۷۳ درصد خرابی دندون ما دهه شصتیا بابت این جناب بود 😂
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
پا بـــه پای کــــودکی هــایــــم بیـــا
کــفــــش هایت را به پا کن تا به تا
قــاه قـــاه خــنـــده ات را ســـاز کن
باز هـــم با خــنده ات اعــــجاز کن
پا بکـــوب و لج کن و راضــی نشو
با کســــی جـــز عشق همبازی نشو
بچه های کوچــــــه را هـــم کن خبر
عـــاقــلی را یــک شب از یادت ببر
خـــــالــه بازی کــن به رسم کودکی
با هــــمان چـــــادر نــــماز پــولکی
طـــعـــم چای و قــــــوری گلدارمان
لـــــحــــظه های ناب بی تکرارمان
مــــادری از جـــنـــس باران داشتیم
در کــــــــنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اســـــــــطوره دنــــــــیای ما
قـــــهرمــــــان باور زیبــــــــای ما
قصه های هـــــر شــب مادربزرگ
ماجـــرای بزبز قـــندی و گــــــرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خــنده های کــودکـــی پایان نـداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
ثروت هــــر بچه قـــــدری تیله بود
ای شریــک نان و گـــردو و پنیر !
هـــمکلاسی ! باز دســــــتم را بگیر
مثـل تــو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نــازت برایم تـــنگ نیست ؟
رنگ دنـیایـــت هــنوزم آبی است ؟
آسمــــان بـــــاورت مهـتابی است ؟
هـــرکجایی شــــعر باران را بخوان
ســـاده بــاش و باز هــم کودک بمان
باز بـاران با ترانه ، گـــــــریه کن !
کودکی تو ، کـــــود کانـــه گریه کن!
ای رفــیـــق روزهای گــرم و ســرد
ســـادگــی هــایم به سویــم بـاز گرد
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
نمیدونم یادتون هست یا خیر .دهه ۷۰ یک برنامه بود یک عمو (عمو فیضی) میومد شبکه ۲ و اوریگامی آموزش میداد .
#نوستالژی
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسطورهی صدا سرت سلامت ♥️
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🌙 آسمـون زیبـای شـب
💖 سهم قـلب مـهربونـتون
✨ و من آرزو میکنم امشب
💖 دلتــون آروووووم بـاشـه
🌙 و رویاهاتون شیرین
🌙شبتون بخیر 🌙
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
⚘در این صبح زیبا براتـون
⚘یک دنيـا لبخنـد
⚘یک دل خرسنـد
⚘و لحظاتی خاطره انگیز
⚘آرزو میکنم
⚘صبحتتون به شـادی⚘
⚘دلتـون پراز مهربانی⚘
🌻 سلام صبح آخرهفته تون بخیر 🌻
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترکیب نقاشی های خوب و خاطره انگیز علی میری با آهنگ نوستالژیک بچه های کوه آلپ اثر استاد مجید انتظامی چه میکنه با آدم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
حذف کن... - حذف کن....mp3
5.42M
صبح 22. تیر
#رادیو_مرسی
کلی حال خوب و انرژی تقدیم لحظاتتون😍❤️
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
نوستالژی
📜#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #گلچهره #قسمت_سیزدهم یکی دو ماه بعد از اون مسافرت به یاد ماندنی غلامرضا
📜#سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی
#گلچهره
#قسمت_چهاردهم
اما بازم پا پس نکشیدم میدونستم احتمالش خیلی زیاده با بدنیا اومدن بچه اکرم حالا که هم اون مادر شده و هم بچه من به اون وابسته به راحتی منو از عمارت بیرون میکنند و تا اخر عمر حسرت دیدن و داشتن خسرو رو به دلم میزارند.
خیلی زود بساط عروسی ستار محیا شد و با فرنگیس که از فامیلای شهلا خانوم بود سر سفره عقد نشستند.
یادمه اون روز حال خوبی نداشتم و از دیدن ستار با زن جدیدش انگار یاد خودم و گذشته ها افتادم.
وقتی میدیدم ستار چطور خوشحاله و چقدر خوب بازنش برخورد میکنه تمام وجودم پر از حسرت میشد و باخودم میگفتم ای گلچهره بدبخت تو چون از خانواده فقیری بودی همه تو این فکرن که به راحتی تورو خورد کنند و عین اشغال بعد استفاده بندازنت دور.
