🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💕💕💕💕💕 #پارت_34 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده با چشمهای اشکی بهش خیره شدم دستش رو روی گونم نوازش وا
💕💕💕💕💕
#پارت_35
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
با حرص بهش خیره شدم و گفتم:
_ تا صبح نزاشتی بخوابم الان هم نشستی من رو تهدید میکنی واقعا ک
لبخند محوی زد و گفت:
_زود باش حاضر شو انقدر غرغر نکن خانوم کوچولو!
با شنیدن این حرفش نفسم رو پر حرص بیرون دادم و بلند شدم به سمت دستشویی رفتم سریع حاضر شدم و همراه خان زاده به سمت دانشگاه حرکت کردیم خان زاده یه جایی نزدیک به دانشگاه ایستاد که پیاده شدم تموم راه رو داشتم حرص میخوردم چرا دوست نداشت بقیه بفهمن من همسرش هستم مگه چی میشد غیر از این بود که اون دانشجو های دختر مزاحم از کنارش دور میشدن!
_هی پریزاد
با شنیدن صدای نیلو به سمتش برگشتم و گفتم:
_هان
با شنیدن این نوع حرف زدن من ابرویی بالا انداخت و گفت:
_چ مرگته باز حرصی شدی !؟
_چیزی نیست
_معلومه داری عین سگ پاچه میگیری
_الان من پاچه ی تو رو گرفتم !؟
_نه اما از چشمهات معلومه هر ان اماده ای که بهم حمله کنی!
با شنیدن این حرفش پوزخندی تحویلش دادم و خواستم چیزی بهش بگم که صدای مزاحم همیشگی اسماعیلی اومد
_پریزاد
با حرص به سمتش برگشتم و گفتم:
_درست صحبت کنید من فامیل دارم مگه شما چیکاره منید پریزاد پریزاد میکنید!؟
_ببخشید من ...
_نمیخوام چیزی بشنوم لطفا!
💕💕💕💕💕