eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.5هزار عکس
14.4هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باعرض معذرت: زیر ۱۸ مطلقا ممنوع. 😳جالبه😳 http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd 🔴🔴 اول اسم کانالشو بخون بعد جوین بده. بیجنبه نباش
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💕💕💕💕💕 #31 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده به خان زاده خیره شدم و گفتم: _خان زاده ! با شنیدن صدام به
💕💕💕💕💕 _ پریزاد وایستا باهات کار دارم با شنیدن این حرف اسماعیلی ایستادم عصبی به سمتش برگشتم و با حرص گفتم: _آقای اسماعیلی من فامیل دارم نیازی لازم هست صدبار تکرار کنم !؟ لبخندی زد و گفت: _ میخوام صمیمی باشیم من ... وسط حرفش پریدم و گفتم: _آقای اسماعیلی چ دلیلی داره من بخوام با شما صمیمی باشم لطف کنید مزاحم بنده نشید بعد تموم شدن حرفم اومدم از کنارش رد بشم که دوباره اسمم رو صدا زد _پریزاد با خشم به سمتش برگشتم تا چند تا درشت بارش کنم که نگاهم به خان زاده افتاد که دقیقا پشت سر اسماعیلی ایستاده بود و با اخم داشت به من نگاه میکرد ، اسماعیلی هم دید که من ساکت ایستادم شروع کرد به صحبت کردن _من برای امر خیر میخوام با خانواده ام مزاحم شما بشیم واقعا قصد مزاحمت ندارم پریزاد خانوم شما لطف کنید شماره مادرتون رو بهم بدید‌ خان زاده از چشمهاش داشت دود میزد بیرون به سختی نگاهم و ازش گرفتم به اسماعیلی دوختم و اولین چیزی که به زبونم اومد رو گفتم: _ من قصد ازدواج ندارم  لطفا تمومش کنید. بعدش هم سریع از کنارش رد شدم تا دیگه هیچ حرفی نزنه ، وای نگاه خان زاده واقعا خیلی ترسناک بود اسماعیلی خدا لعنتت کنه اخه الان وقت خواستگاری کردن بود حالا باید با خشم خان زاده چه میکردم یه تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم. سریع خواستم به سمت اتاق برم و در رو قفل کنم قبل از اینکه خان زاده برسه داخل اتاق شدم سریع در رو قفل کردم و نفس راحتی کشیدم _خوش گذشت !؟ با شنیدن صداش هینی کشیدم و به سمتش برگشتم روی تخت نشسته بود و با پوزخندی داشت بهم نگاه میکرد به من من افتادم _تو اینجا چیکار میکنی !؟ با لحن مسخره ای گفت: _اومدم اتاق همسرم مشکلی هست ؟! لبخند مسخره ای زدم و گفتم _نه بلند شد به سمتم اومد خیره به چشمهام شد و گفت: _پس قصد ازدواج نداری درسته !؟ با صدای لرزونی گفتم: _ببین داری اشتباه میکنی من داشتم بهش میگفتم که ... دستش رو بالا برد که سریع چشمهام رو بستم هر لحظه منتظر فرود اومدن دستش بودم اما خبری نشد چشمهام رو باز کردم دستش رو مشت کرده بود ، زیر لب غرید _لعنتی نگاه عصبیش رو بهم دوخت و گفت: _مگه بهت نگفته بودم دیگه اطراف اون مرتیکه نبینمت هان !؟ _ببین من ... عصبی فریاد زد _گفته بودم بهت یا نه !؟ با ترس سرم رو تکون دادم و گفتم: _گفته بودی _پس چرا باز اطرافش بودی هان چرا انقدر بهش نزدیک شدی که به خودش جرئت بده بیاد ازت خواستگاری کنه !؟ _من نمیخواستم بخدا داشتم میومدم اون سر راهم قرار گرفت دستم رو گرفت بالا آورد و با خشم غرید _اون حلقه ی بی صاحب مونده ات کو هان !؟ _گم شده! 💕💕💕💕💕
یه مکان خاص👌 این گروه به افراد زیر 21 سال توصیه نمیشود ⛔️⛔️ ورود افراد ۱۸- ممنوع‼️ 👇👇🔴🔞🔞 http://eitaa.com/joinchat/1566638087C9a5f6209ce ❌❌❌جنجالی☝️ ‼️به دلایل امنیتی زود پاک میشه
باعرض معذرت: زیر ۱۸ مطلقا ممنوع.🔞 http://eitaa.com/joinchat/1566638087C9a5f6209ce اول اسم کانالشو بخون بعد جوین بده. بیجنبه نباش🔞🔞🔞🔞ً
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💕💕💕💕💕 #پارت_32 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده _ پریزاد وایستا باهات کار دارم با شنیدن این حرف اسماع
💕💕💕💕💕 _ که گم شده آره الان نشونت میدم دیگه هیچوقت فراموش نکنی حلقه ات رو فراموش کنی و همیشه تو انگشتت باشه که هیچکس به خودش جرئت نده بیاد از زن من خواستگاری کنه با ترس به چشمهاش که کاسه خون شده بود خیره شده بودم خیلی وحشتناک شده بود ازش میترسیدم و اصلا جرئت اینکه حرکتی از خودم نشون بدم رو نداشتم با ترس گفتم: _میخوای  چیکار کنی !؟ پوزخند عصبی زد و گفت: _میخوام نشونت بدم عواقب عصبی کردن من چیه! _ تو رو خدا خان زاده من ... بدون توجه به حرفم دستش رو انداخت زیرپاهام و بلندم کرد جیغ خفیفی کشیدم ، پرتم کرد روی تخت که چون حرکتش ناگهانی بود جیغی از درد و ترس کشیدم وحشت زده بهش خیره شدم _جوری تنبیه میشی که هیچوقت امشب رو فراموش نکنی و هیچوقت جرئت نکنی به هیچ مردی نزدیک بشی فهمیدی !؟ _خان زاده تو رو خدا _هیس خفه شو بلوزش رو از تنش در آورد و به سمتم اومد ، از ترس تموم بدنم داشت میلرزید پوزخندی به چشمهای ترسیده ام زد و گفت: _چیه از من میترسی آره !؟ _ تو رو خدا تمومش کن دارم ازت میترسم _اون موقع که داشتی با اون مرتیکه لاس میزدی نترسیدی الان داری از شوهرت میترسی مگه شوهرت ترس داره هوم !؟ کم مونده بود گریه کنم _ببین دچار سوتفاهم شدی _خفه شو 💕💕💕💕💕