اون روز اکرم به بهانه حمام رفتن و حنا گذاشتن چون دایه خسرو دچار بیماریه سختی شده بود خسرو رو به خانباجی سپرد و خانباجی هم یواشکی خسرو رو پیش من اورد.
توی اتاق ک تنها شدیم خسرو رو محکم در اغوش گرفتم و سرو صورتشو غرق بوسه کردم.
خانباجی هم با من گریه میکرد و ازم میخواست اروم باشم.
از همه جالب تر که خسرو با اینکه منو زیاد نمیشناخت محکم به سینم چسبیده بود و انگار متوجه شده بود تا چه حد برام با ارزشه و اصلا غریبی نمیکرد.
اون روز وقتی خسرو تو بغلم بود و اذان دادند از ته دل گریه کردم و گفتم یا فاطمه زهرا ترو به غریبیت قسم نزار بچمو دوباره ازم بگیرند و با دل شکسته حسابی نماز خوندم و دعا کردم.
نزدیکای اخر شب بود که دیگه عروس و داماد داشتند به اتاق حجله میفرستادند که یکدفعه صدای داد و بیداد و همهمه تو ساختمان عمارت پیچید اونموقع من خسرو رو داشتم روی پام میخوابوندمو همونطور که به صورت معصومش زل زده بودم و اشکام جاری بود.
تک تک امامهارو به عزیزاشون قسم میدادم که کمکم کنند تا بچم دیگه ازم جدا نشه.
وقتی صدای همهمه روشنیدم اروم خسرو رو که حالا غرق در خواب بود کناری خوابوندم و بلند شدم برم سرو گوشی اب بدم ببینم چیشده،و در کمال ناباوری کلی جمعیت رو پایین پله ها دیدم.
تقریبا حدس زدم کسی از پله ها افتاده،
کمی که جلو رفتم اکرم رو دیدم که با صورتی غرق به خون پایین پله ها از حال رفته و بقیه دارند کمک میکنند تا به هوشش بیارند.
خوشحال نبودم اما برای لحظه ای یاد بارداریه خودم افتادم و بلایی که اکرم اونشب به سرم اورد.نگاهم سر خورد روی پایی که حالا لنگ میزد و حتی یک قدمم نمیتونستم راحت بردارم.
ناخوداگاه اشکام جاری شد بیش از این طاقت موندن تو اون اوضاع رو نداشتم،سردرد عجیبی گرفته بودم و شاید از ترس شاید از یاداوریه خاطرات حالت تهوع بدی به سراغم اومد.
بعد اینکه آبی به دست و صورتم زدم دوباره به اتاق تنهایی هام برگشتم و اروم کنار خسرو دراز کشیدم.
با هر مشغله ای بود اکرم رو به شهر بردند.
عروسی که حالا به هم ریخته بود و عروس و دامادی که با اضطراب الان تو بهترین اتاق عمارت در کنار هم باید میبودند و ستار به ناچار با غلامرضا راهی شهر شده بود و فرنگیسی که الان تنها توی اتاق بود.
و منی که اروم کنار پسرم دراز کشیده بودم و نفسهای قشنگشو میشمردم.
ته دلم از دعا های دم اذانم لرزید چقدر زود خدا بچمو تو بغلم گذاشت و صدای دل شکستمو شنید ناخوداگاه سجده شکر به جا اوردم و از ته دل از خدا خواستم اکرم بلایی سر خودش و بچش نیومده باشه.
تا فردا ظهر ازشون خبری نداشتیم.
نزدیکای عصر بود که ستار به عمارت برگشت و گفت:در اثر اصابت لبه پله با قفسه سینه اکرم دوتا از دنده هاش شکسته و بخاطر ضربه ای که به شکمش خورده ممکنه بچه نمونه ولی فعلا بچه سالمه فقط خونریزی شدیدی داره.
بعد گفتن این حرفا لحظه ای به صورت من خیره شد نمیدونم میخواست ببینه من خوشحالم یا ناراحت از این اتفاق یا اینکه منظور دیگه ای داشت.
اما سعی کردم خودمو حفظ کنمو با چسبوندن خسرو به اغوشم سعی کردم ارامش سلب شدمو به خودم برگردونم.
خلاصه بعدش ستاربه اتاق مشترکشون رفت و اونشب بعد کلی جیغ و داد زدن فرنگیس بلاخره شب زفاف به پایان رسید.
ادامه ساعت 16 عصر
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
4_5782802516328580479.mp3
9.38M
آهنگ زیبای خاطرات کودکی
باصدای دلنشین ستار
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f