eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.3هزار عکس
14.4هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_348 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده خان زاده اسمم رو صدا زد : _ پریزاد به سمتش رفتم خیره
💥💫💥💫💥💫 هنوز داشت مشکوک به من نگاه میکرد اما فقط به تکون دادن سرش اکتفا کرد لبخندی روی لبهام نشست میتونستم ببینم چقدر ترسیده حق داشت اما من نمیتونستم به همین آسونی بهش اجازه بدم همیشه اینجوری باشه کاش همه ی اتفاق های بد خیلی زود حل میشد از اتاق خارج شدم به سمت بیرون رفتم پشت عمارت رفتم و اجازه دادم اشکام روی صورتم جاری بشه خیلی خودم رو کنترل کرده بودم خان زاده رفتارش بشدت با من بد شده بود و همش بخاطر نور بود حالا قصد داشت پسرم از من جدا بشه ، صدای شاهین از پشت سرم اومد : _ پریزاد سریع دستی به صورتم کشیدم اشکام رو پاک کردم به سمتش برگشتم و جوابش رو دادم : _ جان با چشمهای ریز شده داشت به من نگاه میکرد _ چرا گریه کردی ؟! با شنیدن این حرفش نفس عمیقی کشیدم و جوابش رو دادم : _ نه من گریه نمیکردم اخماش رو تو هم کشید به سمتم اومد و گفت : _ چرا داری دروغ میگی ؟! با شنیدن این حرفش اشکام روی صورتم جاری شدند واقعا من چرا داشتم بهش دروغ میگفتم چه دلیلی اصلا وجود داشت واسه دروغ گفتن بهش _ خان زاده _ چیکار کرده ؟! _ میخواد پسرم رو از من جدا کنه چشمهاش گرد شد _ چی ؟! _ بهم گفت اجازه بدم پسرم با نور وقت بگذرونه قلبم داره آتیش میگیره _ خوب تو چی بهش گفتی ؟! نفس عمیقی کشیدم و جوابش رو دادم : _ میخواستی چی بهش بگم باهاش موافقت کردم بهش گفتم باشه چون دوست نداشتم عکس العملی نشون بدم که باعث دعوا بشه _ حالا واقعا همچین اجازه ای بهش میدی ؟! _ نه خندید _ پس چرا داری گریه میکنی ؟! _ از دست خان زاده عصبی شدم اون همیشه به من بدی میکنه و به کار هاش اصلا حتی فکر هم نمیکنه _ تو نباید ذهنت رو درگیر کنی پریزاد 💫💥💫💥💫💥