eitaa logo
سلطان نصیر
3.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
446 ویدیو
249 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
سلطان نصیر
@soltannasir           { مغان شیعه کیستند ۳ } ادامه...👇 🔷مغان شیعی جعفری مذهب تا کنون در طریقه
@soltannasir             {مغان شیعه کیستند ۴ } ادامه...👇 🔶گروهی از مغان شعیه که با حکمت قدیم آشنایی دارند پیرو حکمت نوری و اصالت نور هستند می توان آنها را از این منظر در زمره اشراقیان طبقه بندی کرد. البته در تقسیم بندی انوار تقسیم بندی های متنوع تری نسبت به آثار شیخ الاشراق شهاب الدین یحیی سهروردی دارند و در بعضی جاها با ایشان هم نظر نیستند و پیرو تمام و کمال نظرات وی نیستند. پ ن: گروه نسبتا کثیری از مغان شیعه چه در گذشته و چه در حال آشنایی خوبی با حکمت رسمی نداشته و ندارند. و بدین خاطر بوده که بعضا نتوانستند مشاهدات و مکاشفات خویش را بر طبق قواعد عقلی مستحکم بنا نمایند. از لابه لای بعضی سخنانشان ناآشنایان به مبانیشان حلول و اتحاد و تناسخ را برداشت نمودند. و بعضا پیروان خودشان نیز چنین برداشتی را از سخنان بزرگانشان داشته اند. فهم بطن سخن آنان هنر هست که پیروان ظاهریشان نیز که مدعی جانشینی و وارث بودنشان را دارند از آن بی بهره اند. معمولا اکثر حکمت دوستان بدلیل نوع کلامشان از سخنان آنها دوری می نمایند چون با نگاه ظاهری به سخنانشان نگاه می نمایند آن را سست و کم مایه می یابند. 🔷گروهی از مغان شیعه (کیمیاگرانشان) به غیر از تخصص در کیمیا و علم حروف و نجوم، استاد مسلم علم موسیقی و صوت و آواشناسی و علم الالحان و نورشناسی و ... هستند. فناوری های خاص مرتبط با الحان (اسم سمیع و متکلم خداوند) و همچنین انوار و ابصار (اسم نور و بصیر و مصور) دارند. به طوریکه می توانند با قرار دادن دستگاهی خاص در یک اتاق هتل از حافظه وسایل داخل اتاق تصاویر و اصوات یک اتفاق یا ملاقات را در آنجا بیرون بکشند. 🔶مغان شیعه هر چند که بسیار ایران دوست هستند اما برخلاف مغان سنجان تعصب بی مورد و خام بر ایران به عنوان یک کشور و جغرافیا ندارند. بلکه بر روی حق و حقیقت است که تاکید دارند. در نظر آنان خورنه با هر کسی باشد وی شاه است وی می خواهد ایرانی باشد یا عرب یا تُرک یا اروپایی فرقی نمی کند. این فروغ ایزدی با هر کسی باشد وی شاه است. دیده ای خواهم که باشد شَه شناس. تا شناسد شاه را در هر لباس ایران دوستی در بینشان بر یک صورت نیست و شدت و ضعف دارد. من باب مثال شاگردان اروپایی مغان شیعه هر چند که از اندیشه های شیعی و ایرانی بسیار متاثرند. اما عشق به ایران برایشان به نسبت مغان مهری کهن بسیار کم رنگ تر است. 🔷درست است که مغان شیعه بر حق و حقیقت تاکید دارند. اما بخش زیادی از آنها آنقدر ایران دوست هستند که با افرادی که به هر نحوی با ایران و نام ایران مشکل دارند. باطنا خوب نباشند. این خوب نبودن  لزوما به معنی دشمنی نیست. 