eitaa logo
سلطان نصیر
3.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
446 ویدیو
249 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
@soltannasir (اربعین 21) (حکایاتی از پیران متقدم صوفیه ) { جنید (بغدادی) را پرسیدند که تصوف چیست ? 1: «گفت دل پاک کردن از موافقت خلق . » معنی این سخن آن است که دل در خلق نبندد و از مخالفت خلق باک ندارد در موافقت حق 2: «و گفت جدا گشتن از اخلاق طبیعت . » معنی این سخن آن است که طباع چهار است : خون , بلغم و صفرا و سودا . و هر چهار در آدمی مرکب است . بلغم سرد و تر (آب )است و خون گرم و تر (باد) است و سودا سرد و خشک (خاک) است و صفرا گرم و خشک(آتش) است . صفرا طبع آتش دارد که بر نمودن و سوختن و تطاول کردن و هیچ چیز را گردن نانهادن و هر چه به وی دهی نیست گردانیدن , طبع صفرا است . و این خلق جباران است و با جباری صحبت حق نتوان یافتن . و سودا سرد و خشک است . طبع زمین دارد . مرده روی و با هر پلیدی ساختن و همه چیزی را منقاد بودن طبع سودا است . و هر که با همه چیزی بسازد , و هر پلیدی را به خود راه دهد صحبت حق را نشاید . و بلغم سرد و تر است , طبع آب دارد . هر رنگی بدو دهی بگیرد و پلیدان را پاک کند . و چون به نفس خود پلید گشت , کس او را پاک نکند . عارف چنان باید که همه بدو پاک شوند , نه کسی باید که او را پاک کند . و خون گرم و تر است طبع هوا دارد , و هر ذره ای که در هوا راه یابد و هر دلی که ذره ای در او راه یابد صحبت حق را نشاید . و شوخ رویی فعل صفرا است , و بخیلی و سفلگی فعل سودا است , و خفته رویی و ماده مویی فعل خون است , و کند فهمی و فراموشکاری طبع بلغم است , تا از این چهار طبع جدا نگردد صحبت حق را نشاید . شوخی با یک سو نهد و ذل پیش آرد و بخل با یک سو نهد و جان بر میان بندد , و کندی به یک سوی نهد و خاطر خویش از همه کون خالی کند و گوش به حق آرد . چون این همه بکرد , بود که به حق راه یابد و بود که نیابد , لکن او را باری از بندگی کردن چاره نیست , و حق خود آن کند که او را باید . ......} (کتاب شرح التعرف لمذهب التصوف محمد مستعملی بخاری جلد یک صفحه 169) (حکایت 2) { و گفت اصل آدمیزاد از آب است و خاک . کس بود که آب بر او غالب تر بود او را به لطف ریاضت باید داد 😇 اگر به عنف کنند متغیر گردد و به مقصود نرسد و کس بود که خاک بر او غالب تر بود . ناچار او را به لگد باید کوفت 😰 و به سختی باید سرشت تا کاری را بشاید . } (تذکرة الاولیا ذکر ابوبکر وراق ) @soltannasir ⚽️🏀🏈⚾️🎾🏉🎱⛳️🏌🎿⛷🏂⛸🚣🏊🏄⛹🏋🚴🚵🏇🏆🎽🏅🎖
@soltannasir { درد و دل 63} {حکایت مرتبط با دروس 2} حضرت آقای مجتهدی در اوایل ورودشان به شهر مقدس قم چند روزی را در منزل مرحوم حاج حسین آقا مصطفوی کتابفروش به سر می بردند و در آن ایام کرامات عدیده ای از ایشان به منصه ظهور پیوست که فقط به نقل یکی از آنها بسنده میکنم . مرحوم مصطفوی برای من تعریف کردند : 👇👇 { روزی حضرت آقای مجتهدی پس از ساعتی گفتگو که با هم داشتیم به من فرمودند : مرا تنها بگذارید ! می خواهم خلوتی داشته باشم . من حسب الامر به اتاق خودم رفتم و سرگرم مطالعه شدم . پس از مدتی صدایی به گوشم رسید و احساس کردم که آقای مجتهدی تنها نیستند و با کسی صحبت میکنند ! حس کنجکاوی ام تحریک شد .از شیشه به داخل اتاق نگاه کردم .دیدم که ایشان با حالتی خاص دراز کشیده سرگرم صحبت اند ولی قراین امر از به خواب رفتن آن ولی خدا حکایت می کند ! ضبط صوت را برداشتم و داخل همان اتاق شدم تا صحبت های آقای مجتهدی را بر روی نوار ضبط کنم ! حدود سه ربع ساعت آقای مجتهدی در حالت بیخودی و بدون وقفه به زبانهای مختلف صحبت میکردند گاه به زبان فصیح عربی گاه به زبان فارسی و آذری و گاه به زبان فرانسه و انگلیسی و آلمانی ! با خود گفتم : آقای مجتهدی زبان فرانسه و انگلیسی و آلمانی را مانند زبان مادری صحبت میکنند انگار سال ها در انگلیس و فرانسه و آلمان زندگی کرده اند ! این سخنان در آن حالت بیخودی به حدی متین و استوار و در عین حال بدون وقفه و به صورت رگبار بر زبان ایشان جاری میشد که حیرت مرا برانگیخت ! از آن اتاق بیرون آمدم و در اتاق خودم سرگرم شنیدن سخنانی شدم که بر روی نوار ضبط کرده بودم .دقایقی گذشت و پسرم آمد و گفت : آقا با شما کار دارند ! به خدمت آقای مجتهدی شرفیاب شدم . به نظرم رسید در عرض این مدت کوتاه خیلی لاغر شده اند !و سراپای ایشان در عرق غوطه ور بود . همین که نگاه ایشان به من افتاد فرمودند : المجالس بالامانه! ما شما را امین میدانیم و حیف است که در امانت داری شما خللی وارد شود لطفا نواری را که پر کرده اید به من مرحمت کنید ! رفتم و نوار را آوردم و به ایشان دادم .حضرت آقای مجتهدی نوار را خرد کردند و فرمودند : قرار نیست که این گونه سخنان در جایی ثبت و ضبط شود ! گفتم : تعجب من در این است که شما انگلیسی و فرانسه و آلمانی را به راحتی زبان فارسی و آذری صحبت میکردید و .... آن مرد خدا سخن مرا برید و فرمود : "از تو زین پس پرده داری می سزد "} (در محضر لاهوتیان جلد اول خاطره پنجاه و نهم صفحات 274 و 275) حکایتی دیگر از تذکرة الاولیا عطار نیشابوری : 👇👇👇 {نقل است که ابوحفص حداد را عزم حج افتاد . و او عامی بود و تازی نمی دانست . چون به بغداد رسید ، مریدان با هم گفتند که شینی (زشتی ، عیب) عظیم باشد که شیخ الشیوخ خراسان را ترجمانی باید تا زبان ایشان را بداند . پس جنید مریدان را به استقبال فرستاد و شیخ بدانست که اصحابنا می اندیشند . در دم تازی گفتن آغاز کرد چنانکه اهل بغداد در فصاحت او عجب ماندند . } @soltannasir 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