دامن پاك مادرم علت این نتیجه است ،
مادر من عایشه نیست مادر من خدیجه است ؛
[ ام المومنین ] .
زحمت های مادرِ مادرِ ما نتیجه داد ،
خرج حسینی شدن مارو حضرت خدیجه داد ؛
[ ام المومنین ] .
می دانی چرا غم ز سما می بارد .. ؟
بر فرق زمین سنگ بلا می بارد .. ؟
زیرا ز غم مصیبتِ [ عام الحزن ] ،
باران ز نگاه مصطفی می بارد .. ؛
[ ام المومنین ] .
زهرا ز غمی بی انتها می گرید ،
با گریهی او ارض و سما می گرید ..
از داغِ یتیمی و فراقِ مادر ،
ماتمزده هر صبح و مساء می گرید ..
[ ام المومنین ] .
15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای روز یازدهم ماه مباركِ رمضان ؛
- پروردگارا ، در این روز نافرمانی را
ناپسند بدار ، ای دادرس دادخواهان .. ؛
[ فرهنگِ فوروارد را بجا آورید ] .
شیخ السکوت ؛
قصهی روز دهم ای یار مارا می کشد ، داغ تو تکرار در تکرار ما را می کشد .. ؛
سحر یازدهم روضهی ناموس خدا ،
من بمیرم که تو را سوی اسارت بردند ..
یازده شد عدد ماه و دلم بیتاب است ،
که از این روز به بعد قافله بی ارباب است ..
شیخ السکوت ؛
سحر یازدهم روضهی ناموس خدا ، من بمیرم که تو را سوی اسارت بردند .. یازده شد عدد ماه و دلم بیتاب است
دههای را همگی یاد محرم بودیم ،
سحر یازدهم فکر غم قافلهایم .. ؛
شیخ السکوت ؛
آخ علی .. علی .. علی .. علی .. غمت بد رو دلم داره سنگینی میکنه ، مولای من ؛
هرچی به شبای قدر نزدیك میشیم ،
این غمه سنگین و سنگین تر میشه ؛
شیخ السکوت ؛
خوش آن زمان ، که نکویان کنند غارتِ شهر ؛ مرا تو گیری و گویی که این اسیرِ من است ! #فور .
آی حضرتِ حیدر ، فرجی کن که دلم
تاب ندارد ز غمت .. ؛
شیخ السکوت ؛
دوایِ روحمه نوای حسین آقا بختیاری ..
رفقا اشك بریزید ، گریه کنید ،
هروله کنید ، گریبان چاک بدید برا
حسین و بچه های حسین ؛
بخدا این اشکا اگه نام حسین
بهشون بخوره ، اون بالا خریدار داره ..
خوبم خریدار داره ..
یه وقتی به خودت میای ،
میبینی دهانت با پنبه پر شده ..
دستات بستس ، دونه دونه سنگ لحد
میزارن رو قبرت ..
دیگه اون موقع نمیتونی بگی حسین ،
بخدا نمیتونی نام شو بر زبانت جاری کنی ؛
میگه که :
کفن که دست مرا بست ، دست تو باز است ،
و دستِ بازِ تو یعنی ، بیا در آغوشم .. ؛
رفقا اینقد توی این دنیا بگید حسین ،
تا شب اول قبر حسین با آغوش باز بیاد
استقبال تون ..
روز و شب بگو حسین ..
غریبه نشو باهاش ، گناهم میکنی
بازم برو در خونهاش ؛
یادت نره حسین همونیه که گفت :
شمر از رو سینهام پاشو ، به خدا جدّم
شفاعتت میکنه ؛
حسین توی گودی قتلگاه به فکر قاتل
خودش بود و میخواست نجاتش بده ؛
من و شما که نوکرِ رو سیاهشیم ..
رفقا ، نشه یه روزی که ابی عبدالله بخواد ،
نجات تون بده و شما فرار کنید ازش ؛
من که جنس بنجلم رفقا ، من
حقیر تر از این حرفام که بخوام نصیحت
کنم ، من خاکم ، خاك ..
ولی اینو فهمیدم که این حسین حسین
گفتنا ، خیلی بدرد مون میخوره ؛
روز و شب بگو حسین ؛