رفته بود تهران درس بخواند. سال آخر دبیرستان، دوستش از یک کوچه میرفته مدرسه، علی از یک کوچهی دیگر. دوستش بهش میگفته: چرا از اونجا میری؟ بیا از این کوچه بریم، پر از دختره. علی میگفته: شما میخوای بری، برو. به سلامت. من نمیام.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌷
#شهیدانه
«دنیا آدم را آهسته آهسته
در کام خود فرو می برد؛
قدم اول را که برداشتی
تا آخر میروی باید مواظبِ
همان قدم اول باشی»
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
「حافظان امنیت」