🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_364 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده با درد بلند شدم به چهره آرومش خیره شدم ، وقتی خواب ب
💥💫💥💫💥💫
#پارت_365
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
_ اصلا تعجب نکردم چون کار تو همیشه همینه باعث میشی زندگی بقیه داغون بشه و خودت با خیال راحت میشینی تماشا میکنی .
با شنیدن این حرف من دود داشت از سرش خارج میشد که دستش رو پرت کردم پایین و از کنارش رد شدم ، داشت پشت سر من میومد
_ وایستا ببینم
ایستادم خونسرد بهش خیره شدم که دستش رو به نشونه ی تهدید جلوی من قرار داد و گفت :
_ پایان عمر تو خیلی داره نزدیک میشه مواظب خودت باش عزیزم
لبخندی بهش زدم :
_ باشه
_ پریزاد
به سمت ارباب بزرگ برگشتم و گفتم :
_ بله
_ بیا اتاقم
_ باشه
داخل اتاقش شدم منتظر بودم بهم بگه چیکارم داره که اشاره کرد بشینم وقتی نشستم چند تا نفس عمیق کشید و گفت :
_ تو باید بری
اخمام رو تو هم کشیدم و گفتم :
_ یعنی چی ؟!
_ داری باعث میشی واسه خانواده من دردسر درست بشه همشون بخاطر تو دشمن شدند ، نوه من پیش ما میمونه و تو از این عمارت میری نور واسش مادر خوبی میشه اما تا وقتی تو باشی جون آرشاویر در خطر هست .
با شنیدن این حرفش با خشم از سر جام بلند شدم و خیره بهش شدم و داد زدم :
_ هیچ معلوم هست چی داری میگی ؟!
بلند شد و با عصبانیت گفت :
_ صدات و بیار پایین
عصبی خندیدم :
_ من جایی نمیرم اما اگه قرار باشه پسرم رو با خودم میبرم ، من باعث نشدم کسی با کسی دشمن بشه دختر تو مشکل روانی داره با داداشش پسرش همه مشکل داره باید بستری بشه ، این مشکل توئه که نتونستی دخترت رو درست تربیت کنی دفعه آخرت باشه واسه پسر من مادر مشخص میکنی بخوای پسرم رو از من جدا کنی باید من و بکشی وگرنه من تو رو میکشم مطمئن باش حتی یه لحظه تردید نمیکنم و جون تو رو با دستای خودم میگیرم .
💫💥💫💥💫💥