🌹👈 خطبه دوم نمازجمعه شمال شهراصفهان :
🌹ایام بازگشت آزادگان به میهن اسلامی راگرامی میداریم.#آزادگان و ایثارگران حاضر در دفاع مقدس، پیامبران دفاع مقدس هستند و باید آن حقیقت نورانی را برای نسل جوان روایت کنند
🔻🔰#تحلیل تاریخی #کودتای۲۸مرداد
استخراج و بهره برداری از#نفت ایران بر اساس دو قرارداد ننگین در زمان قاجار ودوره رضاشاه به مدت۱۰۰سال مقرر شد دراختیار انگلیسها گذاشته شود
🔸#سال۱۳۲۲با مطالبه عمومی مردم جهت قطع ید استعمار و همزمان حضورمصدق درمجلس وباحمایت مردم وآیت الله کاشانی،ملی شدن صنعت نفت انجام شد
🔹#اعتماد_مصدق به #آمریکا برای مقابله بااستعمار انگلیس وتقابل باآیت الله کاشانی،هم به سرنگونی خودش وهم به برگشت شاه به کشورمنجر شد
🔸با مرور تاریخ ۲۰۰ ساله آمریکا مشخص می شود که نطفه #آمریکای استکباری واستعمارگر با تعدی وظلم تجاوز به حقوق دیگران شکل گرفته به عنوان مثال در اوائل شکل گیری دولت آمریکا ۱۶میلیون#سرخ_پوست بومی آمریکا و سپس حدود ۱۰۰میلیون# سیاه پوست را درجنایتی بزرگ و در طی چند دهه قتل عام کردند.
🌱پروردگارا؛به حق محمدوآل محمدبه ماتوفیق شناخت وظیفه وعمل به وظیفه عنایت بفرما.🌱
⚘والسلام وعلیکم ورحمت الله وبرکاته ⚘
@namazjomemalekshahr
25.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همایش تجلیل از #آزادگان عزیز
با حضور امام جمعه شمال شهر، رئیس اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ،فرمانده سپاه ناحیه امام رضا(ع)،شهردار منطقه ۸، و مسئولین منطقه
هدایت شده از عضو یابان امنیت
🌷 یاباب الحوائج، یا موسی ابن جعفر (ع)
👈 چقدر شبیه زندان امام موسی ابن جعفر(ع) است... سالها بعد از هارون الرشید در بغداد، فرزندان بعثی اون ملعون، دوباره در بغداد، شیعیان مولا و آزادگان سرافراز آن امام همام را در همان زندان های مخوف (مطامیر) جا دادند، تا به شهادت رسیدند...یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد👌
#شهدای_آزاده
#آزادگان
#شهیدتندگویان
🌷به خاطر آنكه قاب عكس صدام را شكسته بودم، مرا به گودالی كه هشتاد و یك پله از زمین فاصله داشت، بردند. آنجا شبیه یك مرغدانی بود... وقتی مرا در سلولم حبس كردند، از بس كوچك بود، میبایست به حالت خمیده در آن قرار میگرفتم. آن سلول درست به اندازه ابعاد یك میز تحریر بود. در آنجا متوجه یك پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی كه سكوت كرده بود، به چشمانم زل زد. بیمقدمه پرسید: ایرانی هستی؟... من وزیر نفت ایران, محمد جواد تندگویان. هستم... فقط نگاهش میكردم. نگاه به بدنی كه از بس با اتوی داغ به آن كشیده بودند، مثل دیگ سیاه شده بود... گفتم: اگر پیامی داری بهم بگو. گفت: این سیاه چال، طبقه زیرین پادگان هوا نیروز به نام الرشید است...گفت: پیـام من مرزداری از وطن است. صبوری است. نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. نگذارید دشمن به خاك ما تعرض كند. استقامت، تنها راه نجات ملت ماست. بگذارید كشته شویم، اسیر شویم, ولی سرافرازی ملت به اسارت نیفتد. گفتم: به خدا قسم پیامت رابه ایرانیان میرسانم خم شدم دستش را ببوسم كه نگذاشت...
کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
راوی: عیسی عبدی، کتاب ساعت به وقت بغداد، ج1، ص89.