حسین جان ..
بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری ،
من کفن پاره کنم ، زندگی از سر گیرم ..
یعنی میشه رزق کربلا مو
خانوم سه ساله داده باشه ؟ :)))
واقعاً دارم نابود میشم سر این همه دوری .. 💔
مرحوم حسین بختیاری یه روضه داره ،
وسطش میگه :
میریم کربلا ..
میریم کربلا ..
میریم کربلا ..
میریم کربلا ..
میریم کربلا ..
میریم کربلا ..
ما را به اشتباه شبی کربلا ببر ؛
این بار هم ندیده بگیر و اشتباه بخر ؛
به حق همون لحظهای که قنداق علی اصغر و
باز کردی که راحت تر دست و پا بزنه مارو
بخر ارباب ؛
بنی آدم اعضای یک پیکرند ؟
اگر سعدی اینها ز یکدیگرند ،
چو عضوی به درد آورد روزگار ،
چو عضوی به درد آمده پس چرا ؟
دگر عضو ها بر سرش میپرند ؟
چرا داس بر ریشه اش میزنند ؟
به پشت سرش از چه با خنجرند ،
چرا بر سرش هی کلاه مینهند ؟
و از سر دوباره کلاه میبرند ،
چه مضحک شود سعدیا پیکری ،
که اندام آن یکدگر میدرند !!
نه دستی که از هم گره وا کنند ،
نه چشمی که بر درد هم بنگرند ؛
نه در ملک عقلند نه در راه قلب ,
مرید شکم ، عبد پایین ترند !!
445K
همهٔ جنگیدن که فقط زدن نیست ،
علی با ابروهاش کرده جنگ و مختوم ؛
اومدن و دیدن یک عده تو میدون ،
بدون هیچ مبارزهای شدن مصدوم ؛
[ ابا الغضب ] .
در تب میسوخت .
سیدالشهدا به خیمه اش رفت .
پرسید : پدر جان ؛
پس برادرم علی اکبر کجاست ؟
فرمود : پسرم در خیمه ها ،
َمردی جز من و تو باقی نمانده ..
همه کشته شده اند .
گریهاش گرفت و فرمود :
عمه جان ؛
شمشیر و عصائی به من بده !
سیدالشهدا فرمود :
عصا و شمشیر برای چه میخواهی ؟
فرمود : عصا را برای تکیه و شمشیر را ،
برای دفاع از حریم پیامبر میخواهم ..
چون بعد از شما ، دیگر خیری
در این زندگی نخواهد بود ..
سیدالشهدا او را به سینه چسباند
و فرمود : پسرم تو ،
پاک ترین ذریه من هستی ،
تو جانشین من بر این بانوان
و کودکان غریب و مظلوم هستی ..
از آنها سرپرستی کن ،
مونس آنها باش ،
دیگر مردی را به غیر از تو ندارند ..
به آنها مهربانی کن .
و بعد سیدالشهدا صدا زد :
ای اهل حرم ،
کلامم را بشنوید و بدانید این پسرم
جانشین من بر شماست ،
و امامی است که اطاعتش واجب است .
[ معالیالسبطین ، ج۲ ، ص۲۲ ] .
#فور .