🔶مغان شیعه یا صاحبان ذوات نورانی مجردی هستند که پیش از خلقت زمین و آسمان با حضرت علی همراه بودند. و البته مراتب مختلفی در این همراهی دارند. یا افرادی هستند که پرتویی از این انوار را به هنگام تولد با خود همراه داشته اند. گاه یک مغ شیعه در اثر سلوک و مجاهده در طریقه های مغانه در انتها از این انوار بر وی تجلی می شود و وارد جرگه مغان شیعه می شود. اگر بر کسی چنین تجلی ای نشود ولو اینکه سلوک مغانه داشته باشد در جرگه مغان شیعه قرار نمی گیرد. پ ن  : این تجلی لزوما تجلی ظاهری به مانند حضرت موسی کلیم الله نیست. زیرا آن نوع تجلی تنها مختص به ذات سنگین موسوی است. هر کسی ذات موسوی داشته باشد شاید بتواند از این تجلی برخوردار شود که به جای خلع بدن و عروج روح، تجلی الله تبارک تعالی را در عالم ظاهر به پایین بیاورد. خواننده گرامی دقت نماید که ذات در نگاه مغانه با قدم در نزد صوفیه و عرفا که فلان عارف بر قدم فلانی است متفاوت است. 🔶مغان شیعه بر معرفت امیرالمومنین علی علیه السلام به نورانیت تاکید دارند. 🔷شاگردان مغان شیعی مهری کهن توسط مرتبطین خویش در عالم ظاهر اسناد شاهنامه را در اختیار حکیم ابوالقاسم فردوسی گذاشتند. و حکیم ابوالقاسم فردوسی جزو این طایفه بود. با اینحال آنچه که دیده شده همه آنچه که در شاهنامه آمده مورد قبولشان نیست. 🔶مغان شیعه علی الخصوص جعفری مذهبانشان بر ادعیه نادعلی، صباح، نور(آموخته حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به سلمان فارسی) جوشن کبیر و عهد و سیفی صغیر تاکید و یا مداومت دارند. حتی بعضی مغان شیعه زردشتی که در عصر حاضر متولد شده اند به بعضی از این ادعیه التزام دارند.   ادامه دارد..‌. @soltannasir
سلطان نصیر
@soltannasir           { تمدن های ناشناخته و یوفو ۵} ادامه...👇 اما حال که سخن از سیمیا شد بد ند
@soltannasir                  {مرجانه ساحر} {سه روز اندر این قلعه بی توش و تاب همی بود و می ریخت از دیده آب به روز چهارم یکی گنده پیر بیامد برش روی مانند قیر  به گردن برافکنده قرصی ز زر بدان سان که در شب نماید قمر ز روی شب از رنگ او رنگ رفت از او بوی بد تا به فرسنگ رفت بر شهریار آمد آن دیوسار چنین گفت کای نامور شهریار به دام بلایت من افکنده ام مراین چه ز بهر تو من کنده ام مر آن گور کآمد برت در شکار ز سر تا به دم پیکرش در نگار بدان ای جهانجو که من بوده ام که از جست و جویت نیاسوده ام مرا نام مرجانه ساحر است كز افسون من 👈سامری ماهر است مرا جفت بود آنکه کشتی به تیغ نیابی ز چنگ من اکنون گریغ کنون با من امروز دلشاد شو بیا جفت من باش و داماد شو رهایی اگر بایدت زين حصار بده کام من ای یل نامدار بگفت این و بگرفت دستش به دست ببردش از این جا به جای نشست نخستین خورش برد جادو برش چو بُد گرسنه خورد یل زان خورش پس آنگه بیامد بر شهریار بگفتا که کام دلم را برآر بیا و بکن دست در گردنم بچین خوشه کام از خرمنم }(کتاب  شهریارنامه، سروده مختاری دوره صفوی ص ۲۴۵) نکته ۱ : شهریار که در اینجا به بند مرجانه ساحر می افتد‌ پسر برزو پسر سهراب پسر رستم دستان است. نکته ۲: در اکثر داستان های پهلوانی، این پریان هستند که عاشق پهلوانان می شوند و می خواهند با آنها هم آغوش بشوند. از جمله این پریان می توان به پری خن ثـئـيـتـی اشاره نمود که در اوستا و متون پهلوی آمده سام گرشاسب گیسور مجعد موی صاحب خورنه پهلوانی با وی در می آمیزد و سپس سقوط می نماید. حتی در اسطوره گیل گمش نیز این ایشتر یکی از ربه النوع های کوکب زهره است که خود را به گیل گمش عرضه می نماید و وی از هم آغوشی با وی خودداری می نماید. علی ای حال این