eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.4هزار دنبال‌کننده
43.5هزار عکس
14.3هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بی حوصله کاغذم رو خط خطی کردم که مهرانه سقلمه ای بهم زد - شنیدم استاد جدید گند اخلاقه و نمره از دستش نمی چکه. چپ چپ نگاهش کردم - خب که چی؟! خبر مرگش بیاد. خندید و خواست چیزی بگه که یهو در کلاس باز شد و استاد اومد تو. از چیزی که دیدم چشمام گرد شد و لبامو روی هم فشردم. امیر علی؟! اونم این جا؟! اون الان باید خارج بود. پسر دایی و شوهر غیابی من! نیم نگاهی به هممون انداخت و با صدای سرد و جدی گفت - روز همگی بخیر بزرگمهر هستم لطفا سریع تر جاگیر بشید حضور غیاب کنیم. انقدر جدی و سریع التیماتوم داد که هیچ کس نتونست حرفی بزنه حتی تا آخر کلاس جیک کسی در نیومد. بالاخره یه مین مونده به تایم کلاس خسته نباشید گفت و بچه ها یکی یکی از در خارج شدن. برای رفتن کمی تعلل کردم و رو به مهرانه با لبخند مصنوعی گفتم - بوفه جا بگیر......😍👇 https://eitaa.com/joinchat/399704087C878bda409a
♨️بی حوصله کاغذم رو خط خطی کردم که مهرانه سقلمه ای بهم زد - شنیدم استاد جدید گند اخلاقه و نمره از دستش نمی چکه.چپ چپ نگاهش کردم - خب که چی؟! خبر مرگش بیاد. خندید و خواست چیزی بگه که یهو در کلاس باز شد و استاد اومد تو. از چیزی که دیدم چشمام گرد شد و لبامو روی هم فشردم. امیر علی؟! اونم این جا؟! اون الان باید خارج بود. پسر دایی و شوهر غیابی من! نیم نگاهی به هممون انداخت و با صدای سرد و جدی گفت - روز همگی بخیر بزرگمهر هستم لطفا سریع تر جاگیر بشید حضور غیاب کنیم. انقدر جدی و سریع التیماتوم داد که هیچ کس نتونست حرفی بزنه حتی تا آخر کلاس جیک کسی در نیومد. بالاخره یه مین مونده به تایم کلاس خسته نباشید گفت و بچه ها یکی یکی از در خارج شدن یهو....😱♨️ https://eitaa.com/joinchat/399704087C878bda409a