📌از چیزی نمیترسیدم به چاپ صد و سی و ششم رسید.
🔰کتاب #از_چیزی_نمیترسیدم زندگینامهٔ خودنوشت سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی توسط انتشارات مکتب حاج قاسم برای صد و سی و ششمین بار تجدید چاپ شد.
🔻شرح زندگی پر فراز و نشیب حاج قاسم از دوران کودکی و زندگی در روستای «قنات ملک» کرمان تا ایام نوجوانی و مهاجرت به شهر کرمان و پس از آن دوران مبارزات انقلابی در سال ۵۷، موضوع دستنوشتهایی است که در صفحات این کتاب از آن شهید والامقام به یادگار مانده است.
🔻تقریظ کوتاهی از رهبر معظم انقلاب در مقدمه کتاب، به ارزشمندتر شدن اثر افزوده است.
🔻از چیزی نمیترسیدم نخستین اثر انتشارات مکتب حاج قاسم، دیماه سال ۱۳۹۹ همزمان با اولین سالگرد شهادت شهید سلیمانی چاپ و منتشر شد و تا کنون با انتشار ۴۷۰ هزار نسخه به چاپ ۱۳۶ ام رسیده است.
📣 براى تهيهٔ کتاب به کتابفروشیهای معتبر سراسر کشور مراجعه فرمایید.
📲 @Soleimany_ir
🔰#برشی_از_کتاب از چیزی نمیترسیدم
📌به مناسبت روز پدر
[پدرم اهل نماز بود. شاید در آن وقت چند نفر نماز میخواندند؛ اما پدرم به شدت تقید به نماز اول وقت داشت. همانگونه که به نماز تقید داشت، به حلال و حرام هم همینگونه بود. همهٔ اهل عشیرهمان او را به درستی میشناختند. زکات مالش را چه در گندم و جو و چه در گوسفندها، به موقع به سیدمحمد میداد.
نكتهٔ دیگر که در عشایر، محدود یا نایاب بود، این بود که پدرم اهل غسل بود. حتی در سرمای زمستان، در قنات دِه غسل ميکرد!]
📚 #از_چیزی_نمیترسیدم زندگینامهٔ خودنوشت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
#شهید_القدس
🔰دسترسی به محتوای مرتبط با شهید حاج قاسم سلیمانی
https://eitaa.com/joinchat/2687369483C7f0d8815b1
🔰#برشی_از_کتاب از چیزی نمیترسیدم
📌 به مناسبت ایام دهه فجر
وارد مسافرخانه شدم. عکس[امام خمینی] را از زیر پیراهن بیرون آوردم. ساعتها در او نگریستم. دیگر باشگاه نرفتم. روز چهارم، رفتم ترمینال مسافربری و بلیت کرمان گرفتم؛ در حالی که عکس سیاه و سفیدی که حالا بهشدت به او علاقهمند شده بودم را در زیر پیراهن خود که چسبیده به قلبم بود، پنهان کرده بودم. احساس میکردم حامل یک شیء بسیار ارزشمندم.
📚 #از_چیزی_نمیترسیدم زندگینامهٔ خودنوشت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
#شهید_القدس
🔰دسترسی به محتوای مرتبط با شهید حاج قاسم سلیمانی
https://eitaa.com/joinchat/2687369483C7f0d8815b1
🔸#برشی_از_کتاب از چیزی نمیترسیدم
📌به مناسبت روز پدر
[پدرم اهل نماز بود. شاید در آن وقت چند نفر نماز میخواندند؛ اما پدرم به شدت تقید به نماز اول وقت داشت. همانگونه که به نماز تقید داشت، به حلال و حرام هم همینگونه بود. همهٔ اهل عشیرهمان او را به درستی میشناختند. زکات مالش را چه در گندم و جو و چه در گوسفندها، به موقع به سیدمحمد میداد.
نكتهٔ دیگر که در عشایر، محدود یا نایاب بود، این بود که پدرم اهل غسل بود. حتی در سرمای زمستان، در قنات دِه غسل ميکرد!]
📚 #از_چیزی_نمیترسیدم زندگینامهٔ خودنوشت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
#سرباز_وظیفه
📲 @soleimany_ir
#برشی_از_کتاب از چیزی نمیترسیدم
🔸 به مناسبت ایام دهه فجر
وارد مسافرخانه شدم. عکس[امام خمینی] را از زیر پیراهن بیرون آوردم. ساعتها در او نگریستم. دیگر باشگاه نرفتم. روز چهارم، رفتم ترمینال مسافربری و بلیت کرمان گرفتم؛ در حالی که عکس سیاه و سفیدی که حالا بهشدت به او علاقهمند شده بودم را در زیر پیراهن خود که چسبیده به قلبم بود، پنهان کرده بودم. احساس میکردم حامل یک شیء بسیار ارزشمندم.
📚 #از_چیزی_نمیترسیدم زندگینامهٔ خودنوشت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
📲 @Soleimany_ir