eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هرگز به این دلیل که رسیدن به رویا زمان بره ازش دست نکش زمان به هرحال میگذره.🌨🌲🐻‍❄️ 💅 @sooraty
[ رو خودم کار میکنم به کمک خودم! برای خودم …ˇ◡ˇ🧘🏻‍♀🍀 ] 💅 @sooraty
⛔️جیگرترین کانال طنز ایران👻 اینقدر بروت بخنده😂 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 پر از کرکرخنده😆😆 های داغ وطنی🤪🤪🤪 جوک جوک خاص 😂👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4244832270C1b9603aec8 مخفی 😝 😜
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
😂 کانال 🤣 جوک ناب و خنده دار 😜😜 😻بچه مچه ایندفعه بیادا 🏃‍♂️:♀♨️ 98 % از جوک هایی كه ميخونيد از كانال زیر كپى ميشه!😂👇 https://eitaa.com/joinchat/733872190C5e78eab708
[ از خاکستر یک آدم شکسته ، یک جنگجو میاد بیرون ツ🤺🪨🤍 ] 💅 @sooraty
📛 قبر و انتقال به قم 😳 من مسئول پذیرش سازمان بودم.یک روز دوخانم میانسال مراجعه کردند.حکمی مبنی بر قبر یک خانم که چندماهی از دفنش میگذشت داشتند.میخاستند بنابر وصیت متوفی اورا به وادی السلام قم منتقل کنند.کارشان انجام شد.از راننده خواستم را منتقل کندمشغول رفع و رجوع کارهای دیگر شدم.حدود یک ساعت و یا بیشتر گذشت که راننده زنگ زدبا صدای بلند گریه میکند و میگویدفلانی بیا!!!😳😭خواهش میکنم بیا😳😭 رفتم کنار و با بسیار مواجه شدم باورم نمیشد ....😱 🖌ادامه این داستان واقعی را بخوانید👇 https://eitaa.com/joinchat/1883635760C6a5de32ff3
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
🔴 من یه دختر مذهبی و پایبند به اخلاق بودم ولی شانسم بد بود😢😞 ۳۴ساله بودم که خیلی خوشحال بودم همه چی به خوبی پیش میرفت تا اینکه روز عروسی...🔞🔞 مادرشوهرم کاری کرد که.....😱😱 🔞ادامه این داستان پرماجرا در👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1883635760C6a5de32ff3
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_550 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده شهربانو دیگه عادتش شده بود با همه ی ما دعواش بشه ،
💥💫💥💫💥💫 امروز اومده بودم روستا داشتم واسه خودم میچرخیدم ، فقط به شفق گفته بودم مواظب شهیاد و شیرین باشه ، داشتم راه میفرستم که صدای کلفت و مردونه ای از پشت سرم بلند شد : _ هی تو وایستا ببینم ! ایستادم به عقب برگشتم پسره از اسبش پیاده شد به سمتم اومد ، نگاهی به سر تا پام انداخت و گفت : _ تو زن اون خان زاده عوضی هستی ؟ اخمام بشدت تو هم فرو رفت حق نداشت به خان زاده توهین کنه _ درست صحبت کن پسر جون مامان بابات بهت ادب یاد ندادن ؟ هیستریک خندید که باعث شد بترسم این پسره کی بود چه مشکلی با خان زاده داشت _ ببینم مشکلت با خان زاده چیه ؟ _ من همیشه باهاش مشکل داشتم ! _ میدونم همیشه باهاش مشکلی داشتی ولی مشکلت باهاش چیه ؟ _ از کجا میدونستی مگه من و میشناسی ؟ _ نه _ پس چرا میگی میدونستم باهاش مشکل داشتی هان ؟ نفس عمیقی کشیدم و جوابش رو دادم : _ چون اخلاقش گوه هست حالا بگو ببینم دردت چیه اومدی وسط راه من هان ؟ نفس عمیقی کشید و گفت : _ میخوام بهش بگی دست از سر خانواده من برداره وگرنه واسش گرون تموم میشه _ کی هستی ؟ _ آرش ! _ چرا خودت بهش نمیگی ؟ نفس عمیقی کشید : _ اون عوضی به هیچکس فرصت صحبت کردن نمیده فقط نابود میکنه اینبار منم نابودش میکنم بعدش رفت سوار اسبش شد و گذاشت رفت ، عجب دیوونه هایی بودند ، خان زاده دست از سر این بیچاره هم برنداشته بود داشت اذیتشون میکرد درست مثل من که همیشه باعث میشد اذیت بشم _ پریزاد با شنیدن صدای خشمگین خان زاده به عقب برگشتم و سرد گفتم : _ بله _ واسه چی تنهایی بدون اجازه اومدی روستا هان ؟ نفس عمیقی کشیدم و جوابش رو دادم : _ دوست داشتم ! _ دوست داشتی ؟ _ آره 💫💥💫💥💫💥 💅 @sooraty