🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_423 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده واقعا تو مسائلی که اصلا بهش مربوط نمیشد دخالت میکرد
💥💫💥💫💥💫
#پارت_424
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
خاله فرحناز خواست به سمتش هجوم ببره که مامان رفت و گرفتش
_ وایستا فرحناز داری چیکار میکنی مگه دیوونه شدی ؟
_ ولم کن میخوام حساب این هرزه رو بزارم کف دستش تا هر چی به دهنش اومد واسه خودش تلاوت نکنه
ماه چهره با شنیدن اسم هرزه با صدای بلند خندید
_ هرزه من نیستم اون دختره اس که بی شرم و حیاست اومده اینجا تا مثلا مخ شوهر من رو بزنه اما ...
بیتا وسط حرفش پرید و داد زد :
_ خفه شو
ماه چهره از شدت عصبانیت داشت نفس نفس میزد خواست چیزی بهش بگه اما بیتا قبلش گفت :
_ کسی که باید اسم هرزه روش باشه من نیستم تویی یادت نیست وقتی من زن کیان بودم بهم خیانت کردی ؟ حالا با چه رویی داری همچین تهمت های زشتی بهم میزنی ، من اگه کیان رو میخواستم طلاق نمیگرفتم تا راه امثال فاحشه هایی مثل تو باز بشه .
ماه چهره بهت زده گفت :
_ فاحشه ؟
بیتا پوزخندی بهش زد :
_ نیستی ؟
ماه چهره خواست به سمتش هجوم ببره که صدای فریاد کیان اومد :
_ چخبره اینجا ؟
ماه چهره به سمتش برگشت
_ میخواستی چخبر باشه این دختره نشسته داره بهم توهین میکنه
اینبار بابا بلند شد و خطاب به کیان گفت :
_ بهتره حواست به زنت باشه مثل مار شده داره به همه نیش میزنه بعدش این وسط تو هستی که داری رابطت رو با خانواده ات خراب میکنی .
بعدش گذاشت رفت که کیان با خشم نگاهش رو حواله ی ماه چهره کرد و با لحن بدی داد زد :
_ گمشو از جلوی چشمهام که بعدا به حسابت میرسم
ماه چهره شکه شده اسمش رو صدا زد :
_ کیان
اینبار تقریبا عربده کشید :
_ گفتم گمشو داخل
ترسیده به سمت اتاقش رفت اما میشد دید که کیان تا چه حد دیوونه شده
خاله فرحناز با دیدن این حال داداشش نگران به سمتش رفت و گفت :
_ داداش
کیان با صدایی خش دار شده گفت :
_ معذرت میخوام !.
💫💥💫💥💫💥