🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💕💕💕💕💕 شروع رمان زیبای #دخترونه_های_همسردوم #خانزاده😍👇 #پارت_1 _باید همسر خان زاده بشی! با چشمها
شروع رمان #فول_هیجان
به دلیل داشتن صحنه های متعدد لطفا زیر 18سال نخونه🙊 🔞
یه عالمه صحنه هات!😈
#ازدواج_اجباری
#خانزاده_هوسباز
تمام بنرها واقعی هستن🙈
💥💫💥💫💥💫
#پارت_596
#خانزاده_هوسباز
_ اینا همش حرفه اگه فقط تهدید بود میتونست با حرف زدن درستش کنه ، نیاز نیست تو هم انقدر به خودت فشار بیاری و به چیز های بیهوده فکر کنی .
چی میشد به شفق گفت خیلی لجباز و یه دنده بود ، با صدایی گرفته شده گفتم :
_ بیخیال هر کاری میکنند به خودشون مربوط هست فقط کاری به ما نداشته باشند
_ پریزاد
_ جان
_ من خیلی زیاد خوشحال هستم میخوام همه چیز خیلی زود درست بشه
با چشمهای ریز شده داشتم بهش نگاه میکردم واقعا منظورش چی بود
_ چرا خوشحال ؟
_ چون دیگه قرار نیست برگردیم اون عمارت و تو اذیت بشی
خندیدم :
_ درسته به لطف نور از شر اون عمارت خلاص شدیم چون با حامله شدنش خان زاده من و انداخت بیرون
شفق ناراحت داشت به من نگاه میکرد
_ تو ناراحتی بابت این قضیه ؟
_ نه
_ راستش رو بگو میخوام بفهمم
_ نه واقعا ناراحت نیستم سعی میکنم زیاد واسم مهم نباشه اتفاق هایی ک میفته
_ درست میشه
بعدش بلند شد رفت اما تو دلم پوزخندی زدم هیچ چیزی درست نمیشد فقط بدتر نشه
* * *
_ مامان
_ جان
_ من دلم واسه بابام تنگ شده
شرمنده داشتم به دخترم نگاه میکردم چون یه جورایی من باعث این جدایی شده بودم ، چند دقیقه که گذشت اسمش رو صدا زدم ؛
_ شیرین
_ بله مامان
_ بابات خیلی زود میاد پیشت اما فعلا کار داره تو نباید ناراحت بشی وگرنه بابات هم خیلی ناراحت میشه
چشمهاش برق شادی زد ؛
_ واقعا میاد ؟
_ آره
خودم هم مطمئن نبودم از حرفی که داشتم بهش میزدم اما میخواستم دخترم امید داشته باشه
_ مامان
خیره به شهیاد شدم و گفتم :
_ جان
_ بابا نمیاد شیرین رو امیدوار نکنید !
💥💫💥💫💥💫
💅 @sooraty