احتمال را می دهیم که مرجانه ساحر در اینجا یک پری بوده که شهریار را به خویش خوانده است و به مرور در طول تاریخ به صورت دیو زنی درآمده است. نکته ۳: در ابیاتی از زبان مرجانه ساحر ادعا می شود که سامری از افسون وی ماهر است. یعنی وی به سامری در برهه ای سحر آموخته است. @soltannasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در  ‌کتاب ‎ متعلق به ایلیا (احتمال بسیارزیاد الیاس علیه‌السلام) از پیامبران بنی‌اسرائیل حدودا ۲هزار و ۸۰۰ سال پیش آمده است: بنی‌اسرائیل بعد از پراکنده‌شدن و آوارگی، دوباره در سرزمین مقدس جمع خواهند شد و حکومتی را تشکیل خواهند داد. عمر این حکومت به‌اندازه عمر یک انسان است و نابودی آن به‌دست پِرشین‌هاست... قبل از قیام ماشیح (منجی)، ملت‌ها باهم خواهند جنگید، در این هنگام پرشین‌ها (ایرانیان) قیام خواهند کرد... khabarfoori.com/fa/tiny/news-3039145 @soltannasir
بسم الله الرحمن الرحیم یکی از دوستان کلیپ بالا را برای بنده فرستادند و پرسیدند آیا چنین کتابی وجود دارد ؟ در پاسخ باید بگویم بله وجود دارد منتهی مترجمین کلیپ بالا نام کتاب را اشتباه شنیده اند. کتاب بالا معروف است به 《תנא דבי אליהו 》 (tana debi eliyahu) [تانا دِوی الیاهو] از متون مکاشفه ای کهن که آن را به الیاهو ناوی یا همان الیاس نبی منسوب کرده اند. این کتاب  بخشی از  میدراشیم است که در تلمود به بخش هایی از آن اشاره شده است که آمورا رَو عنان مدعی است الیاهوی ناوی بر وی ظاهر شده و آن را به وی آموزش داده است. بعضی از خاخام های قبالیست به این کتاب و مطالب آن توجه ویژه ای دارند و قرائت و فهم آن را دارای پاداش دنیوی و اخروی و بعضا دافع بلایا می دانند. نکته : کتاب تانا دوی الیاهو جز مجموعه تنخ (عهد عتیق) نمی باشد. @soltannasir
4_5931425341301068862.pdf
291.9K
فایل کتاب תנא דבי אליהו تانا دوی الیاهو از متون مکاشفه ای کهن که بخش هایی از آن به حوادث آخرالزمان می پردازد. @soltannasir
فرارسیدن اربعین حسینی بر حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه شیعیان و محبین خاندان نبوت و امامت تسلیت و تعزیت باد. @soltannasir
{ [دیدار خواجه علی (سیاهپوش) با تیمور گورکانی] و دیگر معاملۀ حضرت شیخ است با تیمورخان گورکان و سه نوبت اتفاق صحبت روی داد: اول در کنار آب آمویه می خواست که تیمورخان از آب عبور نماید تازیانه او که از بلور صافی تراشیده بودند و دانه های قیمتی در آن نشانده از دست او به آب افتاد و به آب فرو رفت، تیمورخان را به فال خوش نیامد غمگین و پریشان خاطر شد که ناگاه سلطان خواجه علی به ولایت حاضر شد نعره بر تیمورخان زد و دست کرد تازیانه را از ته آب بیرون آورده به تیمورخان داد. تیمورخان چون این کرامات بدید فرمودای درویش به حق خدای جل شانه که بگوی که نام تو چیست و مقام تو در کجاست و فرمود که نام من سید علی است و مقام من در چند جای می باشد تو ما را در مقام دزفول و در مقام اردبیل خـواهـی دیــد ایــن بگفت و از نظر تیمورخان غایب شد. نوبت دیگر ملاقات در سر پل دزفول است و او آنچنان بود که تیمورخان بعد از فتح خراسان و عراق و فارس در اثنای عبور از شوشتر و دزفول چون بر سر پل دزفول رسید اسب تیمورخان رم خورد و او را احوال تازیانه به خاطر آمد؛ ملک دزفول را که شمس دهـدار نام داشت طلب کرده سؤال کرد که در شهر شما درویشی که سید علی نام داشته باشد هست یا نه؟ گفت درویش علی نام شخصی هست که می گوید که من پسر زاده شیخ صفی الدین اردبیلی ام و هفت نوبت حج بيت الله حرام کرده ام. چون تیمور خان بشنید از اسب پیاده شد و بر سر پل بنشست و فرمود که او را به نزد من آرید. شمس دهدار به تعجیل برفت و شیخ قدس سره را طلب کرد و شیخ دو گوشه از آجر پاره ای در دست گرفت و بابا رکن الدین ولی یک آجر پاره در دست؛ چون به خدمت تیمورخان رسیدند آجر پاره ها را به تیمورخان زدند. تیمورخان استدعای آجرپارۀ دیگر کرد، سلطان خواجه علی- قدس سره - فرمود که بس است سه گوشۀ دنیا را به تو دادیم طمع زیاد مکن که نیک نیست و فرمود که در ولایت 👈شام جمعی هستند که فخر می کنند به آن که ما از اولاد آن کسانیم که بر اهل بیت پیغمبر غالب آمدیم و به حضرت رسول صلى الله عليه و آله - اعتقاد ندارند ایشان را 👈اکراد یزیدی میگویند و دوستدار معاویه -عليه اللعنه اند. ایشان را گوشمالی بسزا بده که ما لباس سیاه به جهت عزای ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین - پوشیده ایم و دیگر وعده دیدار اردبیل خواهد بود نشانه پیاله زهر در میان ما و تو باشد این بگفت و از پیش تیمورخان برفت. و او آنچنان بود که تیمورخان بعد از آن که ولایت روم را مسخر نمود اسیر بسیار گرفت و از آنجا به آذربایجان آمد و گذارش به اردبیل افتاد. در اردبیل سلطان خواجه علی را به نزد خود طلب داشت و پیاله زهر بر وی عرض کرد و حضرت شیخ پیاله زهر بستد و نوش کرد و این مصرع خواند که ماییم سرپوشت و ماییم زهر نوش چند نفر که از درویشان همراه بودند آغاز ذکر کردند بدین نوع که الا الله إلا الله لا اله الا الله الا الله لا اله الا الله دوست الا الله . چون مجلس ذکر گرم شد سلطان خواجه علی را حالی پیدا شد و به سماع برخاست؛ چنان گرم سماع شد که آن زهر تمام از بدن مبارک او به عرق بیرون آمد و به جامه او قدس سره چسبان شد. چون تیمورخان آن حالت بدید از حالی به حالی گردید و دست در دامن حضرت سلطان خواجه علی پیچید و مرید و معتقد شد و اسیران روم را بدو بخشید و حضرت شیخ ایشان را آزاد نمود در قـرب مـزار متبرك كنجه بكول از برای ایشان جای خانه تعیین نمود و الحال نسل ایشان در همان مکان توطن دارند و به صوفیان روملو مشهورند. }(  کتاب سلسله النسب صفویه صفحات ۹۰ الی ۹۳) @soltannasir
بسم الله الرحمن الرحیم                     {یزیدیان ۱ } یکی از دوستان نسبت به متن بالا انتقاد داشتند که چرا برای معاویه علیه اللعنه آورده اید. در پاسخ باید بگویم این علیه اللعنه در خود متن چاپی کتاب آمده و بنده در آن دخل و تصرف ننمودم. ضمن اینکه باید بگویم این اعتقاد بنده نیز می باشد. بر معاویه هزاران هزار بار لعنت. 