eitaa logo
روشنگری مکتب حاج قاسم🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴.هاجر🏴
163 دنبال‌کننده
12هزار عکس
11.3هزار ویدیو
96 فایل
✔higair...robat.✔
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌رب‌الشهدا🌸 دغدغه‌اش از شهادت، کار فرهنگی بود! به مادرش می‌گفت: دعاکنید من موثر باشم،شهید شدم یا نشدم، مهم نیست! هروقت هم که بحث شهادت میشد، می‌گفت "افوض امری الی الله" هرچه خدا بخواهد..:) امروز سالروز شهادت شهید مصطفی صدر زاده عزیز هست...🖤🌱 ختم قرآن داریم به نیت شهید عزیز...🌻 لطفا هرکس مشتاق بود شرکت کنه در ختم قرآن به خادم کانال پیام بده تا جز مورد نظر رو بهشون گفته شود ...😊 جز1⃣...💐 جز2⃣...💐 جز3⃣...💐 جز4⃣...💐 جز5⃣...💐 جز6⃣...💐 جز7⃣...💐 جز8⃣...💐 جز9⃣...💐 جز0⃣1⃣...💐 جز1⃣1⃣...💐 جز2⃣1⃣...💐 جز3⃣1⃣...💐 جز4⃣1⃣...💐 جز5⃣1⃣...💐 جز6⃣1⃣...💐 جز7⃣1⃣... جز8⃣1⃣... جز9⃣1⃣... جز0⃣2⃣...💐 جز1⃣2⃣...💐 جز2⃣2⃣...💐 جز3⃣2⃣...💐 جز4⃣2⃣...💐 جز5⃣2⃣...💐 جز6⃣2⃣...💐 جز7⃣2⃣...💐 جز8⃣2⃣...💐 جز9⃣2⃣...💐 جز0⃣3⃣...💐 اجرتون با آقا‌مصطفی🥲❤️‍🩹 آیدی خادم کانال جهت دریافت جز: @rogaye_khaton315 انشاءالله که همگی حاجت روا وعاقبت بخیر شوید...🤲🤲 التماس دعا🌹 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🤍🌷🤍🌷🤍 روایت شهید احمد کاظمی از لحظه شهادتش به نقل از فرزندشان : اونقدر کیف داد ... 🌷به مناسب سالگرد شهادت سردار احمد کاظمی 🌷 🌷🤍🌷🤍🌷🤍
🌹اگر می‌خواهید تاثیرگذار باشید اگر می‌خواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم... سالروز شهادت سردار حاج احمد کاظمی گرامی باد 🌷
علاقه شدید به (عج) داشت. علاقه فوق‌العاده زیاد. ما مشکلمان این است که فکر می‌کنیم امام زمان قراره ده سال، بیست سال، پنجاه سال دیگر بیاید. انگار هنوز باور نکردیم امام زمان‌مان را... اما مصطفی این طور نبود، این عشق شدیدش به باعث می‌شد که با انگیزه و فشرده کار کند و سختی‌ها را تحمل کند. را هم خیلی دوست داشت... 🌹 🕊 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🕊 🕊 ● شهید مدافع حرم مجید قربانخانی که در محله او را مجید بربری صدا می زدند به واسطه شهادت در سوریه و تحولی که در او رخ داد حر مدافعان حرم نام گرفت. ● مجید قربانخانی را به واسطه کار در مغازه نان بربری داییش «مجید بربری» صدا می زدند، خیلی از پسران جوان محله یافت آباد چه پیش از شهادت او و چه حالا که به عنوان «حر مدافعان حرم» معروف شده مجید را خوب می شناسند، پسر شر و شور متولد سال ۱۳۶۹ که شیطنت داشت، بازوهایش را خالکوبی کرده بود، قلدری می کرد و خیلی اهل نماز نبود، اما سرشت پاک او در روز هایی که حرم عمه سادات در خطر هجوم تکفیری ها قرار گرفت از غبار معصیت پاک شد و از او مجید دیگری ساخت. مجید با همه اشتباهات و اشکالاتی که داشت ویژگی های خوبش مثل دستگیری از فقرا و زیر بار ظلم نرفتن او را رستگار کرد، با همین روحیه ظلم ستیزی وقتی فهمید تکفیری ها به حرم (س) جسارت کردند دلش طاقت نیاورد، با هر ترفندی که بود خودش را بین مدافعان حرم جا کرد و به سوریه رفت و در همان اعزام اول در 21دی ماه 1394 در خان طومان سوریه به شهادت رسید. 