eitaa logo
شهید حاج قاسم سلیمانی
8.6هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1هزار ویدیو
41 فایل
بنیاد مکتب حاج قاسم؛ حفظ و نشر آثار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی فرمانده شهید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارسال نظر از حساب زیر @soleimany_contact
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید حاج قاسم سلیمانی
‍ 📖 برشی از کتاب به بهانه‌ اول فروردین، سالروز میلاد شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔺‍ حاجی عاشق تولد گرفتن بود و دوست داشت که غافل‌گیرش کنند. دیگر همه اعضای خانواده این را می‌دانستند. برای تولدش باید همه دور او جمع می‌شدند و برایش کادو می‌خریدند. خیلی هم دوست داشت زودتر ببیند چه کادویی برایش گرفته‌اند. 🔺حاجی متولد اول فروردین ۱۳۳۵ بود. کل خانواده هرسال برایش اول فروردین تولد می‌گرفتند. از یک هفته قبل از تولدش منتظر بود ببیند امسال بچه‌ها چطوری او را غافل‌گیر می‌کنند. چون خودش خیلی ذوق داشت، بچه‌ها هم از اینکه برای او تولد بگیرند و غافل‌گیرش کنند، خیلی لذت می‌بردند. 🔺تولد بچه‌ها که می‌شد، به شوخی می‌گفت: «همه‌اش که تولد شماهاست! چقدر شماها زیادین. همه‌اش من باید براتون کادو بخرم. پس کی نوبت من می‌شه؟» 🔺نوبت تولد حاجی که می‌شد، بچه‌ها از مدت‌ها قبل برنامه‌ریزی می‌کردند. کیک سفارش می‌دادند، برای خرید کادو با هم مشورت می‌کردند و ... گاهی برای کادو به بچه‌ها تقلب می‌رساند و می‌گفت : «هزینه الکی نکنی. چیزی که دوست دارم، برام بخرین. یه‌وقت چیزی نخرین که دوست نداشته باشم. کتاب، ساعت، انگشتر ... من این‌ها رو دوست دارم» 📚 کتاب "عزیز زیبای من" مستند روایی از واپسین روزهای پیش از عروج شهید سلیمانی، از زبان فرزندان، دوستان و هم‌رزمان ایشان است. 📚 این کتاب به قلم زینب مولایی نگاشته و توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر شده است. مراسم رونمایی از این کتاب، در روز اول فروردین ۱۴۰۲ همزمان با سالروز میلاد شهید سلیمانی در گلزار شهدای کرمان برگزار گردید. جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir
📌 به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س) 🔰 عزيز زيباى من به خاطر ارادت ويژه‌اش به حضرت زهرا(س)، دوست داشت در ایام فاطمیه مراسم داشته باشند. بنیان روضه‌های ایام فاطمیه‌اش از اهواز شروع شد، همزمان با جنگ. در کرمان به طور رسمی‌تر این هیئت را برگزار کرد. اول کار فقط در منزل مسکونی خودش روضه برگزار می‌شد. جمعیت که زیاد شد، به فکر مکان بزرگتری افتادند. کنار منزلشان زمینی بود که آن را خریداری کردند. داخل زمین چادر می‌زدند و هیئت برگزار می‌کردند. کم‌کم بیت‌الزهرا شکل گرفت و به شکل حسینیه درآمد و آن را وقف کرد. 📚 مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان 📲 @Soleimany_ir
🔰 عزیز زیبای من [می‌خواست همهٔ خانواده را یک‌جا  ببیند. وقتی دورهمی داشتند؛ اگر یکی از بچه‌ها نمی‌توانست بیاید، تاریخش را عوض می‌کردند تا همه باشند. حاجی هربار که کل خانواده را کنار هم می‌دید، کلی انرژی می‌گرفت؛ مخصوصا نوه‌ها را. خیلی به خانواده وابسته بود. عادت داشت خودش در را به رویشان باز کند. دوست داشت به بهترین شکل ممکن از بچه‌ها و نوه‌هایش پذیرایی کند.] 📚 مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان 📲 @Soleimany_ir
🔰 خاطرات شهید سید رضی موسوی از ساعت‌های قبل از شهادت حاج قاسم سلیمانی [▪️هواپیما در فرودگاه دمشق فرود آمد. سید رضی در فرودگاه بود. برای کار دیگری رفته بود که به او خبر دادند «حاج‌قاسم سلیمانی اومده.» سید رضی شوکه شد. سریع به استقبالشان رفت. حاجی ردیف اول نشسته و ماسک زده بود. ▪️سید رضی به‌سمتش رفت و بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت: «حاج‌آقا، ما که هنگ کردیم شما خبر‌نداده اومدی!» حاجی گفت: «حالا یه صلوات بفرست از هنگی در بیای!» سید رضی خندید و زیر لب صلواتی فرستاد. سوار ماشین شدند و به‌سمت مقصد حرکت کردند. ▪️حال‌و‌هوای حاجی خیلی خاص بود. در مسیر نگاهی به سید رضی کرد و بی‌مقدمه گفت: «تو هم دیگه پیر شدی، تو هم باید شهید بشی!» «خدا از دهنت بشنوه، حاجی!»] 📚 برشی از کتاب مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان 📲 @Soleimany_ir