😊 یکی از خوانندگان نیز سابقا انتقاد داشتند که چرا در متن باز سپید از ملک طاووس و یزیدی ها دفاع نمودید ؟! من نمی دانم این دوست گرامی از کجای نوشتار بنده اینگونه برداشت کرده اند که بنده دفاع نموده ام؟! متاسفانه درست نخواندن و روزنامه وار خواندن یکی از مشکلات بزرگ عصر ارتباطات می باشد. هر چند انتقادات اینچنینی اصلا ارزش پاسخ دادن ندارد. در همانجا نوشتم که ملک طاووس در اصل مندائی خویش دومین خلقت است و در نزد مندائیان با شیطن متفاوت است. شیطن موجودی فرودست در عالم ظلمات است که  حاکم این عالم ظلمات ملکه روها است. و با توجه به اینکه شیخ عدی مسافر که یزیدیان بعدها وی را بنیان گذار مذهب باطل خویش دانسته اند از شام به عراق مهاجرت کرده و در هر دو منطقه یعنی شام و عراق صابئین سابقا حضور داشته اند. به نظر می آید که انگاره ملک طاووس مندائیان با انگاره روایت های  ادیان ابراهیمی در اینباره در مذهب یزیدیان در هم آمیخته است. نکته: در بعضی روایات های ادیان ابراهیمی ملک طاووس در بهشت وجود داشته که اتفاقا آنهم شیطن یا مار نبوده و از بهشت هبوط نموده است. بعدها در میان پیروان ادیان ابراهیمی _نه متون مقدس دست اول_ وی را با خود شیطن یکی گرفته اند. در مذهب یزیدی که امروزه به شدت دوست دارند خود را ایزدی بنامند. 😊 ملک طاووس به عنوان یک ایزد بزرگ است. و ترکیبی از همه این انگاره هاست. در بعضی جاها شما رد پای یوشامین مندائی را می بینید و در جایی دیگر ردپای شیطن لعنت الله علیه را می بینید و این چیز عجیبی نیست در مذاهب التقاطی و دست ساز بشر که موید به وحی الهی نیستند این مسئله ای کاملا عادی و طبیعی است. حتی در مذاهب وحیانی نیز تاثیر گرفتن از مذاهب دیگر حاضر در جغرافیای پیروان آن مذهب وحیانی در طول تاریخ امری طبیعی است که دانشمندن علم ادیان بعضا به بررسی آن می پردازند. یعنی ادیان را از منظر تاثیر گذاری و تاثیر پذیری از بستر تاریخی و جغرافیایی بررسی می نمایند. اما در بخش دیگر پاسخ ایشان باید بگویم که بالشخصه به جامعه یزیدیان و آیینشان هیچ عُلقه ای ندارم. سابقا صحبت با ایشان (یزیدیان) باعث شد که بنده نظر نسبتا مثبت تری نسبت به اکنون به ایشان داشته باشم. علتش هم سِر پوشی و تحریف باورهایشان در برخورد با ما مسلمین _علی الخصوص ما شیعیان_ است. اگر به مطالب سال اول کانال نگاه نمایید از ایشان با عنوان ایزدیان یاد کرده ام (در این باره اشتباه کرده ام علتش هم کمبود منابع فارسی و ... بود) نامی که خودشان دوست دارند در جامعه جهانی جا بیندازند و ریشه های اُموی خود را با این نام بپوشانند. همین چند روز دیگر در تاریخ یک سپتامبر میلاد یزید لعنت الله علیه را جشن می گیرند. هر چند که با ترفندهای زیادی در این جشن هم تغییراتی داده اند تا به ما بقبولانند که آنها میلاد یزید دیگری را جشن می گیرند. 😊 مطالبی که در ادامه انقل می شود را با دقت بخوانید : 👇 { سلطان یزید در تثلیث یزیدی ملک طاووس،  شیخ عدی و سلطان یزید، احتمالاً این آخری کم اهمیت ترین چهره باشد، گرچه گاهی اوقات در سنت مذهبی یزیدی او حتی با خود ملک طاووس هم یکی می.شود. سلطان یزید سرور مردم و زندگی دنیویشان است، او جوهرۀ ایمان یزیدی است هرچند که این صفت به دو جزء دیگر تثلیث هم اسناد داده می شود. ما معمولا چهره سلطان یزید را در کنار دو عضو دیگر تثلیث یعنی ملک طاووس و شیخ عدی مشاهده می کنیم. همچون شیخ عدی، سلطان یزید به عنوان سرور و سالار چهارده طبقه آسمان و زمین محسوب می شود. بنابراین : سرورم یزید است بیرق سرخ و سفید در دست او است چهارده طبقة اسمان و زمین در کف دست سلطان یزید می باشند. سلطان یزید گاهی اوقات سرخ نامیده می شود گرچه همین لقب به یکی از چهره های کم اهمیت تر حلقه خدایان یزیدی هم اطلاق می شود، مثلاً شیخ موسی سرخ (ارباب باد و هوا که بعدا در فصل چهارم کتاب بدان خواهیم پرداخت). سلطان یزید تنها نماینده تثلیث یزیدی است که نامش در یکی از دعاهای بسیار مهم همراه با راه یا طریقت (yol) یا (hol) [صوفی]  به کار رفته و نام خود آیین یزیدی از نام او گرفته شده است که باز نشان دهنده ریشه های تصوف آیین یزیدی است.  