حتی اگر از عشق سری خواسته بودم
از شوکت سیمرغ، پری خواسته بودم
خورشید درخشان به کفم بود،ولی من
از شمع، دل شعلهوری خواسته بودم
با عقل خود از عشق سخن گفتم و خندید
آری! خبر از بیخبری خواسته بودم
غیر از ضررم مشورت دوست نبخشید
ای کاش ز دشمن نظری خواسته بودم
افسوس! خدا حاجت یک عمر مرا داد
ای کاش لب سرختری خواسته بودم
- فاضل نظری
📚 گریههای امپراتور / آ ر ز و
آقا #امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام):
دو چيز مردم را نابود كرده است:
• ترس از ندارى
• فخرجويى
- الخصال،ج۱،ص۶۸
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
آه از آن روز که بادت گُل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفتهست مشو ایمن از او
اگر امروز نبُردهست که فردا ببرد
- حافظ
افسوس که نانِ پخته خامان دارند
اسبابِ تمام، ناتمامان دارند
آنها که به بردگی نمیارزیدند
امروز کنیزان و غلامان دارند
- منسوب به شیخ بهایی
محمد حسین پویانفرنماهنگ سلام شکسته.mp3
زمان:
حجم:
3.6M
من میرم واسه غمت
گریه کنم
گریه کنم
گریه کنم..
عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته، انار
فریاد بیصداست ترکهای پیکرش
از بس که خورده خونِ دل از دست روزگار
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار
در سرزمین گرم، انار آتشین شود
یاقوت را میآورد آتشفشان به بار
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
آن میوهای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر از لبش نریخته، فی اللیل و النها
آن میوهای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچکار
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
آن نام را میآورم، امّا نه بیوضو
دل را به آب میزنم، امّا نه بیگدار
جبر آن زمان که پشت در خانهاش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی پیمبر است به معراج رهسپار
شد عرصهگاه تنگ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار
برگشت، زخم خورده ولی فاتحِ نبَرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
در خون خضاب شد تنِ یارانِ بعد از او
آنها که نام «فاطمه» را میزنند جار
من از کدام یک بنویسم که بودهاند
حَجّاجها به ورطۀ تاریخ بیشمار
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچههای احمری از خونِ این تبار
از کربلا به واقعۀ فَخ رسیدهایم
از عمق ناگوارترینها به ناگوار
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبههای دار
بوسَهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم میکند حسنک را به سنگسار
در لُمعَة دمشقیه جاریست همچنان
خون شهید اوّل و ثانی چون آبشار
عثمانیان به مذهب ما بس که تاختند
در سبزهزار چالدُران سرخ شد غبار
امّا هنوز هم به تأسّیِ فاطمه
نام علیست روی لبِ شیعه آشکار
بیت از هلالی جُغَتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار
«جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صد هزار
تا صدهزار بار بمیرم برای یار»
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بیحدی از شعر تا شعار
ما را چنان مباد که آیندگان ما
ما را رقم زنند مسلمان بیبخار
- سیدحمیدرضا برقعی