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🕊 🕊 ● در بیستم دی ماه 1394 از منطقه الحاضر به‌سمت حرکت کردیم، شب عملیات بود و نمی‌دانستیم که چه اتفاقی برای بچه‌ها می‌افتد، برای همین از هرکسی سؤال می‌پرسیدند. از مرتضی پرسیدند؛ "اگر بخواهی شهید شوی، دوست داری چگونه شهید شوی؟"، شهید کریمی گفت که "دوست دارم، «علی‌اکبری» شهید شوم." ● آقامرتضی در صبح بارانی 21 دی‌ماه 1394 به شهادت رسید؛ یادآور شد: هنوز صدای مداحی شهید مرتضی کریمی در گوش خیلی‌ها هست و او همانند مقتدای خودش (ع) به شهادت رسید، چراکه یک موشک کورنت به او اصابت کرد و بدنش ارباً ارباً در صحرای خان‌طومان پخش شد. 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───
🕊🕊 سالروزشهادت آقازاده ای ازجنس شجاعت،ایثاروشهادت جهاد،اسمش... جهاد،رسمش... جهاد،اندیشه و رویاش... 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
‹💌🕊› 🥀 🕊 🌷من خجالت می‌کشم توی صورت حاج قاسم نگاه کنم... . • ✧اسفند سال ۱۳۸۸ بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهیدان آقا مهدی و آقا حمید باکری مراسمی برگزار شده بود. تهران بودم آن روزها. محمودرضا زنگ زد و گفت: «می‌آیی مراسم؟» گفتم: «می‌آیم. چطور؟» گفت: «حتما بیا. سخنران مراسم حاج قاسم است». مقابل تالار با هم قرار گذاشته بودیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. پیدایش کردم و با هم رفتیم و نشستیم طبقه بالا. همه صندلی‌ها پر بود و جا برای نشستن نبود. به زحمت روی لبه یکی از سکو‌ها جایی پیدا کردیم و همان جا نشستیم روی سکو. در طول مراسم با محمودرضا مشغول صحبت بودیم. ولی حاج قاسم که آمد محمودرضا دیگر حرف نمی‌زد. من گوشی موبایلم را درآوردم و همان جا شروع کردم به ضبط کردن سخنرانی حاج قاسم. محمودرضا تا آخر، همین طور توی سکوت بود و گوش می‌داد. وقتی حاج قاسم داشت حرف‌هایش را جمع‌بندی می‌کرد، محمودرضا یک مرتبه برگشت گفت: «حاج قاسم فرصت سر خاراندن هم ندارد. این کت و شلواری را که تنش هست می‌بینی؟ باور کن این را به زور قبول کرده که برای مراسم بپوشد و الا همین قدر هم وقت برای تلف کردن ندارد!» موقع پایین آمدن از پله‌ها به محمودرضا گفتم: «نمی‌شود حاج قاسم را از نزدیک ببینیم؟» گفت: «من خجالت می‌کشم توی صورت حاج قاسم نگاه کنم؛ بس که چهره‌اش خسته است.» پایین که آمدیم، موقع خداحافظی با دیالوگ مشهور سلحشور در فیلم آژانس شیشه‌ای به او گفتم: «این شما، اینم مربی‌تون!» دلخور شدم که قبول نکرد برویم حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. محمودرضا خودش هم همین طور بود؛ همیشه خسته. پرکار بود و به پرکاری اعتقاد داشت. می‌گفت: «من یک بار در حضور حاج قاسم برای عده‌ای حرف می‌زدم. گفتم من این طور فهمیده‌ام که خداوند شهادت را به کسانی می‌دهد که پر کار هستند و شهدای ما در جنگ این طور بوده‌اند. حاج قاسم حرفم را تایید کرد و گفت: بله همین