📌 عزیز زیبای من 🔰 خاطرات شهید سید رضی موسوی از ساعت‌های قبل از شهادت حاج قاسم سلیمانی ▪️حاجی که خوابید، سید رضی و آقای پورجعفری آمدند در پذیرایی نشستند. حرف‌ها و رفتارهای حاج‌حسین هم مثل همیشه نبود. خیلی آرام‌تر از همیشه به نظر می‌رسید. آرامشی در وجودش بود که به‌وضوح حس می‌شد. آن دو شروع به صحبت با همدیگر کردند. ▪️حاج‌حسین گفت: «می‌دونی آقا سید، حدود بیست روز پیش بود که حاجی توی عراق بهم گفت: ’حسین، آماده باش. دیگه یواش‌یواش وقت رفتن من و تو نزدیک شده!‘ یه بار دیگه هم بهم گفت: ’ دعا کن شهید بشیم. دعا کن من و تو با هم شهید بشیم!‘» ▪️سید رضی از شنیدن این حرف شوکه شده بود و نمی‌دانست چه باید بگوید. تصور نبودن حاجی هم دردناک بود! سعی کرد خیلی به این حرف‌ها فکر نکند و فکر شهادت حاجی را از سرش بیرون براند. 📚 مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان 📲 @Soleimany_ir
🔰 خاطرات شهید سید رضی موسوی از لحظات شهادت حاج قاسم سلیمانی [ساعت حدود ١:۳۰ دقيقه شب بود و سيد رضى در اتاقش خوابیده بود که برادری آمد پشت در اتاقش و شروع کرد به در زدن. «چی شده؟!» «سردار حجازی با شما کار داره. فوریه!» سریع به سمت تلفن رفت و با سردار تماس گرفت. «سید، حاجی کی رفت؟» «دو سه ساعت پیش. چطور؟!» «سریع یه پیگیری بکن. مثل اینکه توی فرودگاه بغداد اتفاقی افتاده!» سید رضی نگران شد. شروع کرد به تماس گرفتن. اول با ابوفاضل تماس گرفت. اما او هم از ماجرا بی‌خبر بود. از ابوفاضل خواست که از سوار شدن به هواپیما تا پیاده شدن حاجی را با جزئیات برایش بگوید. بعد با چند نفر دیگر تماس گرفت. خبرها حکایت از آن داشت که اتفاقی افتاده…] 📚 برشی از کتاب مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان 📲 @Soleimany_ir
🔻به مناسبت روزهای منتهی به ایام شهادت شهیدالقدس، کتابی با حال و هوای روزهای پایانی زندگی سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی را همخوانی می‌کنیم. 📚 کتاب «عزیز زیبای من» روایت مستندی از هفتاد و دو ساعت پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی و برگرفته از خاطرات اعضای خانواده‌، چند تن از فرماندهان جبهه‌ی مقاومت و رفقای قدیمی ایشان است. بدون شک خط به خط زندگی مردی که حتی پس از شهادتش نیز همچنان بر قله ابهت ایستاده، ارزشمند و خواندنی است اما آنچه جذابیت ویژه‌ای به کتاب بخشیده، روایت عینی و مستند از روزهای منتهی به شهادت شهید سلیمانی و ساعات پایانی زندگی آن قهرمان ملی است. 📖 شروع همخوانی : از شنبه ۹ دی ماه الی پنجشنبه ۱۴ دی ماه 🔰 از طریق لینک زیر به همخوانی کتاب عزیز زیبای من بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/495190677C4883b27888 📲 @Soleimany_ir
🔰 به مناسبت سالگرد شهادت شهید احمد کاظمی [«ما خیلی سر به سر احمد می‌ذاشتیم. هربار که می‌شنیدیم بدون ما رفته سفر، یه برنامه‌ای می‌چیدیم که برگردونیمش تهران. یه بار که رفته بود شمال، با محمدباقر یه برنامه‌ای چیدیم برش گردونیم.» حاجی این خاطره را می‌گفت و همه می‌خندیدند. خیلی هوای رفیقش را کرده بود. هرکسی رابطهٔ او با شهید احمد کاظمی را می‌دانست، نمی‌توانست باور کند روزی آنها از هم جدا شوند. چقدر سر به سر هم می‌گذاشتند و چقدر حاجی دلش برای خنده‌هایشان تنگ شده بود.] 📚 ، مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان 🔰دسترسی به محتوای مرتبط با شهید حاج قاسم سلیمانی https://eitaa.com/joinchat/2687369483C7f0d8815b1