نوستالژی
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #پری #قسمت_صدوسیویک سارا خانم گفت اتاق من که پایین بود ؛ خانم گفت اتاق ت
#سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی
#پری
#قسمت_صدوسیودد
همینطور که از در گلخونه بیرون میومدم نریمان مشتشو گرفته بود جلوی بینیش و اون چند تا دونه گل یاس رو بو می کرد گفت نظرت در مورد کامی چیه ؟ با تعجب برگشتم و پرسیدم چی گفتی ؟ اونم ایستاد و یک طوری که احساس می کردم مضطرب شده گفت در مورد کامی نظرت چیه ؟ با تندی گفتم من چرا باید در مورد کامی نظری داشته باشم ؟ به من چه , تو مگه بهم قول ندادی حرفشو نزنن ؟ مگه نگفتی مراقب همه چیز هستی حالا داری از من چی می پرسی ؟در حالیکه خودت نظرم رو می دونی گفت خواهش می کنم لطفا از دستم ناراحت نشو می دونم ولی فکر کردم ممکنه با دیدنش نظرت عوض شده باشه خب اون تو رو می بره فرانسه و ممکنه زندگی خوبی در پیش داشته باشی با حرص گفتم واقعا که برات متاسفم فکر می کردم دیگه منو شناختی من اصلا همچین چیزی نمی خوام خودت گفتی که زن داره و نمی خواد از ایران دختر بگیره و منم به حرفت اعتماد کردم و موندم نریمان خواهش می کنم رفتارت با من عوض نشه اینطوری احساس می کنم منو داری دست میندازی با حالتی که انگار شرمنده شده گفت من هیچوقت تو رو دست نمیندازم ولی باید ازت می پرسیدم آخه مامان بزرگ شروع کرده و من باید نظر تو رو می دونستم همین تو فکر می کنی من اینو می خوام ؟ می خوام تو زن کامی بشی ؟ محاله گفتم بی خودی از خودت دفاع نکن اگر نمی خواستی نباید ازم می پرسیدی گفت صبر کن با من بیا و خودش دوباره برگشت به انتهای گلخونه عصبانی بودم نمی خواستم به حرفش گوش کنم ولی دیدم انگار خیلی جدیه رفتم و با تندی گفتم خب که چی فکر می کنی تو رو برای این سئوال می بخشم ؟ گفت ببین دوباره از اینجا میریم برگشتیم به عقب انگار من اصلا این سئوال رو از تو نکردم می تونی این کارو برای من بکنی این یک خواهشه گفتم می تونم باشه فراموش می کنم ولی تو فراموش نکن بهت گفتم دقیقه ای یکبار از من نپرس می خوای زن کی بشی یکبار جوابت رو داد هیچکس شنیدی استثنا هم نداره و راه افتادم به طرف در و اونم دنبالم اومد و گفت شنیدم ولی باور کن به خاطر خوبی خودت گفتم همین در گلخونه رو که باز کردم منظره ای شگفت انگیز ی دیدم که حواسم کلا پرت شد ابری غلیظ و سفید داشت دور عمارت و گلخونه می چرخید و همه جا رو می گرفت درست مثل این بود که دستی ما رو به نرمی بلند کرد و برد توی آسمون میون ابرها احساس سبکی کردم اگر خجالت نمی کشیدم و تنها بودم میون اون ابری که در حال حرکت بود می چرخیدم و آواز می خوندم همچین چیزی حتی در رویا هام هم ندیده بودم ذوق زده دستهام و میون ابرها حرکت دادم و گفتم نریمان می ببینی ما میون ابرها هستیم ؛ گفت آره اینجا خیلی اتفاق میفته بعدش حتما تهران بارون یا برف میاد گفتم حیف که باید برم پیش خانم وگرنه دلم می خواست مدتی اینجا می موندم گفت الان مامان بزرگ قرص هاشو می خوره و می خوابه با هم میریم توی باغ یک جایی رو نشونت میدم که از اینم قشنگتره گفتم نمیام می خوام طراحی کنم تو برو بخواب فقط یکم بهم کاغذ طراحی و کاغذ معمولی بده که تموم کردم گفت باشه الان برات میارم راست میگی منم باید یکم بخوابم باشه بعدا وقت زیاده نریمان همینطور که میرفت بالا گفت وای چه بوی قورمه سبزی راه افتاده حالا مگه من خوابم می بره و ایستاد و صدام کرد پریماه راستی یادم رفت بهت بگم فردا من و نادر و کامی میریم کارگاه می خوای توام بیا ی؟ وقتی ببینی چطور این جواهرات درست میشه بهتر می تونی طرح بکشی یک سرم به خونه بزن ما توی شهر کار داریم موقع برگشت میای دنبالت بر می گردیم گفتم آره باشه خوبه و رفت بالا اما تا اومدم در اتاق خانم رو باز کنم شنیدم که سارا خانم گفت نه بابا اونقدر ها که شما میگی خوشگل نیست یک طورایی توی ذوق می زنه همینکه چشم آدم سبز باشه که دلیل نمی شه خوشگلم باشه زدم به در و وارد شدم چون اگر نریمان برمی گشت خوب نبود منو در حال گوش ایستادن ببینه ولی یکم خیالم راحت شد که سارا خانم منو نسپندیده تا من وارد شدم بلند شد و گفت خب پریماه هم که اومد من دیگه میرم بخوابم خانم گفت تو کجایی دختر من یادم نیست قرص هامو خوردم یا نه یاس ها رو ریختم توی بشقاب میز کنار تخت خانم و گفتم یک سر به گلخونه زدم چند تا از گلدون ها آب نخورده بودن دادم و براتون یاس چیدم سارا خانم گفت این وقت سال یاس گل داده ؟ با یک لبخند گفتم آره منم تعجب کردم ولی بعد فهمیدم چرا چون نزدیک بخاری بود فکر کرده هوا داره گرم میشه گل داده سارا خانم چند تا دونه برداشت و گذاشت وسط سینه ای و رفت قرص های خانم رو دادم در همون حال اشاره کرد به چمدونی که کنار اتاق بود و گفت پریماه اینا سوغاتی ساراست برو ببین هر کدوم به دردت می خوره بردار اون نمی دونست که تو با ما زندگی می کنی گفتم نه خانم من هیچی نمی خوام شما الان باید استراحت کنین
ادامه دارد...
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f