بود». . • ❍• نثار ارواح پاڪ شهدا، امام شهدا، سلامتی و تعجیل درظهور امام زمان ✨اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمدٍ وَآلِ مُحَمدٍ وَعَجّلْ فرَجَهُمْ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَـرَج بِحق‌ّ الزّینب‌ سَلام‌ُ الله‌ عَلَیها✨🤲🏼❤️‍🩹 ❏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌• السّلامُ علَیکِ یا فاطمةُ الزّهراﷺ•••🥀 ❏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌• صَلَےاللّٰه عَلَیْکَ یٰااَبٰاعَبْدِاللّٰه•••❤️‍🩹 🍃🕊🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید محرم ترک اولین شهید مدافع حرم دست نوشته ، اولین شهید مدافع حرم: 🔺امروز از ساعت چهار عصر به یکباره دلم گرفت، به یاد دخترم فاطمه و همسرم که امروز تقریبا هشتاد روز است که آنها را ندیده ام افتادم. 🔺عکسها و فیلمهایی که از فاطمه داشتم را نگاه میکردم و در دلم به یاد حضرت رقیه(س) افتادم و این که چه کشید این خانم سه ساله ... 🔺در همین حال بودم که یکباره تلفن به صدا درآمد، با صدای تلفن حدس زدم حتما همسرم هست که تماس گرفته! 🔺حدسم درست بود ولی بدون این که صحبتی کند گوشی را به دخترم داد دیدم که گریه امانش نمیدهدگفتم چی شده خانم طلا، باباجانی؟ دختر بابا چی شده چرا گریه میکنی؟! 🔺گفت: بابایی دلم برات سوخته کی میایی، من دوسِت دارم، بیا بابایی دیدم حال فاطمه خیلی بد بود شروع کردم به نوازشِ فاطمه خواستم حواسش را پرت کنم، گفتم: برای بابایی شعر می خونی؟ 🔺در حالی که فاطمه متوجه نشود آرام می ریختم، اشکم برای سه ساله امام حسین بود برای وقتی که بهانه بابا را گرفت و سر پدر را برایش آوردند... 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🕊🕊 ● علی رغم اینکه سن و سال زیادی نداشت و تنها یک سوم از خدمتش طی شده بود، در این مدت رشد چشمگیری کرده بود. مخصوصا از نظر اطلاعات نظامی و تاکتیکی وقتی در جمع نیروهای تحت امر خود صحبت می کرد و یا کار آموزشی انجام می داد. آدم یاد شهید حسن باقری و شهید مهدی زین الدین می‌افتاد که در سنین کم چطور یک عملیات را هدایت می کردند. تصمیم گرفته بودم وقتی از سوریه به ایران بازگشتم مسوولین مربوطه را در خصوص استفاده بیشتر از حجت متقاعد کنم و به نوعی به سبب مسوولیتم حجت آقا را به آنها معرفی کنم، اما حالا این حجت است که باید سفارش ما را به ارباب کند... مدافع حرم ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
"بسم رب الشهدا والصدیقین" سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ - سرلشکر خلبان عباس دوران، عقاب تیز پرواز آسمان ایران 🕊🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹وداع برادرانه❤داداشش میخواد بره سوریه گریه میکنه شهید بهش میگه ((سرباز رهبر که گریه نمی کنه)) محکم باش توبایدسرباز امام زمان بشی ا ن شاءالله امام زمان ظهور کنه و تو لشکر امام زمان باشی مگرجهادکردن گریه داره!؟ 🕊شادی روح بلندش صلوات شهید 🕊 اللهم صلی علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