شیخ السکوت ؛
[ اعترف لک بأنی اشقت لک حد النخاع ] . اعتراف میکنم ک تا نخاع دلتنگت شدم .
انگور ضریحش نبوسیده ای ،
که بدانی چه میکِشم .. ؛
حسین جان ؛
نفسش سخت گرفتست ، به آغوش بکش ..
نوکرِ خستهی رنجورِ به هم ریخته را .. ؛
فالِ حافظ زدم آن رند غزلخوان هم گفت ؛
با علی ، ختم به خیری ؛ بی علی شرِ تمام ..
خوش آن زمان ، که نکویان کنند غارتِ شهر ؛
مرا تو گیری و گویی که این اسیرِ من است !
#فور .
دلبر غیر حیدر برگزیدن هرگز ،
جز بار غمش به دوش کشیدن هرگز ،
دل از همه می توان بریدن امّا ،
دل را نفسی از او بریدن هرگز ؛
[ لافتی ] .
ز مرگ واهمه داری اگر ، تصور کن ،
که مردهای تو و بالا سرت نشسته علی ؛
[ خاصَةُ اللّه ] .
شیخ السکوت ؛
ز مرگ واهمه داری اگر ، تصور کن ، که مردهای تو و بالا سرت نشسته علی ؛ [ خاصَةُ اللّه ] .
در قبر چنان شِعر بخوانم ز علی ،
تا هر دو ملك ز شوق [ هو هو ] بکشند .. ؛
12.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من تو رو نداشتم کجا میرفتم آقا :))
[ هنر ِ سکوت ] .
#فور
در خفا با قصد ویرانی ، به سویم تاختید ،
حال اما شاهدید ، از من چه کوهی ساختید ،
آدمی در بردنش گاهی ضرر هم میکند ،
کیف را بردید اما آبرو را باختید .. ؛