خاطرات انقلاب بهرام پاییز.mp3
9.68M
از انقلاب خاطره ها دارم
گویی سوار موج خطر بودم
هر جا پدر به شوق و شعف می رفت
من نیز روی دوش پدر بودم
با چشم خون هر آیینه می دیدم
دریایی از تلاطم انسان ها
فریاد دادخواهی مصدومان
در هر کجا به کوی و خیابان ها
مردی که خود شکسته و زخمی بود
دست شکسته پدرم را بست
آن ماجرا نرفته مرا از یاد
آن روزها هنوز به یادم هست
یادش به خیر آن همه همراهی
یادش به خیر آن همه هم درددی
با آن که فصل فصل زمستان بود
بهمن بهار شد به جوانمردی
یادش به خیر آن که ز دل هر دم
از دوستی و مهر به یاران گفت
از نور و آب و آیینه
از شور و شوق و شبنم و باران گفت
چندیست خود پدر شده ام اینک
از باغ خاطرات گلی چیدم
بر دوش خسته ام پسرم امروز
باید ببیند آن چه که من دیده ام
باید ببیند این که هنوز ایران
گرد مدار عدل و وفاداریست
باید ببیند این که چنان دیروز
در شهر عشق و صفا جاریست
#ســرودهایدهـــهفجــر
#باصدایبهرامپاییز
@soleimaniasemani