بنابراین داریم Hola, hola, hola, Siltan Ezide sora یعنی 《سلطان یزید سرخ طریقت ماست》 یا درواقع: 《سلطان یزید مذهب ماست》 که به احتمال زیاد در ذکری به کار می رود که در مراسم سماع یزیدی خوانده می شد. در اغلب موارد خلوص ایمان با ذکر 《من بره سلطان یزیدم》 تأیید می شد. } ادامه...👇 @soltannasir
@soltannasir                    {یزیدیان ۲} ادامه...👇 {اشاره رسا به سلطان یزید را میتوان در حین مراسم سما و آیین بزرگداشت تولد او (Roza Ezide)در روز اول سپتامبر شنید؛ مراسمی که شامل جشنهای گسترده ای است و با سه روز روزه به استقبالش می روند سلطان یزید بقعه مخصوص خودش را در لالش دارد. اگرچه مزار او به اندازه مزار دیگر شخصیتهای مقدس یزیدی باشکوه و چشمگیر نیست، اما همواره مملو از زائرانی است که برای برگزاری جشنهای مذهبی به آنجا هجوم می آورند‌. علی رغم این واقعیت که نام او اغلب بیشتر از شیخ عدی در سرودهای مذهبی ذکر می شود (با این تذکر که نام بردن ملک طاووس به کلی تابو و ممنوع است)، نقش ثانویه سلطان یزید در این تثلیث مشخص می شود. با این حال چه کسی جز سلطان یزید (ایزد) نامش را به جامعه یزدیان داده است؟ این داده خام باعث شده است فرضیه هایی پیرامون پیدایش نام و شخصیت او شکل بگیرد. طبق شایعترین تصور 👈غلط نام یزید (Ezid) از پارسی به معنای خدا گرفته شده است که خود از واژه اوستایی -yazata به معنی 《آن که ارزش آن را دارد که برایش قربانی نثار کنند.» آمده است و بنابراین گروهی از خدایان مورد پرستش را مشخص می کند (در ایرانی باستان yaz - به معنی 《قربانی کردن》است.) در نتیجه به نوبه خود نام شخصیت و نام یک اجتماع با نام [شهر] یزد مرتبط می شوند که جمعیت نسبتاً بزرگی از زرتشتیان را در خود جای داده است. حتی در 👈سنت یزیدی هم گاهی اوقات سلطان یزید با 👈یزید بن معاویه یکی دانسته می شود. با این حال، تمام نظریات پیش گفته صرفاً حدسیاتی موردی و سردستی هستند به غیر از 👈مورد آخر. مهم نیست که از منظر تاریخی این نسبت تا چه حد غریب به نظر میرسد زیرا در مورد خلیفه ای سخن می گوییم که فقط سه سال خلافت کرد و ویژگی شخصیتی یا شایستگی اخلاقی برجسته ای نداشت، لذا این پیوند یزید میتواند نتیجه شرح و بسطهای فرعی بوده باشد. طبق 👈سنت یزیدی، سلطان یزید از اسلام خروج کرد و به مذهب شهید بن جار، فرزند آدم، درآمد و تا ظهور شیخ عدی به کار ترویج این دین در سوریه مشغول بود. علاوه براین در منابع دینی یزیدی برخی رویدادهای افسانه ای و اسطوره ای (مانند فتح قسطنطنیه) نیز با نام یزید گره خورده است. در مورد شخص یزید بن معاویه [چنان که می دانیم] باید گفت که شهرت او در سنت مسلمانان متناقض است. گفته می شود که مقدر شده بود یزید نقش مهمی در تاریخ اسلام بازی کند: پدرش معاویه، یک بار تصادفاً سر پیامبر اسلام را وقتی داشت می تراشید زخمی کرد و خونی از آن جاری شد. پیامبر گفت که اخلاف معاویه