىگوید: «و کان مِن اشبه النّاس خلقاً»؛ این جوان، جزو زیباترین جوانان عالم بود؛ زیبا، رشید، شجاع. «فاستأذن اباه فى القتال»؛ از پدر اجازه گرفت که برود بجنگد. «فأذن له»؛ حضرت بدون ملاحظه اذن داد. درباره «قاسمبنالحسن»، حضرت اول اذن نمىداد و بعد مقدارى التماس کرد، تا حضرت اذن داد اما «علىبنالحسین» که آمد، چون فرزند خودش است، تا اذن خواست، حضرت فرمود برو. «ثمّ نظر الیه نظر یائسٍ منه»؛ نگاه نومیدانهاى به این جوان کرد که به میدان مىرود و دیگر برنخواهد گشت. «و ارخى علیهالسلام عینه و بکى»؛ چشمش را رها کرد و بنا کرد به اشک ریختن.
🔸یکى از خصوصیات عاطفى دنیاى اسلام همین است؛ اشک ریختن در حوادث و پدیدههاى عاطفى. شما در قضایا زیاد مىبینید که حضرت گریه کرد. این گریه، گریه جزع نیست؛ این همان شدت عاطفه است؛ چون اسلام این عاطفه را در فرد رشد مىدهد. حضرت بنا کرد به گریهکردن. بعد این جمله را فرمود که همه شنیدهاید: «اللهم اشهد»؛ خدایا خودت گواه باش. «فقد برز الیهم غلامٌ»؛ جوانى به سمت اینها براى جنگ رفته است که «اشبه النّاس خُلقاً و خَلقاً و منطقاً برسولک».
🔸یک نکته در اینجا هست که من به شما عرض کنم. ببینید؛ امام حسین«ع» در دوران کودکى محبوب پیامبر بود؛ خود او هم پیامبر را بىنهایت دوست مىداشت. حضرت ۷-۶ ساله بود که پیامبر از دنیا رفت. چهره پیامبر، به صورت خاطره بىزوالى در ذهن امام حسین«ع» مانده است و عشق به پیامبر در دل او هست. بعد خداى متعال، علىاکبر را به امام حسین«ع» مىدهد. وقتى این جوان کمى بزرگ مىشود، یا به حد بلوغ مىرسد، حضرت مىبیند چهره، درست چهره پیامبر است؛ همان قیافهاى که اینقدر به او علاقه داشت و اینقدر عاشق او بود، حالا این به جد خودش شبیه شده است. حرف مىزند، صدا شبیه صداى پیامبر است. حرفزدن، شبیه حرفزدن پیامبر است. اخلاق، شبیه اخلاق پیامبر است؛ همان بزرگوارى، همان کرم و همان شرف.
🔸بعد اینگونه مىفرماید: «کنّا اذا اشتقنا الى نبیّک نظرنا الیه»؛ هر وقت دلمان براى پیامبر تنگ مىشد، به این جوان نگاه مىکردیم اما این جوان هم به میدان رفت. «فصاح و قال یابن سعد! قطعالله رَحِمَک کما قطعت رَحِمى».
🔸بعد نقل مىکند که حضرت به میدان رفت و جنگ بسیار شجاعانهاى کرد و عده زیادى از افراد دشمن را تارومار کرد؛ بعد برگشت و گفت تشنهام. دوباره به طرف میدان رفت. وقتى که اظهار عطش کرد، حضرت به او فرمودند: عزیزم! یک مقدار دیگر بجنگ؛ طولى نخواهد کشید که از دست جدت پیامبر سیراب خواهى شد. وقتى امام حسین این جمله را به علىاکبر فرمود، علىاکبر در آن لحظه آخر، صدایش بلند شد و عرض کرد: «یا ابتا! علیکالسلام»؛ پدرم! خداحافظ. «هذا جدى رسولاللَّه یقرئک السّلام»؛ این جدم پیامبر است که به تو سلام مىفرستد. «و یقول عجل القدوم علینا»؛ مىگوید بیا به سمت ما.
🔸اینها منظرههاى عجیبِ این ماجراى عظیم است و امروز هم که روز جناب زینب کبرا سلامالله علیهاست. آن بزرگوار هم ماجراهاى عجیبى دارد. حضرت زینب، آن کسى است که از لحظه شهادت امام حسین«ع»، این بار امانت را بر دوش گرفت و شجاعانه و با کمال اقتدار، آنچنان که شایسته دختر امیرالمؤمنین است، در این راه حرکت کرد. اینها توانستند اسلام را جاودانه و دین مردم را حفظ کنند. ماجراى امام حسین، نجاتبخشى یک ملت نبود، نجاتبخشى یک امت نبود؛ نجاتبخشى یک تاریخ بود. امام حسین«ع»، خواهرش زینب و اصحاب و دوستانش، با این حرکت، تاریخ را نجات دادند.
👤امام سیدعلی حسینی #خامنهای
بیانات در خطبههای نماز جمعه - ۱۳۷۷/۲/۱۸
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir