eitaa logo
سُلالہ..!
255 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
زنگ تفریح که شد النا رفت پیش زینب و بعد دوباره اومدن سمت من. زینب‌:سلام عزیزم -سلام. النا:بیا زنگ تفریح باهم باشیم. -اوکی. با هم رفتیم پایین و روی صندلی نشستیم. زینب:خوبی پارمیس جون؟ -خوبم! النا:شما این هفته دعوتید تولد من. یهو تعجب کردم،این ماه چقدر تولد داره...همین دوروز پیش رفتم خونه ثمین تولد ! زینب:من حتما میام النا. النا:چقدر خوب،پس پنجشنبه منتظرت هستم. زینب :چشم! النا:پارمیس میای؟؟؟ -نه من نمی تونم! النا:ای وای آخه چرا؟؟؟ -آخه رها پیشمه... النا:واقعا؟؟؟؟؟پس چرا مدرسه نمیاد! -آخه اخراج شده.. النا :خاک برسرم......چرا؟؟؟؟؟ -شاید راضی نباشه بگم! النا:مسخره بازی درنیار دیگه بگو. -عزیزمن،راضی نیستش... النا :از دست تو،رها رو هم بیار! -کجا؟ النا:تولد دیگه. -نمیشه که! النا:چرا نمیشه؟با هم رفیق صمیمی بودیم ها....من اگه می دونستم برگشته حتما دعوتش می کردم. -آخه... النا پرید وسط حرفم:آخه نداره،هر دوتا تون میاین....رها هم حتما بیار ولم واسش تنگ شده. -باشه. بعد مدرسه با رها رفتیم خونه ادامه دارد.....