با پیروان ایشان به جنگ خواهند پرداخت و حتی پیروز خواهند شد. معاویه سوگند خورد که ازدواج نکند؛ اما خدا بر او بیماری ای نازل کرد که فقط با ازدواج درمان می شد. او با یک باکره هشتاد ساله ازدواج کرد که درست شب بعد از ازدواج معلوم شد دختری جوان است و بعدها مادر یزید شد! این داستان اشاره آشکاری دارد به واقعه کربلا که باعث شد یزید به چهره خاصی در تاریخ اسلام تبدیل شود. با این حال چطور ممکن است که یک شخصیت حقیقی و تاریخی به نماد و تجسد رب النوع تبدیل شود که هیچ وجه اشتراکی با آن ندارد؟ پیدایش این پدیده پیچیده را میتوان به خوبی ردیابی کرد. به احتمال زیاد تصویر یزید که از پیش به عنوان فردی از نسل امیه محترم شمرده می شد، در آیین تازه تأسیس یزیدی داخل شد. حتی در آن زمان برخی گروه هایی که برای بنی امیه احترام قائل بودند خود را یزیدی میخواندند تا نشان دهند ارادت خاصی به یزید بن معاویه دارند و بعد از آشوب های سنگین در جریان انتقال قدرت از خلفای راشدین به سلسله بنی امیه و شقاق بین شیعه و سنی بر سر عهد خود مانده اند. ما باید با قید شرط این گروه را پیشایزیدی یا یکی از فرقه های پیشایزیدی تعریف کنیم؛ احتمالاً در کنار تکریم کنندگان خلیفه سوم مروان بن حکم این بدان دلیل است که بعدها گروه هـای تـالـی بـه فـرقـه العدیویه، یعنی پیروان شیخ عدی در قرن دوازدهم، پیوستند و چون پیروان یزیدی تا این زمان دیگر گروه تأثیر گذار و ذی نفودی شده بودند، در تشکیل سنت یزیدی نقش به سزایی ایفا کردند. صوفی های عدویه خود ارادت خاصی به 👈بنی امیه داشتند زیرا شخص شیخ عدی بن مسافر که در این زمان به یکی از ارکان اصلی سنت یزیدی بدل شده بود به همین خاندان تعلق داشت و از اعقاب خلیفه مروان بن حکم بود.  ظاهراً جو جامعه جدیدالتأسيس العدویه که بعدها به گروه قومی - مذهبی یزیدی تغییر ماهیت داد، کاملاً مداراگر بود. } ادامه...👇 @soltannasir
@soltannasir                    {یزیدیان ۳} ادامه...👇 {نبود دیدگاه ها و عقاید جزمی در اوایل تشکیل این گروه و رواج دانشی حسی_ باطنی ساختار انعطاف پذیری را پدید آورده بود که در نهایت به یک مکتب التقاطی منحصر به فرد منجر شد کل جامعه عدویه به عنوان مسیر اجباری امور هر طریقت صوفی بر ربانیت شیخ عدی به عنوان مؤسس فرقه در سال های ۱۱۱۰ میلادی تاکید داشت، در حالی که برخی حامیان خاص بنی امیه در این حلقه شخص یزید بن معاویه را تکریم می کردند. سرانجام و در نهایت عناصر دیگری که به این جامعه پیوستند، آیین های مرتبط به خود را هم وارد کردند که بعدها با هجوم چهره های مهم دیگر یا از بین رفتند و یا ظرائفی را روی بوم رنگارنگ آموزه های این آیین التقاطی برجای گذاشتند. در مراحل ابتدایی تشکیل، این جامعه شاهد دوره ای بود که فارغ از جزمیات بود و ایده ها و آموزههای مختلفی را در خود جذب کرد، گرچه طبیعتاً عناصر مطلقاً بیگانه را طرد کرد به هر صورت ارتقاء مقام رب النوعي شيخ عــدى در حد خود ملک طاووس مانع از این نشد که همین فرآیند برای سلطان یزید تکرار نشود، به ویژه در پرتو این حقیقت که رأس تثلیث مسلماً ملک طاووس است و بالاتر از هرسه اینها خدایی است که حول ایده مشترک یکتاپرستی همه آنها را در یک وضعیت متوازن متحد و یکپارچه می سازد. کاملاً واضح است که واقعۀ غمبار کربلا نقش این شخصیت نسبتاً معمولی را برجسته می سازد. به همین دلیل است که حتی پیروان خاندان بنی امیه اعم از اینکه برای معاویه احترام قائل باشند یا مروان، در نهایت به ستایشگران یزید تبدیل شدند و نام او را بر خود نهادند. در شغنان (در فلات پامیر) مروانی ها که محمد مروان را به عنوان جانشین پیامبر و خلیفه چهارم راستین میشناختند یزیدی هم نامیده میشدند این بدون شک به علت چهره شناخته شده یزید بن معاویه بود زیرا در میان عموم مردم کل نقش بنی امیه با واقعه کربلا گره خورده است. جا دارد اشاره کنیم که معاویه در سرودهای مذهبی یزیدی (مثلاً 《قول یزید》) حضور دارد و در آن اشاره مستقیم دارد به سلطان یزید. با این حال، روشن است که سلطان یزید در مقام رب النوع و عضوی از تثلیث یزیدی همان یزید بن معاویه نیست حتی اگر قبول کنیم که بر اساس شخصیت او ساخته و پرداخته شده باشد. با این حال، سؤال ما همچنان برقرار است که نام او، که در تثلیث یزیدی پایین ترین رتبه را دارد به نام جامعه یزیدی بدل شده است. پیش از هر چیز باید گفت که یزیدی تنها نام این گروه قومی_مذهبی نیست. پیش از این اسامی دیگری برای این جامعه وجود داشت که بعدها در گفتار عامیانه منسوخ شدند، اما در متون یزیدی باقی ماندند. یکی از آنها به نام ادبی به ریشه عربی عدوی باز می گردد که به معنای پیرو شیخ عدی یا عضو فرقه عدویه است. متن دیگر شرقی نام دارد که به احتمال خیلی زیاد از عدویه شرقی آمده است و سرانجام داستی (Dasinī) که از نام یکی از اقوام یزیدی گرفته شده است با همه این اوصاف، زمانی بوده است که تمامی این اصطلاحات و اسامی از جمله یزیدی، همزمان استفاده می شدند و احتمالاً شایعترین اصطلاح ادبی یا عدوی بود. اصطلاح یزیدی میراث حامیان بنی امیه است که در این جماعت نفوذ داشتند، حال یا از طریق پیوستن به این جامعه با آیین یزید پرستی خود یا در نتیجه رسیدن یزید به مرتبه خدایی در میان خود پیروان عدویه. بعدها در قرون پانزده و شانزده، اصطلاح یزیدی نام های دیگر را که با پیامدهای بعدی تقویت شده بودند، کنار زد. بعد از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع) یزید به یک چهره منفور و شیطانی بدل شد، به طوری که این دیدگاه فقط محدود به شیعیان نیست. از این رو نام یزید که یک اسم درون قومی (endo-ethnonym) شده است، می تواند از بیرون و عمدتا از سوی شیعیان به عنوان یک اسم قومی توهین آمیز [مثل فحش - م.] به کار رود چراکه از دید ایشان، یزیدیها مردمانی هستند که برای یکی از منفورترین شخصیتهای تاریخ اسلام احترام قائل می شوند. به تدریج این نام تا حدی مترادف با یاغی و سرکش در فضای سرزمینهای اسلامی و نیز نقاط دیگر شد. در یکی از اشعار عاشقانه ارمنی اواخر قرون وسطا و به ویژه در اشعار سایات نووا، به عباراتی مثل 《چه بسیار کسان که به عشق تو یزیدی (کافر) خواهند شد 》 یا 《عشق من به تو، مرا یزیدی کرد، در غم فراقت می سوزم》 می رسیم. در اشعار تُرکی همین شاعر هم با وضع مشابهی روبه رو می شویم: 《باشد که یزیدی ها (در اینجا یعنی کافر) همه با هم متحد شوند/ باشد که خنجر به سینه ناپاکان فرو برند.  مثال آخر نشان از کاربرد استعاری اصطلاح یزیدی در معنای لا مذهب یا شیطان پرست دارد؛ سنتی که بعدها باب شد. } ادامه...👇 @soltannasir